گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.
گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

دیگر سیبی نمانده

 

دیگر سیبی نمانده

نه برای من
نه برای تو
نه برای حوا و آدم
...
ببین!دیگر نمی‌توانی چشم‌هام را
از دلتنگی باز کنی.حتا اگر یک سیب
مانده باشد
رانده ‌می‌شوم.
...
سیب یا گندم؟
همیشه بهانه‌ای هست.شکوفه‌ی بادام
غم چشم‌هات
خندیدن انار
و این‌همه بهانه
که باز خوانده شوم
به آغوش تو
و زمین را کشف کنم
با سرانگشت‌هام.زمین نه،
نقطه نقطه‌ی تنت.
...
بانوی زیبای من!دست‌های تو
سیب را
دل‌انگیز می‌کند

 

"عباس معروفی"

شبیه موهای توست

 

جهان چیزی شبیه موهای توست،

سیاه و سرکش و پیچیده

خیال کن چه بی‌بختم من!

که به نسیمی حتی

جهانم آشوب می‌شود...

 

("کامران رسول زاده")

پایان جهان

 

این روزها دیده ای ؟
آدم ها از پایان جهان می ترسند
عشق من
می دانی ؟
فقط وقتی تو نباشی
دنیا تمام می شود.

(عباس معروفی)

در جست و جوی دوست

 در پشت چارچرخه‌ی فرسوده‌ای، کسی
 خطی نوشته بود:
 «من گشته‌ام، نبود !
 تو دیگر نگرد ،
 نیست»
 این آیه‌ی ملال
 در من هزار مرتبه تکرار گشت و گشت
 چشمم برای این‌همه سرگشتگی گریست .
 چون دوست در برابر خود می‌نشاندمش
 تا در عرصه‌ی بگو و مگو، می‌کشاندمش :
 «در جست و جوی آب حیاتی ؟
 در بیکران این ظلمات آیا ؟
 در آرزوی رحم ؟ عدالت ؟
 دنبال عشق ؟
 دوست ؟
 ما نیز گشته‌ایم
 وان شیخ با چراغ همی‌گشت
 آیا تو نیز چون او انسانت آرزوست؟»
 گر خسته‌ای بمان و اگر خواستی بدان :
 ما را تمام لذت هستی به جست و جوست .
 پویندگی تمامی معنی زندگی‌ست
 هرگز
 نگرد نیست
 سزاوار مرد نیست 
 

      (فریدون مشیری) 

نگاهت می کنم

 

 می خواهم همه ی دنیا باشم

 در آغوش تو

 می خواهم همه ی دنیایم

 آغوش تو باشد

 آقای من!

 دنیایم را از من نگیر.

 همینجور که ساده نگاه کنی

 یا اخمالو

 حتا در خواب

 گوشه های لبهات

 می خندد

 نگاهت می کنم نگاهت می کنم

 و مست به خواب می روم.

 می شود صدایت را

 همیشه در خواب من

 جا بگذاری؟

 

           ("عباس معروفی") 

سواحل تو

 

اسمش را خودکشی نگذار ،
حتی نهنگی مثل من
که عمق اقیانوس را دیده
دلش برای سواحل تو تنگ می‌شود.

         (کامران رسول زاده)

تابعیت دائمی در قلبم

 

 دوست داشتن‌ات را از سالی به سال دیگری جابه‌جا می‌کنم
 انگار دانش‌آموز مشق‌اش را در دفتری تازه پاک‌نویس می‌کند.
 رسید صدای تو، عطرتو، نامه‌های تو
 و شماره‌ی تلفن تو و صندوق پستی تو
 می‌آویزمشان به کمد سال جدید
 تابعیت دائمی در قلبم را به تو می‌دهم
 تو را دوست دارم
 هرگز رهایت نمی‌کنم بر برگه‌ی تقویم آخرین روز سال
 در آغوشم می‌گیرمت
 و در چهارفصل می‌چرخانمت ...
              

                (نزار قبانی) 

 

بازهم دوستت خواهم داشت

 

 بسیار پیش‌تر از امروز
 دوستت داشتم در گذشته‌های دور
 آن قدر دور
 که هر وقت به یاد می‌آورم
 پارچ‌بلور کنار سفره‌ی من
 ابریق می‌شود
 کلاه کپی من، دستار
 کت و شلوارم، ردای سفید
 کراواتم، زنار
 اتاق، همین اتاق زیر شیروانی ما
 غار
 غاری پر از تاریک و صدای بوسه‌های ما
 و قرن‌های بعد تو را همچنان دوست خواهم داشت
 آن‌قدر که در خیال‌بافی آن همه عشق
 تو در سفینه‌ای نزدیک من
 من در سفینه‌ای دیگر، بسیار نزدیک‌تر از خودم با تو
 دست می‌کشیم به گونه‌های هم
 بر صفحه‌ی تلویزیون.
  

             

                      (بیژن نجدی) 

تقسیم میشوم درتو

 

همــه ی حواسم را جمع میکنم  

تا خیالت را کم کنم  

اما تمام یادت در”من” ضرب
میشود  

و “من” تقسیم میشوم
در “ تــو” …
می بینی ؟؟؟  

عجب دنیای بی حساب و کتابی است ؟؟

خوابی شیرین

 

 خوابی شیرین
 که در انتظار تعبیرش نبودی،
 بارانی
 که دانه دانه تمیز می‌شود
 و روی گونه‌ی من می‌نشیند،
 کاسه‌یی از صدف که فرشتگانش پاک کرده‌اند
 تا از لبخندت پر شود.

 این جایی تو
 در آتش دست‌های من
 و تشنه و بی‌امان می‌باری
 می‌باری
 و تسکینم می‌دهی.
     (شمس لنگرودی )