گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.
گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

این شعرهای لجوج

می‌خواهم درس بخوانم
نمی‌گذارند
در صدایم پنهان می‌شوند
با لب‌هایم
می‌خندند
می‌بوسند
دست در گردنم می‌اندازند
می‌گریند
نمی‌گذارند
نمی‌گذارند
این شعرهای لجوج .
  "  انسیه موسویان "

رگبار بهار باش

قهوه‌ای موها و
 

شرابی لب‌هایم
 

برای این شب‌نشینی کافی‌ست
 

حالا فقط مانده
 

باد بیاید
 

حواس روسری‌ام را پرت کند و
  

پیراهنم را به بازی بگیرد
 

تا تو
 

شعر تازه‌ات را
 

کامل کنی

:::

گاهی سرزده
 

دیوانه‌وار
 

کوتاه
 

به دیدنم بیا
 

رگبار بهار باش ...                                    

    

"انسیه موسویان"