گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.
گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

سکوت

آیا عاشقانه هایم را
هنگامی که سکوت کرده ام
می شنوی ؟
سکوت ، بانوی من
بهترین سلاح من است
هنگامی که نزد منی بهتر است سکوت کنی
سکوت رساتر از هرصدایی است
و بهتر از هر زمزمه ای

نزار قبانی
ترجمه : شهاب گودرزی

به چه درد می‌خورد

به چه درد می‌خورد
که هزاران خورشید
در آسمان بازی کنند
اما در دل تو
چراغی نمی‌خندد
به چه درد می‌خورد
که هرچه گنج دنیا در روح تو نهفته باشد
اما تو نتوانی
روحت را تصرّف کنی
به چه درد می‌خورد
که هزار شهر را بگردی
اما به راه دل خویش
آگاه نباشی
به چه درد می‌خورد
که صدها هزار یار داشته باشی
اما تو نتوانی
دلت را یار خود کنی
به چه درد می‌خورد
از هرچه مروارید دریاهاست
گردن‌بندی برای دختری ساز کنی
اما تو نتوانی
دل خویش را به او تقدیم کنی
"لطیف هلمت"
مترجم : مختار شکری پور

همین‌جا بمان عشقم

 همین‌جا بمان عشقم

همین‌گونه که هستی
بمان
و تنها
به من نگاه کن
نگاه کردن
عشق است
و ببوس مرا
بی وفقه
باز هم بلند بلند ببوس مرا
آری
عشق
همین سفرهای طولانی را
می‌طلبد
هر لحظه سوی خود
بِکش مرا
بِکش تا بدانم
سهم توام
تا بدانی سهم منی
این گونه محکم
این‌گونه گرم
سمت خود بِکش مرا
"ایلهان برک"
مترجم :  سیامک تقی‌زاده

پیش از آمدنت نمی دانستم

می خواستم با صدا و حرف و نگاه
خواب را از تنت دربیاورم
نمی دانستم چی تنت کنم
که سردت نشود
دنبال یک پرتقال می گشتم
نمی دانستم که تو
باغ پرتقالی
نمی دانستم از شاخه های تو
نارنج های آفتابی نورس
چشم هام را خیره می کند
پیش از آمدنت نمی دانستم
و حالا
دست هام بوی نارنج گرفته است.

"عباس معروفی"

سحر شد و نیامد

گفت می آیم
سحر شد و نیامد !
نیامد و نخواهد آمد ...
زیرا او هیچ پیمانی نبست
که نشکست !
او هیچگاه نسوخته
تا معنای سوختن را بداند
او هیچ وقت درد نکشیده
تا بداند درد چیست !
او هرگز
در انظار نمانده
تا از تلخی انتظار با خبر باشد ...
"احمد شاملو"

تو عشق منی


جزیره‌ای‌ست عشق تو
که خیال را به آن دسترس نیست
خوابی‌ست ناگفتنی
تعبیر ناکردنی
به‌راستی عشق تو چیست ؟
گل است یا خنجر ؟
یا شمع روشنگر ؟
یا توفان ویران‌گر ؟
یا اراده‌ی شکست‌ناپذیر خداوند ؟
 
تمام آن‌چه دانسته‌ام
همین است
تو عشق منی
و آن‌که عاشق است
به هیچ چیز نمی‌اندیشد

"نزار قبانی"

جمعه های دلگیر

جمعه ها
بیشتر از هر روز دیگر
نگرانت میشوم

میترسم دلت بگیرد
و کسی را نداشته باشی
تا غصه هایت را بجان بخرد

میترسم دلت بگیرد
و غم هایت تازه شود

جمعه ها بیشتر از هر روز دیگر
نگرانت میشوم

"حاتمه ابراهیم زاده"

جمعه های دلگیر

جمعه ها
بیشتر از هر روز دیگر
نگرانت میشوم

میترسم دلت بگیرد
و کسی را نداشته باشی
تا غصه هایت را بجان بخرد

میترسم دلت بگیرد
و غم هایت تازه شود

جمعه ها بیشتر از هر روز دیگر
نگرانت میشوم

"حاتمه ابراهیم زاده"

ﺑﺎﺭﺍﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺗﻮ ﺑﺮﻣﯽﮔﺮﺩﯼ

ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﮔﺮﻓﺖ
ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪﯼ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
ﺑﻪ ﭘﯿشواﺯﺵ ﺩﺭ ﻣﻬﺘﺎﺑﯽ ﻣﯽﺍﯾﺴﺘﻢ
ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﻡ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺭﺍ ﻭ
ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﺸﻮﯾﺪ
ﺍﺳﻔﻨﺞ ﻭﺍﺭ
ﺑﺎﺭﺍﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﻫﻮﺍﯼ ﻣﻪ ﺁﻟﻮﺩ ﺷﯿﺮﻭﺍﻧﯽ ﻫﺎﯼ ﺷﺎﺩ !
ﺑﺎﺭﺍﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﻗﺮﺍﺭﻫﺎﯼ ﺧﯿﺲ
ﺑﺎﺭﺍﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺗﻮ ﺑﺮﻣﯽﮔﺮﺩﯼ
ﺷﻌﺮ ﺑﺮ ﻣﯽﮔﺮﺩﺩ

"نزارقبانی"

بی تابانه درانتظارتوام

بی تابانه درانتظارتوام
غریقی خاموش
در کولاک زمستان.

فانوس های دور سوسو می زنند
بی آن که مرا ببینند
آوازهای دور به گوش می رسند
بی آن که مرا بشنوند

من نه غزالی زخم خورده ام
نه ماهی تنگی گم کرده راه
نهنگی توفان زادم
که ساحل بر من تنگ است

آن جا که تو خفته یی
شنزاری داغ
که قلب من است

"شمس لنگرودی"