دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست
تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست
قانعم ، بیشتر از این چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست
آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن
من همین قدر که گرم است زمینم کافیست
من همین قدر که با حال و هوایت گه گاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست
فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز
که همین شوق مرا، خوبترینم! کافیست
"محمد علی بهمنی"
بلور یخ زیر پا می شکند
آسمان رنگ به رخسار ندارد
چرا عذابم می دهی ؟
چه کرده ام با تو ، نمی دانم
مرا بکش اگر می خواهی
اما ستیزه جویی نکن
از من فرزندی نمی خواهی
و شعری نیز
آن گونه کن که می خواهی
من بر سر سوگند خود هستم
زندگیم برای توست اما این اندوه
با من تا گور خواهد بود
"آنا آخماتووا"
عشق همانطور که تاج بر سرتان می گذارد
بر صلیب تان نیز می کشد
عشق همانطور که شما را می پروراند
شاخ و برگتان را نیز میزند و هرس می کند
عشق شما را چون خوشه های گندم دسته می کند
آنگاه می کوبدتان تا برهنه شوید
به غربال بادتان می دهد
تا که از پوسته آزاد شوید
سپس در آتش قدسیش گرمتان می کند
تا که نانی مقدس شوید برای ضیافت بزرگ خداوند
عشق با شما چنین میکند
تا رازهای دل خود را بدانید
و بدین سان به پاره ی از قلب بزرگ زندگی بدل شوید
"جبران خلیل جبران "
هم پنجره خانه تو باز بود
هم پنجره خانه من
اما چه فایده
همدیگر را نتوانستیم ببینیم
روبه روی هم
تنها ماندیم
مثل دو درخت در زردی و باد
ما از درون
پنجره هایمان را
به روی هم بسته بودیم
"رسول یونان"
بیشترین عشق جهان را به سوی تو میآورم
از معبر فریادها و حماسه ها
چراکه هیچ چیز در کنار من
از تو عظیم تر نبوده است
که قلبت
چون پروانهای
ظریف و کوچک و عاشق است
ای معشوقی که سرشار از زنانگی هستی
و به جنسیت خود غرهای
به خاطر عشقت
ای صبور! ای پرستار
ای مومن
پیروزی تو میوهی حقیقت توست
رگبارها و برفها را
توفان و آفتاب
آتش بیز را
به تحمل صبر شکستی
باش تا میوه غرورت برسد
ای زنی که صبحانه خورشید در پیراهن توست،
پیروزی عشق نصیب تو باد.
"احمد شاملو"
وقتی که زندگی من
هیچ چیز نبود
هیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم
باید ، باید ، باید
دیوانه وار دوست بدارم
کسی را که مثل هیچکس نیست
"فروغ فرخزاد"
مرا زیبا به یاد بیار
این ها ، آخرین سطرهای من است
فرض کن که من
رویایی بودم
که از زندگی تو گذر کردم
و یا بارانی بودم
که سیلاب شدم در کوچه های تان
سپس خاک ، آب را کشید و
من محو شدم
شاید هم خوابی زیبا بودم
تو بیدار شدی و من رفته بودم
مرا زیبا به یاد بیار
زیرا من تو را آن گونه که هستی
دوست داشتم
من ، آخرین دوست تو
آخرین رازدار تو بودم که در آغوشم گریستی
و هیچ وقت ، کاستی های ات را
به رویت نیاوردم
رنجیده خاطر شدم
اما سرزنش ات نکردم
مرا زیبا به یاد بیار
نامه هایی برایت نوشتم
شعرهایی برایت سرودم ، هر شب
که هنوز خیلی از آن ها را نخوانده ای
ثواب و عذابش ماند برای من
بی صدا از کنارت رفتم
و تو نیز مانند دیگران ، به رفتنم پی نبردی
مرا زیبا به یاد بیار
برای تو
شب های به یاد ماندنی باقی گذاشته ام
برای تو خسته ترین سحرگاهان را
لیخندهایم ، چشم هایم و در آخر
صدایم را به یادگار گذاشته ام
زیباترین شعرهایم را
در نگاه چشمان تو خوانده ام
و سلام هایی ناگفته
در گوشه گوشه ی خانه
و خداحافظی
در تمام ایستگاه ها
به جا گذاشته ام
و تمام چیزهایی که در یک عشق
می توان یافت
مرا زیبا به یاد بیار
خواب هایت روی زانوهایم را
نوازش انگشتانم لابلای موهایت را
گرم کردن دستان یخ زده ات را
تمام لحظات شادمانی ات را به یاد بیار
بوسه هایم روی پیشانی ات را
فکر کن
به کسی که هر لحظه می تواند
در خانه ات را بزند
می دانی ، به شگفت آوردنت را دوست دارم
و این آخرین سورپرایز من برای تو باشد
تمام روزهایی که با تو سپری کرده ام را
به آتش می کشم
می روم
مرا زیبا به یاد بیار
"اورهان ولی"
مترجم : سیامک تقی زاده
سلام خدمت همه همراهان بزرگوار. شهادت بانوی دو عالم خانم فاطمه زهرا(س) را تسلیت عرض میکنم.امیدوارم همه ما در دنیا وآخرت مشمول عنایات خاصه ایشان قرار بگیریم.واز همه شما گرامیان التماس دعا دارم.
عشق من پائیز آمد مثل پار
باز هم، ما باز ماندیم از بهار
احتراق لاله را دیدیم ما
گل دمید و خون نجوشیدیم ما
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس، مشکی پوش بود
یاس بوی مهربانی میدهد
عطر دوران جوانی میدهد
یاسها یادآور پروانهاند
یاسها پیغمبران خانهاند
یاس ما را رو به پاکی میبرد
رو به عشقی اشتراکی میبرد
یاس در هر جا نوید آشتی ست
یاس دامان سپید آشتی ست
در شبان ما که شد خورشید؟ یاس!
بر لبان ما که میخندید؟ یاس!
یاس یک شب را گل ایوان ماست
یاس تنها یک سحر مهمان ماست
بعد روی صبح پرپر میشود
راهی شبهای دیگر میشود
یاس مثل عطر پاک نیت است
یاس استنشاق معصومیت است
یاس را آیینهها رو کردهاند
یاس را پیغمبران بو کردهاند
یاس بوی حوض کوثر میدهد
عطر اخلاق پیمبر میدهد
حضرت زهرا دلش از یاس بود
دانههای اشکش از الماس بود
داغ عطر یاس زهرا زیر ماه
میچکانید اشک حیدر را به چاه
عشق محزون علی یاس است و بس
چشم او یک چشمه الماس است و بس
اشک میریزد علی مانند رود
بر تن زهرا "گل یاس کبود "
گریه آری گریه چون ابر چمن
بر کبود یاس و سرخ نسترن
گریه کن حیدر! که مقصد مشکل است
این جدایی از محمد مشکل است
گریه کن زیرا که دخت آفتاب
بی خبر باید بخوابد در تراب
این دل یاس است و روی یاسمین
این امانت را امین باش ای زمین
گریه کن زیرا که کوثر خشک شد
زمزم از این ابر ابتر خشک شد
نیمه شب دزدانه باید در مغاک
ریخت بر روی گل خورشید، خاک
یاس خوشبوی محمد داغ دید
صد فدک زخم از گل این باغ دید
مدفن این ناله غیر از چاه نیست
جز تو کس از قبر او آگاه نیست
گریه بر فرق عدالت کن که فاق
میشود از زهر شمشیر نفاق
گریه بر طشت حسن کن تا سحر
که پر است از لخته ی خون جگر
گریه کن چون ابر بارانی به چاه
بر حسین تشنه لب در قتلگاه
خاندانت را به غارت میبرند
دخترانت را اسارت میبرند
گریه بر بیدستی احساس کن!
گریه بر طفلان بی عباس کن!
باز کن حیدر! تو شط اشک را
تا نگیرد با خجالت مشک را
گریه کن بر آن یتیمانی که شام
با تو میخوردند در اشک مدام
گریه کن چون گریه ی ابر بهار
گریه کن بر روی گلهای مزار
مثل نوزادانی که مادر مردهاند
مثل طفلانی که آتش خوردهاند
گریه کن در زیر تابوت روان
گریه کن بر نسترنهای جوان
گریه کن زیرا که گلها دیدهاند
یاسهای مهربان کوچیدهاند
گریه کن زیرا که شبنم فانی است
هر گلی در معرض ویرانی است
ما سر خود را اسیری میبریم
ما جوانی را به پیری میبریم
زیر گورستانی از برگ رزان
من بهاری مرده دارم ای خزان
زخم آن گل بر تن من چاک شد
آن بهار مرده در من خاک شد
ای بهار گریه بار نا امید
ای گل مأیوس من! یاس سپید
" احمد عزیزی"
سلام خدمت همه همراهان بزرگوار. شهادت بانوی دو عالم خانم فاطمه زهرا(س) را تسلیت عرض میکنم. امیدوارم همه مشمول عنایت ایشان در دنیا وآخرت قرار بگیریم.