گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.
گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

به چه زبانی با تو سخن بگویم

به چه زبانی با تو سخن بگویم
با شعر
با قصه های تاریخی
با تصنیفهای کوچه و بازار
تویی که چون آهوان می گریزی
من دامی ندارم
من خودم صید گیسوان تو گشته ام
به هر زبانی می گویم تو نمی شنوی
به در
به دیوار
به سنگ
به آهن
سوگند می خورم
نام تو را در آسمان دیده ام
به چشم
به ابرو
به لب
به گیسو
قسم ات می دهم
پاسخی به گریه های من بده

 "نزار قبانی" 
مترجم : بابک شاکر 

حسرت تکرار یک لحظه

کسی چه می داند
من امروز چند بار فرو ریختم
چند بار دلتنگ شدم
از دیدن کسی که
فقط پیراهنش شبیه تو بود
گاهی اوقات حسرت تکرار یک لحظه
دیوانه کننده ترین حس دنیاست

 

  "ژوآن هرییس"

تو و یادت

تو و یادت نقطه ی مقابل یکدیگرید
هر چه قدر خود را به تو نزدیک می کنم
همان اندازه دورتر می شوی
و هر اندازه از یادت دوری می کنم
همان قدر به من نزدیک تر می شود
تو و یادت در قبال من
همیشه در جهت عکس هم حرکت کرده اید
انگار تقاص اختلاف شما ها را هم
من باید پس بدهم
پر توقع نیستم ، با من که نه
لطفاً یا با یادت آشتی کن و برگرد
یا به خاطر خدا هم که شده
دست یادت را هم بگیر و از اینجا ببر

   "مصطفی زاهدی" 

عشق پیچکی است

اگر شعر‌های من زیباست
دلیلش آن است
که تو زیبایی
حالا
هی بیا و بگو
چنین است و چنان است.
اصلاً
مهم نیست
تو چند ساله باشی
من همسن و سال تو هستم
مهم نیست
خانه‌ات کجا باشد
برای یافتنت کافی است
چشم‌هایم را ببندم
خلاصه بگویم
حالا
هر قفلی که می‌خواهد
به درگاه خانه‌ات باشد
عشق پیچکی است
که دیوار نمی‌شناسد

 "گروس عبدالملکیان"

کاش زبانی داشتم...

کاش شعری داشتم
غمگین نبود
زبانی داشتم
زمان نداشت
گذشته می‌گذشت از من
تنها حال تو را می‌پرسیدم
و تو
حال مرا می‌فهمیدی

 "شهاب مقربین"