گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.
گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

پیامبر عشق

برای چشم به خوبی زیبایی

برای گوش به خوبی لالایی
و برای دل به خوبی هدیه ...
تو از کجا می‌آیی ای پری؟
راه گم کرده ای بر این خاک،
یا مسافری؟
و من باید به موقع می‌خوابیدم
تا خواب تو را می‌دیدم ...
پیامبر عشق تو
این همه که از تو می‌گویم
بیهوده نیست
هر کس که به چیزی یقین کند
می‌خواهد تمام عمر
و هر کجا
پیامبر این یقین باشد ...
  
"آنتوان دوسنت اگزوپری"

 

زمان غارتگر غریبی است

هر ثانیه که می‌گذرد

چیزی از تو را با خود می‌برد

زمان غارتگر غریبی است

همه چیز را بی اجازه می‌برد

و تنها یک چیز را همیشه فراموش می‌کند ...

حس" دوست داشتن " تو را... !

      

          "آنتوان دوسنت اگزوپری"

چند دقیقه وقت داری

 

 چند دقیقه دیگر وقت داری
 

 تا به من نگاه کنی
 

 به من، به چشمانم،  

 

 و به قلبی که برای تو می تپد
 

 این شب و این باران
 

 و تو
 

 چند دقیقه دیگر وقت داری
 

 تا به من نگاه کنی  

 

 پیش از آنکه کاملا تمام شوم...


            "آنتوان دوسنت اگزوپری"