گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.
گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

راه کج بود

راه کج بود نشد تا به دیارم برسم
فال من خوب نیامد که به یارم برسم
بی‌قراری رسیدن رمق از پایم برد
نشد آخر سر ساعت به قرارم برسم
شهریاری پر از اندوه ثریا هستم
شاید آخر سر پیری به نگارم برسم
استخوان سوز سیاهی زمستان شده‌ام
بلکه نوروز بیاید به بهارم برسم
عشق هرروز دلم را به کناری می‌برد
عشق نگذاشت سرانجام به کارم برسم
مرگ دل‌بستگی آخر دنیای من است
می‌روم شاید روزی به مزارم برسم

"شهریار"

 

انسانی که من او را برگزینم

برای زیستن دو قلب لازم است
قلبی که دوست بدارد ، قلبی که دوستش بدارند
قلبی که هدیه کند
قلبی که بپذیرد
قلبی که بگوید
قلبی که جواب بگوید
قلبی برای من ، قلبی برای انسانی که من می‌ خواهم
تا انسان را در کنار خود حس کنم
دریاهای چشم تو خشکیدنی است
من چشمه یی زاینده می خواهم
پستان هایت ستاره های کوچک است
آن سوی ستاره من انسانی می خواهم
انسانی که مرا برگزیند
انسانی که من او را برگزینم
انسانی که به دست های من نگاه کند
انسانی که به دست هایش نگاه کنم
انسانی در کنار من
تا به دست های انسان نگاه کنیم
انسانی در کنارم، آینه یی در کنارم
تا در او بخندم ، تا در او بگریم

    "احمد شاملو "

عشقم جوان است

 

پیر اگر باشم چه غم ، عشقم جوان است ای پری
وین جوانی هم هنوزش عنفوان است ای پری
هر چه عاشق پیر تر عشقش جوانتر ای عجب
دل دهد تاوان اگر تن ناتوان است ای پری
پیل مــاه و سال را پهلو نمی کردم تهی
با غمت پهلو زدم، غم پهلوان است ای پری
من حریفی کهنه ام درسم روان است ای پری
یاد ایامی که دل ها بود لبریز امید
آن اوان هم عمر بود این هم اوان است ای پری
روح سهراب جوان از آسمان ها هم گذشت
نوشدارویش، هنوز از پی دوان است ای پری
با نــواهــای جـــرس گاهـــی به فـــریادم بــرس
کیــــن ز راه افــتاده هم از کاروان است ای پری
کـــام درویشـــــان نداده خـدمت پیران چه سود
پیــــر را گــــو شــهریار از شبروان است ای پری”