گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.
گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

برفی که بر موهایم باریده

یک روز سطری از این شعر
مثل سوت قطاری از کنار گوشَت عبور می کند
واژه ها برایت دست تکان می دهند
خاطره ها
مثل آشنایان دورت به تو نزدیک می شوند
و فکر می کنی
چرا نبض این شعر برای تو اینقدر تند می زند ؟
-
نگاهم می کنی
و چشم هایت چقدر خسته اند 

انگار از تماشای منظره ای دور برگشته اند 

نگاه می کنی به من
برفی که بر موهایم باریده
راه تمام آشنایی ها را بسته است
انگشتانم استخوانی تر از آن شده اند
که نوازشی را یادت بیاورند
و تمام این سال ها
آنقدر میان خطوط موازی دفترم
دست به عصا راه رفته ام
که بردن نامت کمر واژه هایم را خواهد شکست
نگاه می کنی به خودت
که پس از سال ها دوباره از دهان زنی بیرون آمده ای
و لرزش لب هایش را انکار می کنی
میان سطرهایش راه می روی
و پاهای بیست و چند سالگی ات را انکار می کنی
واژه ها
دوباره برایت دست تکان می دهند
خاطره ها
مثل آشنایان نزدیکت از تو دور می شوند
و این شعر
برای همیشه حافظه اش را از دست می دهد .
  

"     لیلا کردبچه"

نگاه خاطره

یک روز سطری از این شعر
مثل سوت قطاری از کنار گوشَت عبور می کند
واژه ها برایت دست تکان می دهند
خاطره ها
مثل آشنایان دورت به تو نزدیک می شوند
و فکر می کنی
چرا نبض این شعر برای تو اینقدر تند می زند ؟
نگاهم می کنی
و چشم هایت چقدر خسته اند ! 

انگار از تماشای منظره ای دور برگشته اند - 

نگاه می کنی به من
برفی که بر موهایم باریده
راه تمام آشنایی ها را بسته است
انگشتانم استخوانی تر از آن شده اند
که نوازشی را یادت بیاورند
و تمام این سال ها
آنقدر میان خطوط موازی دفترم
دست به عصا راه رفته ام
که بردن نامت کمر واژه هایم را خواهد شکست
 نگاه می کنی به خودت
که پس از سال ها دوباره از دهان زنی بیرون آمده ای
و لرزش لب هایش را انکار می کنی
میان سطرهایش راه می روی
و پاهای بیست و چند سالگی ات را انکار می کنی
 واژه ها
 
دوباره برایت دست تکان می دهند
خاطره ها
مثل آشنایان نزدیکت از تو دور می شوند
و این شعر
برای همیشه حافظه اش را از دست می دهد 

 .
"      
لیلا کردبچه"

دوستت دارم

هربار که به تو فکر می کنم
یکی از دکمه هایم شل می شود

انقراض آغوشم یک نسل به تاخیر می افتد

و چیزی به نبضم اضافه می شود
که در شعرهایم نمی گنجد
کافیست نام تو را بخوانم
تا ببینی ؛ لکنت ، عاشقانه ترین لهجه هاست
و چگونه لرزش لب های من ، دنیا را به حاشیه می برد

دوستت دارم

با تمام واژه هایی که در گلویم گیر کرده اند
و تمام هجاهای غمگینی که برای تو شعر می شوند

دوستت دارم با صدای بلند

دوستت دارم با صدای آهسته
دوستت دارم و خواستن تو
جنینیست در من
 که نه سقط می شود
نه به دنیا می آید
          "لیلا کردبچه"

به خاطر مردم

به خاطر مردم است که می گویم

گوش هایت را کمی نزدیک دهانم بیار

دنیا دارد

از شعرهای عاشقانه تهی می شود

و مردم نمی دانند

چگونه می شود بی هیچ واژه ای

کسی را که این همه دور است

این همه دوست داشت ...

 

         "لیلا کردبچه"

تو شبیه پرستوها هستی

تو شبیه پرستوها هستی

وقتی بهار را با کوچ بی هنگامی به خانه می آوری

وقتی بهار را با کوچ بی هنگامی از خانه می بری

بخوان

با هر زبانی که عاشقانه تر است

و اوج های صمیمی تری دارد

بخوان

حتی اگر شده اندازه ی پنجره ای

که بیش از حوصله ی بهار بسته مانده است

آنقدر بسته مانده است

که نامش را گذاشته اند دیوار

 

     "لیلا کردبچه"

تنهایی من

انگشتت را
هرجای نقشه خواستی بگذار
فرقی نمی کند

تنهایی من
عمیق ترین جای جهان است
و انگشتان تو هیچ وقت
به عمق فاجعه پی نخواهند برد

 

        "لیلا کردبچه"