گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.
گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

جان بر لب آمد و تو علی جان نیامدی

آمد شب و تو ای مه تابان نیامدی
جان بر لب آمد و تو علی جان نیامدی

مرغان به آشیانه زصحرا پریده اند
اما تو ای هما به شبستان نیامدی

می شد خزان قلب من از دیدنت بهار
آخر چرا تو ای گل خندان نیامدی

پاشیدم اشگ با مژه رُفتم گذرگهت
ماندم به انتظار تو حیران نیامدی

چشمم به راه بود که چون می رسی ز راه
جان را کنم به پای تو قربان نیامدی

زندان غم گرفته دلم را زچارسو
ای مونسم چه شد ز بیابان نیامدی

باشد دوا و درد من از هجر وصل تو
مُردم ز درد و از پی درمان نیامدی

مویم سپید شد،چو شبم بی تو شد سحر
پشتم خمیده از غم هجران نیامدی

رفتی و رفت با تو امید و نشاط من
جانم به لب رسید و زمیدان نیامدی

گرید"حسان" بیاد تو هر جا که گلبنی است
بعد از تو کاش گل بگلستان نیامدی

   "حسان"                                                      

در کنار علقمه سروی زپا افتاده است

در کنار علقمه سروی زپا افتاده است
یا گلی از گلشن آل عبا افتاده است
در فضای رزمگاه نینوا با شور و آه
ناله جانسوز ادرک یا اخا افتاده است
از نوای جانگذار ساقی لب تشنه گان
لرزه بر اندام شاه نینوا افتاده است
شه سوار اسب شد باسر بمیدان رویکرد
تا ببیند جسم عباسش کجا افتاده است
ناگهان از صدر زین افکند خود را بر زمین
دید بسم الله از قرآن جدا افتاده است
تا کنار نهر علقمه بوی عباسش کشید
دید برخاک سیه صاحب لوا افتاده است
کرده در دریای خون ماه بنی هاشم غروب
تشنه لب سقای دشت کربلا افتاده است
دست خود را بر کمر بگرفت و آهی بر کشید
گفت پشت من زهجرانت دوتا افتاده است
خیز برپاکن لوا آبی رسان اندر حرم
از چه رو برخاک این قد رسا افتاده است
بهر آبی در حرم طفلان من در انتظار
از عطش بنگر چه شوری خیمه­ ها افتاده است
هر چه شه نالید عباسش زلب، لب برنداشت
دید مرغ روح او سوی سما افتاده است
گفت بس جسم برادر را برم در خیمه گاه
دید هر عضوی ز اعضایش سوا افتاده است
حال زینب رامگو، "علامه" از شه چو ن شنید
دست عباس علمدارش جدا افتاده است

مهر تو را به عالم امکان نمی دهم

مهر تو را به عالم امکان نمی دهم
این گنج پر بهاست من ارزان نمی دهم
گر انتخاب جنت و کویت به من دهند
کوی تو را به جنت و رضوان نمی دهم
نام تو را به نزد اجانب نمی برم
چون اسم اعظم است به دیوان نمی دهم
جان می دهم بشوق وصال تو یا حسین
تا بر سرم قدم ننهی جان نمی دهم
ای خاک کربلای تو مهر نماز من
آن مهر را به ملک سلیمان نمی دهم
مارا غلامی تو بود تاج افتخار
این تاج را به افسر شاهان نمی دهم
دل جایگاه عشق تو باشد نه غیر تو
این خانه خداست به شیطان نمی دهم
گرجرعه ای زآب فراتت شود نصیب
آن جرعه را به چشمه حیوان نمی دهم
تا سر نهاده ام چو مؤید بدرگهت
تن زیر بار منت دونان نمی دهم

 "سید رضا موید"

حدیث عشق تو دیوانه کرده عالم را

حدیث عشق تو دیوانه کرده عالم را
به خون نشانده دل دودمان آدم را
غم تو موهبت کبریاست در دل من
نمی دهم به سرور بهشت این غم را
غبار ماتم تو آبرو بمن بخشید
به عالمی ندهم این غبار ماتم را
زمان به یاد عزایت محرم است حسین
اگر چه شور دگر داده ای محرّم را
اگر بناست دمی بی تو بگذرد عمرم
هزار بار بمیرم نبینم آن دم را
گدای دولت عشقم که فرق بسیار است
گدای دولت عشق و گدای درهم را
به نیم قطرۀ اشک محبّتت ندهم
اگر دهند به دستم تمام عالم را
محبّت تو بود رشتۀ نجات مرا
رها نمی کنم این ریسمان محکم را
به عاشقان تو نازم که بهر جانبازی
گزیده اند همیشه خط مقدم را
گناهکارم و یک عمر چشم گریانم
به زخم های تو تقدیم کرده مرهم را
به یمن گریه برای تو روز محشر هم
خموش می کنم از اشک خود جهنم را
سخن زسوز دلت با که می توان گفتن
که سوختی دل بیگانه را و محرم را
نشست تخت سلیمان به خون چو یاد آورد
حدیث قتلگه و ساربان و خاتم را
سپهر از چه نشد پاره پاره آن ساعت
که نقش خاک زمین دید عرش اعظم را
روا نبود که امت به سر بریدن تو
دهند اجر رسالت رسول خاتم را
بنات فاطمه را بانگ العطش بر چرخ
به جای آب بجوشد زسینه خون یم را
لب از ثنات نگیرد دمی، اگر ببرند
هزار مرتیه دست و زبان (میثم) را
  

    "غلامرضا سازگار (میثم)"

علی بود...(به مناسبت عید غدیر خم)

 عید ولایت ،عید غدیر غم بر همه عاشقان مبارک باد.(التماس دعا)

تا صورت  پیوند  جهان  بود   علی   بود      
تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود
آن قلعه گشایی که در  قلعه ی  خیبر     
برکند به یک حمله و بگشود علی بود

 آن  گرد  سرافراز  که  اندر  ره  اسلام       
تا کار نشد  راست  نیاسود ، علی  بود
شاهی که ولی بود و وصی بود علی بود      
سلطان  سخا  و  کرم  و جود علی بود

آن   شیر   دلاور   که   برای   طمع  نفس   
بر خوان  جهان  پنجه  نیالود  ،  علی  بود
سر  دو  جهان  جمله  ز  پنهان  و  ز  پیدا    
شمس الحق  تبریز  که  بنمود ، علی بود

آن عارف سجّاد ، که خاک درش از قدر          
بر کنگرهی عرش بیفزود علی بود
مسجود ملایک که شد آدم ، ز علی شد        
آدم چو یکی قبله و مسجود علی بود

هم آدم و هم شیث و هم ادریس و هم الیاس      
هم  صالح  پیغمبر  و  داوود  علی  بود
هم موسی وهم عیسی و هم خضر و هم ایوب     
هم یوسف و هم یونس و هم هود علی بود
 

آن لحمک لحمی ، بشنو  تا  که  بدانی           
آن یار که او نفس نبی بود علی بود
موسی   و   عصا  و  ید  بیضا  و  نبوت                
در مصر به فرعون که بنمود ، علی بود

عیسی به وجود آمد و در حال سخن گفت           
آن نطق و فصاحت که در او بود علی بود
خاتم که در انگشت سلیمان نبی بود علی بود        
آن نور خدایی  که بر  او  بود  علی  بود

آن  شاه  سرافراز  که   اندر  شب  معراج              
با   احمد   مختار   یکی   بود   علی   بود
محمود    نبودند    کسانی     که     ندیدند         
کاندر   ره   دین  احمد  محمود  علی  بود

آن  کاشف  قرآن  که  خدا  در  همه  قرآن               
کردش صفت عصمت و بستود علی بود
 چندان که در آفاق نظر  کردم  و  دیدم                    
از روی یقین در همه موجود ، علی بود

 هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن                      
هم عابد و هم معبد و معبود ، علی بود
این کفر نباشد ، سخن کفر نه این است                 
تا هست علی باشد و تا بود  علی  بود

 "مولانا جلال الدین محمد بلخی"

گل یاس کبود

سلام خدمت همه همراهان بزرگوار. شهادت بانوی دو عالم خانم فاطمه زهرا(س) را تسلیت عرض میکنم.امیدوارم همه ما در دنیا وآخرت مشمول عنایات خاصه ایشان قرار بگیریم.واز همه شما گرامیان التماس دعا دارم. 

 عشق من پائیز آمد مثل پار
باز هم، ما باز ماندیم از بهار
 احتراق لاله را دیدیم ما
گل دمید و خون نجوشیدیم ما
باید از فقدان گل خونجوش بود
 در فراق یاس، مشکی پوش بود
 یاس بوی مهربانی می‌دهد
 عطر دوران جوانی می‌دهد
یاس‌ها یادآور پروانه‌اند
 یاس‌ها پیغمبران خانه‌اند
 یاس ما را رو به پاکی می‌برد
 رو به عشقی اشتراکی می‌برد
 یاس در هر جا نوید آشتی ست
 یاس دامان سپید آشتی ست
 در شبان ما که شد خورشید؟ یاس!
 بر لبان ما که می‌خندید؟ یاس!
 یاس یک شب را گل ایوان ماست
 یاس تنها یک سحر مهمان ماست
 بعد روی صبح پرپر می‌شود
 راهی شب‌های دیگر می‌شود
 یاس مثل عطر پاک نیت است
 یاس استنشاق معصومیت است
 یاس را آیینه‌ها رو کرده‌اند
 یاس را پیغمبران بو کرده‌اند
 یاس بوی حوض کوثر می‌دهد
 عطر اخلاق پیمبر می‌دهد
 حضرت زهرا دلش از یاس بود
 دانه‌های اشکش از الماس بود
 داغ عطر یاس زهرا زیر ماه
 می‌چکانید اشک حیدر را به چاه
 عشق محزون علی یاس است و بس
 چشم او یک چشمه الماس است و بس
 اشک می‌ریزد علی مانند رود
 بر تن زهرا "گل یاس کبود "
 گریه آری گریه چون ابر چمن
 بر کبود یاس و سرخ نسترن
 گریه کن حیدر! که مقصد مشکل است
 این جدایی از محمد مشکل است
 گریه کن زیرا که دخت آفتاب
 بی خبر باید بخوابد در تراب
 این دل یاس است و روی یاسمین
این امانت را امین باش ای زمین
گریه کن زیرا که کوثر خشک شد
زمزم از این ابر ابتر خشک شد
نیمه شب دزدانه باید در مغاک
ریخت بر روی گل خورشید، خاک
یاس خوشبوی محمد داغ دید
صد فدک زخم از گل این باغ دید
مدفن این ناله غیر از چاه نیست
جز تو کس از قبر او آگاه نیست
گریه بر فرق عدالت کن که فاق
می‌شود از زهر شمشیر نفاق
گریه بر طشت حسن کن تا سحر
که پر است از لخته ی خون جگر
گریه کن چون ابر بارانی به چاه
بر حسین تشنه لب در قتلگاه
خاندانت را به غارت می‌برند
دخترانت را اسارت می‌برند
گریه بر بی‌دستی احساس کن!
گریه بر طفلان بی عباس کن!
باز کن حیدر! تو شط اشک را
تا نگیرد با خجالت مشک را
گریه کن بر آن یتیمانی که شام
با تو می‌خوردند در اشک مدام
گریه کن چون گریه ی ابر بهار
گریه کن بر روی گل‌های مزار
مثل نوزادانی که مادر مرده‌اند
مثل طفلانی که آتش خورده‌اند
گریه کن در زیر تابوت روان
گریه کن بر نسترن‌های جوان
گریه کن زیرا که گل‌ها دیده‌اند
یاس‌های مهربان کوچیده‌اند
گریه کن زیرا که شبنم فانی است
هر گلی در معرض ویرانی است
ما سر خود را اسیری می‌بریم
ما جوانی را به پیری می‌بریم
زیر گورستانی از برگ رزان
من بهاری مرده دارم ای خزان
زخم آن گل بر تن من چاک شد
آن بهار مرده در من خاک شد
ای بهار گریه بار نا امید
ای گل مأیوس من! یاس سپید
 
 " احمد عزیزی"

مناظره معروف امام رضا(ع)باعلمای ادیان و پیروان مکاتب

ادیان و پیروان مکاتب
امام رضا(ع) در مدت اقامت کوتاه خویش در مرو با عالمان ادیان دیگر مناظرات متعددی داشتند که از جمله مشهورترین آن‌ها مناظره با «جاثلیق» مسیحی و «رأس الجالوت» یهودی است.
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، مناظرات امام على بن موسى الرضا ـ علیه‌السلام ـ فراوان است، ولى از همه مهمتر هفت مناظره است.
این مناظرات را شیخ صدوق، در کتاب عیون اخبار الرضا آورده و مرحوم علامه مجلسى نیز در جلد 49 بحار الانوار از کتاب عیون نقل کرده و در کتاب مسند الامام الرضا جلد 2 نیز آمده است.
این مناظرات عبارتند از:
1ـ مناظره با جاثلیق (عالم بزرگ مسیحی) (1)
2ـ مناظره با رأس الجالوت (پیشواى بزرگ یهودیان) (2)
3ـ مناظره با هربز اکبر (3)
4ـ مناظره با عمران صابى (4)
این چهار مناظره در یک مجلس و با حضور مامون و جمعى از دانشمندان و رجال خراسان صورت گرفت.
5ـ مناظره با سلیمان مروزى (5) که مستقلاً در یک مجلس با حضور مامون و اطرافیانش صورت گرفت.
6ـ مناظره با على بن محمد بن جهم (6)
7ـ مناظره با ارباب مذاهب مختلف در بصره
هر یک از این مناظرات داراى محتواى عمیق و جالبى است که امروزه هم با گذشت حدود هزار و دویست سال از آن تاریخ رهگشا و بسیار آموزنده و پر بار است، هم از نظر محتوا و هم از نظر فن مناظره و طرز ورود و خروج در بحثها به عنوان نمونه به سراغ مناظره با جاثلیق که در یکى از جلسات بزرگ مامون واقع شده، مى رویم.
مناظره با چند عالم ادیان
هنگامى که على بن موسى الرضا ـ علیه‌السلام ـ وارد بر مامون شد او به فضل بن سهل، وزیر مخصوصش، دستور داد که پیروان مکاتب مختلف را مانند جاثلیق (عالم بزرگ مسیحى) و راس الجالوت (پیشواى بزرگ یهودیان) و نسطاس رومى (عالم بزرگ نصرانى) و همچنین علماى دیگر علم کلام را دعوت کند تا سخنان آن حضرت را بشنوند.
فضل بن سهل آنها را دعوت کرد، هنگامى که جمع شدند نزد مامون آمد و گفت: همه حاضرند.
  

 بقیه بحث را در ادامه مطلب بخوانید

ادامه مطلب ...

مشخصات آدمهای نادان و عاقل ازدیدگاه امام رضا(ع)

بمناسبت شهادت آقا امام رضا(ع)بیانات آن بزرگوار در خصوص مشخصات آدمهای نادان و عاقل را جهت تبرک تقدیم عزیزان میکنم و از همه التماس دعا دارم.  

خداوند بزرگ زیارت ایشان را در دنیا و شفاعت این بزرگوار را در آخرت نصیب ما فرماید. انشاءالله.
 

آن حضرت(ع) در بیان مشخصات آدمهای نادان فرمودند: نادان، دلبسته به چیزی است که او را از خدا باز می دارد. (بحارالانوار جلد17؛ و نیز جلد2، صفحه288) در حقیقت از نظر آن امام(ع) نادان کسی است که نتواند میان خود و خدا و خود و خلق روابطی مناسب و درست براساس نظام احسن ایجاد کند. بنابراین، آن حضرت(ع) همان سخنی را تکرار می کند که امامان معصوم(ع) دیگر بیان داشته و فرموده اند که عقل همواره با دینداری و اخلاق همراه است و کسی که دین و اخلاق ندارد، در حقیقت عقل ندارد و گرفتار جهل است.
آن حضرت(ع) همچنین در بیان کمال عقل که لازمه اسلام و تسلیم در برابر خداست، به اموری اشاره می کند که مرتبط به همین دو حوزه دین و اخلاق است. آن حضرت(ع) می فرماید:
عقل شخص مسلمان تمام نیست، مگر این که ده خصلت را دارا باشد:
1- از او امید خیر باشد.
2- از بدی او در مان باشند.
3- خیر اندک دیگری را بسیار شمارد.
4- خیر بسیار خود را اندک شمارد.
5- هرچه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود.
6- در عمر خود از دانش طلبی خسته نشود.
7- فقر در راه خدایش از توانگری محبوب تر باشد.
8- خواری در راه خدایش از عزت با دشمنش محبوب تر باشد.
9- گمنامی را از پرنامی خواهانتر باشد.
10- سپس فرمود: دهمی و چیست دهمی؟ پرسیده شد: چیست؟ فرمود:
احدی را ننگرد جز اینکه بگوید او از من بهتر و پرهیزگارتر است. (تحف العقول، 443)
 

از نظر مکتب اهل بیت(ع) دین و اخلاق همان خرد و خردورزی است؛ چنانکه بی دینی و بداخلاقی نیز همان بی خردی و نادانی است. از کتاب فقه الرضا روایت رسیده که امام رضا(ع) فرمود: نگاه کن به کسی که از تو در قدرت پائین تر است و نگاه نکن به کسی که بالاتر از تو است، این عمل برای تو شایسته تر است و بیشتر سزاوار افزایش نعمت می شوی، بدان که عمل دائم کم با یقین و بینش، در نزد خدا بهتر است از عمل زیاد بدون یقین و با کوشش، بدان ورع و پرهیزگاری سودمندتر از ترک کارهای حرام و خودداری از آزار مؤمنین نیست و هیچ زندگی گواراتر از اخلاق خوب نیست و مالی سودمندتر از قناعت و نادانی زیان دارتر از خودپسندی نیست. (بحارالانوار، جلد17، صفحه 296)

               

   منبع: http://yazahrajan.blogsky.com

تصاویر زیبای شستشوی گنبد مطهر امام رضا(ع)

بمناسبت سالروز شهادت آقا امام رضا (ع)تصاویر زیبای شستشوی گنبد مطهر را تقدیم شما عزیزان همراه میکنم.  

 

 

   [تصویر:  n00105664-r-b-000.jpg]

[تصویر:  pixel.gif] 
 بقیه تصاویر را در ادامه مطلب ببینید.
ادامه مطلب ...