-
تو حواسم را پرت کردی
دوشنبه 19 اسفندماه سال 1392 23:31
هر وقت خواستم شعری بنویسم تو پیدا شدی با همان عینک دودی و کلاه سفید در چهارچوب آفتاب محو تماشای تو شدم و شعر از یادم رفت مثل همین حالا مثل همین حالا که شعر می نوشتم و تو حواسم را پرت کردی "رسول یونان "
-
شکرانه با تو بودن
دوشنبه 19 اسفندماه سال 1392 23:26
آن قدر به تو نزدیک بودم که تو را ندیدم در تاریکی خود ، به تو لبخند می زنم شکرانۀ روزهایی که کنار تو راه رفته ام. "شمس لنگرودی"
-
آب شده ای در چشم هام
دوشنبه 19 اسفندماه سال 1392 23:15
همه ی کوچه ها را گشته ام ایستگاه ها، فرودگاه ها، پارک ها کافه های شلوغ پاتوق های کوچک خیابان ها و میدان ها حالا من به آسمان هم نگاه نمی کنم زیرا در آنجا هم نیستی آب شده ای در چشم هام یک قطره ی پاک . خانه را هم گشته ام بانوی من ! می شود کمد لباس را باز کنم تو آنجا باشی و بخندی باز؟ می شود؟ "عباس معروفی"
-
بیا و دوست من باش
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 22:52
بیا و دوست من باش چه زیباست اگر دوست هم باشیم هر زنی گاه محتاج دست دوست است محتاج سخنی خوش محتاج خیمه ی گرمی که از کلمات ساخته شده است اما نیازمند طوفان بوسه ها نیست دوست من چرا به خواسته های کوچکم نمی اندیشی ؟ چرا به آنچه که زنان را خشنود می سازد نمی اندیشی ؟ دوست من باش دوست من باش بعضی وقتها دلم می خواهد با تو بر...
-
چیزی که عذابم می دهد
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 22:48
چیزی که در دوست داشتنت بیش تر عذابم می دهد این است که گر چه می خواهم اما طاقت بیش تر دوست داشتنت را ندارم و آن چه در حواس پنج گانه ام به ستوهم می آورد این است که آن ها پنج تا هستند ، نه بیش تر زنی استثنائی چون تو را احساساتی استثنائی باید که بدو تقدیم کرد و اشتیاقی استثنائی و اشک هایی استثنائی زنی چون تو استثنائی را...
-
عشق من خوش آمدی
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 22:44
در حالی که درب را به روی روز می بندیم عشق من از میان تاریکی با من عبور کن چشمانم را در آسمانت جای ده و خونم را چونان رودخانه ای عظیم گسترده کن خداحافظ ای روز بیرحم که هر روز به خورجین گذشته درمی افتی خداحافظ ای نگاه ها ، ای تلالو پرتقال ها و سلام ای تاریکی با توام ای دوست شبانگاهی من عشق من خوش آمدی نمی دانم نمی دانم...
-
دستان خدایی عشق
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 22:31
ای عشق که دستان خداییت بر خواهشهای من لگام زده و گرسنگی و تشنگیم را تا وقار و افتخار بالا برده مگذار توان و استقامتم از نانی تناول کند و یا از شرابی بنوشد که خویشتن ناتوانم را وسوسه میکند بگذار گرسنهی گرسنه بمانم بگذار از تشنگی بسوزم بگذار بمیرم و هلاک شوم پیش از آنکه دستی برآورم و از پیالهای بنوشم که تو آن را پر...
-
یک عمر
شنبه 10 اسفندماه سال 1392 23:06
در عرض یک دقیقه می شود یک نفر را خرد کرد در یک ساعت می شود کسی را دوست داشت در یک روز می شود عاشق شد ولی یک عمر طول خواهد کشید تا کسی را فراموش کرد "گابریل گارسیا مارکز"
-
کمی صبر کن
شنبه 10 اسفندماه سال 1392 23:04
شب ها مثل دیوانه ای در شهرم و روزها مثل اندیشمندی در تیمارستان و یادم نیست این سطرها را شب نوشته ام یا روز در همین شعر و لابه لای همین سطرها زنی پنهان است که شعرهای نانوشته ام را در کف دستش نوشته است و با مشت های بسته با من گل یا پوچ بازی می کند نمی رویم ؟ کمی صبر کن باران بگیرد می رویم "واهه آرمن"
-
محبوب کم حواس من
شنبه 10 اسفندماه سال 1392 22:31
محبوب من حواس ندارد ... پاهایش را روی مین جا گذاشته است ، و دلش را گوشه ی دل من ! محبوب گوشه دل من ... محبوب کم حواس من ... وقتی حافظه جهان کمتر از حواس توست ، بیا برویم در جزیره ای که ساکنانش فقط من و تو باشیم ... "نسرین بهجتی"
-
بانوی غمها
شنبه 10 اسفندماه سال 1392 22:24
تو بانوی غمهای عمیقی شعرهای غمگین کلمات جانگداز با چشمانت می توان عزاداری کرد باگیسوانت ، لباس سیاهی برای همیشه پوشید با دستانت ، جام زهر نوشید تو بانوی تاریخ منی یک تاریخ تلخ یک تاریخ سیاه "محمود درویش" مترجم : بابک شاکر
-
وقتی عاشقم
سهشنبه 6 اسفندماه سال 1392 23:22
وقتی عاشقم حس می کنم سلطان زمانم و مالک زمین و هر چه در آن است سوار بر اسبم به سوی خورشید می رانم وقتی عاشقم نور سیالی می شوم پنهان از نظر ها و شعر ها در دفتر شعرم کشتزارهای خشخاش و گل ابریشم می شوند وقتی عاشقم آب از انگشتانم فوران می کند و سبزه بر زبانم می روید وقتی عاشقم زمانی می شوم خارج ازهر زمان وقتی بر زنی عاشقم...
-
تمامش مال تو...
یکشنبه 4 اسفندماه سال 1392 22:26
خانه ام وقتی که میایی تمامش مال تو هر چـه دارم غیر تنهایی تمامش مال تو صد دو بیتی .صد غــزل ..و حتی یک بغل شعر های خوب نیمایی تمامش مال تو ضرب و آهنگ غزلهایم صدای پای توست این صدای پای رویایی تمامش مال تو وسعت آرام اقیانوس آرام دلـــــــــم ای پری خوب دریایی تمامش مال تو خوب یادم هست گفتی عشق_ یک بخش است بخش کردم.عشق...
-
محتاج یک نوازش تو بودم
یکشنبه 4 اسفندماه سال 1392 22:19
مژه ای افتاده را برداشتی از گونه ام و من که عمری محتاج یک نوازش تو بودم آرزو کردم کاش تمام مژه های چشم هایم می ریختند تا تو یک به یک با پیله ی ابریشم سر انگشتت از گونه ام بر می داشتیشان آن وقت با چشمان بی مژه پلک می زدم و تو می خندیدی "یغما گلرویی"
-
نامش تنهای ست
یکشنبه 4 اسفندماه سال 1392 22:14
عاشقانت نخواهند ماند یکی یکی می روند محو می شوند هر بوسه که بر یکی می زنی شلیکی به دیگری ست یک به یک خواهند رفت تنها یکی خواهد ماند که از همه قوی تر است یکی که مدام دور و برت پرسه می زند من ؟ نه آخرین شلیک ات کار مرا نیز ساخته است تنها یکی خواهد ماند که از من قوی تر است رو به رویت خواهد نشست به چشمانت زُل خواهد زد و...
-
پنجره ی خوابت را باز بگذار
یکشنبه 4 اسفندماه سال 1392 22:09
پنجره ی خوابت را باز بگذار عشق من! امشب هم می آیم. پیرهن نارنجی تنت کن چکمه قهوه ای بپوش موهات را بریز دور شانه ات و راه بیفت امشب می خواهم در بارسلونا قدم بزنیم یا در فلورانس شاید بخواهی کنار برج ایفل یا شهری دیگر هر جا تو خواستی هر جا که شد با سرنوشت نمی توان در افتاد پنجره ی خوابت را باز بگذار ... " عباس...
-
برای آمدن کاری بکن
یکشنبه 4 اسفندماه سال 1392 21:55
من برای رفتن نیامده ام دستم برای خداحافظی بالا نمی آید، عادت من ماندن است موهایم را ببین تار به تار سفید شده اند و چشمهایم آن قدرکه به راه مانده اند رنگ انتظار به خود گرفته اند برای آمدن، کاری بکن دو صندلی در ایوان گذاشته ام یکی برای من، یکی هم برای تو.. که نقشِ اوّل خاطره هایم را بازی می کنی و از بس که خوبی همیشه...
-
من عهد بسته بودم
یکشنبه 20 بهمنماه سال 1392 13:38
من عهد بسته بودم که انقلاب کنم تفنگ دردست بگیرم و خنجر به کمر ببندم و کوله ای برپشت بگیرم من عهد بسته بودم تمام دیکتاتورهای جهان را خاکستر سیگارم کنم پای پیاده کوه ها را به لرزه دربیاورم بیابانها را دریا کنم دریاها را خروشان من عهد بسته بودم کودکان را سیرکنم زنان را آزاد مردان را زندان بشکنم اما حضور تو عهد من را شکست...
-
پرستوى دمشقى
یکشنبه 20 بهمنماه سال 1392 13:35
حروف نام تو، فرش ایرانى است چشمانت، دو پرستوى دمشقى که در فاصله دو دیوار مىپرند قلب من کبوترى است که بر فراز دریاى دستهاى تو پرواز مىکند و در سایه دیوار آرام مىگیرد. "نزار قبانی"
-
عادلانه جهان را قسمت کنیم
یکشنبه 20 بهمنماه سال 1392 13:30
نه این اختلاف قدیمی راه به جایی نمی برد حالا بیا که عادلانه جهان را قسمت کنیم آن آسمان آبی بی لک برای تو این ابرهای تشنه ی باران برای من جنگل برای تو اما نسیم ساده ی عاشق برای من دریا برای تو رویا برای من اصلا جهان و هر چه در آن هست مال تو تو با تمام وجودت از آن من "یدالله گودرزی"
-
شیرینی خود را برایم نگهدار
یکشنبه 20 بهمنماه سال 1392 13:13
هنوز ترکت نکرده در من میآیی بلورین، لرزان یا ناراحت از زخمی که بر تو زدهام یا سرشار از عشقی که به تو دارم چون زمانی که چشم میبندی بر هدیه زندگی که بیدرنگ به تو بخشیدهام عشق من ما همدیگر را تشنه یافتیم و سر کشیدیم هر آنچه که آب بود و خون ما همدیگر را گرسنه یافتیم و یکدیگر را به دندان کشیدیم آنگونه که آتش میکند و...
-
نباید دوستت می داشتم
یکشنبه 20 بهمنماه سال 1392 13:04
نام این آتش ، تنها عشق بود و عمری که داشت زیر سایه ی این سه حرف رو به زوال می رفت هزاران هزار نیستی در این سه حرف هزاران ترک شدن در سه حرف نامش تو بود و اگر می ماندی، ما می شد مرا ببخش نباید دوستت می داشتم "جمال ثریا" "ترجمه : سیامک تقی زاده"
-
و باز پنجاه سال دیگر
یکشنبه 20 بهمنماه سال 1392 12:45
یک روز بلکه پنجاه سال دیگر موهای نوهات را نوازش میکنی در ایوان پاییز و به شعرهای شاعری میاندیشی که در جوانیات عاشق تو بود .. شاعری که اگر زنده بود هنوز هم میتوانست موهای سپیدت را به نخستین برفِ زمستان تشبیه کند و در چینِ دور چشمانت حروفِ مقدس نقره شده بر کتیبههای کهن را بیابد .. یک روز بلکه پنجاه سال دیگر یک...
-
پنـجاه سال دیگـر
چهارشنبه 16 بهمنماه سال 1392 14:03
پـرشــور پـر شــراره، پنـجاه سال دیگـر عاشـق تر از همـاره، پنـجاه سـال دیگـر در گنـجـه می گـذارم دل را کـه نـو بمــانـد تا لحظــه قــرار ِ پنـجاه سـال دیگــر از شیـک پـوش امــروز، مـانـده اسـت پیـرمـــردی بـا یک لبـاس پـاره، پنـجاه سـال دیگـر مــن حـدس یک منجـم با ســوی چشــم امــروز تـو کشـف یک ستـاره، پنـجاه سـال...
-
گذشته رفت و آن فسانه کهنه شد
چهارشنبه 16 بهمنماه سال 1392 13:58
نگه دگر به سوی من چه میکنی؟ چو در بر رقیب من نشسته ای به حیرتم که بعد از آن فربیها تو هم پی فریب من نشسته ای به چشم خویش دیدم آن شب ای خدا که جام خود به جام دیگری زدی چو فال حافظ آن میانه باز شد تو فال خود به نام دیگری زدی برو ... برو ... به سوی او مرا چه غم تو آفتابی ... او زمین ... من آسمان بر او بتاب ز آنکه من...
-
برای بار هزارم
سهشنبه 8 بهمنماه سال 1392 12:18
برای بار هزارم می گویم که دوستت دارم چگونه می خواهی شرح دهم چیزی را که شرح دادنی نیست؟ چگونه می خواهی حجم اندوهم را تخمین بزنم؟ اندوهم چون کودکی ست... هر روز زیباتر می شود و بزرگتر بگذار به تمام زبان هایی که می دانی و نمی دانی بگویم. تو را دوست دارم بگذار لغت نامه را زیر و رو کنم تا واژه ای بیابم هم اندازه ی اشتیاقم...
-
در آیه های من
سهشنبه 8 بهمنماه سال 1392 12:11
در آیه های من چشم های زیبای تو نا پیداست در آیه های من پیچ وتاب اندامت نا پیداست در آیه های من صدای مهربانت با پرنده ها به تابستان کوچ کرده وبرف این برف و این آسمان شگرف روی خاطره های تو را سفید می کنند. "عباس معروفی"
-
چین و چروک چهره
سهشنبه 8 بهمنماه سال 1392 12:02
درخت هر چه پیر تر باشد با ارزشتر و با عظمت تر خواهد بود هر چه ریشه هایش عمیق تر باشد با مقاومت بیشتری در مقابل طوفان ایستادگی میکند هر چه شاخه هایش پر تر باشند سر پناهی مطمئن تر خواهد بود هر چه تنه اش قوی تر باشد بار بیشتری را تحمل خواهد کرد هر چه تاجش بلند تر باشد سایه اش دعوت کننده تر است هر حلقه سالیانه نشانه ایست...
-
به جستجوی کسی رفته ام
سهشنبه 8 بهمنماه سال 1392 11:21
نه از خودم فرار کرده ام نه از شما به جستجوی کسی رفته ام که "مثل هیچ کس نیست" نگران نباشید یا با او باز میگردم یا او بازم میگرداند تا مثل شما زندگی کنم. "محمد علی بهمنی"
-
می رسد روزی که شرط عاشقی، دلدادگی ست
جمعه 20 دیماه سال 1392 14:24
شرط می بندم که فردایی _ نه خیلی دیر و دور مهربانی حاکم کل منـــــــــاطق می شود هم، زمان سهمیه ی دل های دل تنگ و صبور هم، زمین ارثیه ی جانهای لایـــــق می شود قلب هر خاکی که بشکافد، نشانش عاشقی ست هر گلی که غنچه زد، نامش شقایق می شود با صداقت، آسمان سهمی برابر می دهد با عدالت، خاک تقسیم خلایق می شود عقل هم با عشق، یک...