گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.
گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

منم که دوستت دارم

منم که دوستت دارم
نه مردی که دستش را به نرده‌ها گرفته
نه باران پشت پنجره
منم که دوستت دارم
و غم
بشکه‌های سنگینی را
در دلم جابه‌جا می‌کند
      "غلامرضا بروسان" 

خلوت تو

پس از سفرهای بسیار و عبور
از فراز و فرود امواج این دریای طوفان‌خیز،
بر آنم که در کنار تو لنگر افکنم؛
بادبان برچینم؛
پارو وا نهم؛
سُکان رها کنم؛
به خلوت لنگرگاهت در آیم
و در کنارت پهلو گیرم
آغوشت را بازیابم.
استواری امن زمین را
زیر پای خویش.

 "مارگوت بیکل"

ترجمه: احمد شاملو

تو را عاشقانه می بوسم

سبزه ها در بهار می رقصند،

من در کنار تو به آرامش می رسم

و آنجا که هیچ کس به یاد ما نیست

تو را عاشقانه می بوسم

تا با گرمی نفسهایم، به لبانت جان دهم

و با گرمی نفسهایت، جانی دوباره گیرم.

دوستت دارم،

با همه هستی خود، ای همه هستی من

و هزاران بار خواهم گفت:

دوستت دارم را ...

 "نیما یوشیج"

افسانه ما

نه من آنقدرها زیبا هستم

نه تو آنقدرها عاشق

از من و تو

افسانه ای به جا نخواهد ماند...

 

محیا شمس

تو هم شاید نمیدانی

دلم خوش نیست...

غمگینم... 

کسی شاید نمیفهمد...

کسی شاید نمیداند...

کسی شاید نمیگیرد مرا از دست تنهایی...

تو میخوانی فقط شعری و زیر لب آهسته میگویی:
 
عجب احساس زیبایی
...!

تو هم شاید نمیدانی!!!

دهانم کشفِ دهانِ توست

الفبا برای سخن گفتن نیست ،
برای نوشتن نام توست
اعداد ؛ پیش از تولّد تو به صف ایستادند
تا راز زاد‌‌روز تو را بدانند
دست های من
برای جستجوی تو پیدا شدند
دهانم کشفِ دهانِ توست. ای کاشفِ آتش
در آسمان دلم توده برفی ست
که به خنده های تو دل بسته است.        

 

 "محمد شمس لنگرودی"

من را بخوان

همه ی این ها برای توست
تا لبخندی بزنی

و من

آرام بگیرم

ساز ِ
دست هایم را کوک کرده ام
تو را می شناسند

مگر می شود

خاطره باشد و تو
نباشی .. ؟
کافی ست

نه با چشم

با دل ات

من را بخوانی

پناه می‌آورم به تو

در عصری
که خدا بار از آن بربست
بی‌آنکه حتی نامی از خویش بر جا بگذارد
پناه می‌آورم به تو
تا بمانی با من
تا خوشه‌های گندم و جوبار‌ها
و آزادی
سالم بمانند
و جمهوری عشق
پرچم‌هایش را برافرازد

     "نزار قبانی"

آرامش برای‌مان لازم است

نمی‌گویم
به آینه‌ای که تو در آن نگریسته‌ای قانعم
نگریستن با هم در یک آینه شاید !
مکان را تو انتخاب کن
تا دل‌واپس هیچ‌چیز نباشی
زمان را من
که نگران تمام شدنش نباشم
آرامش برای‌مان لازم است
می‌گویم
بهتر است به گونه‌ای بایستیم
که نفس‌هایمان آینه را محو نکند
من
نیم‌رخ ایستادن را پیشنهاد می‌کنم
تو
فاصله نفس‌هایمان را تعیین کن
تو افق بهترین راه رسیدن به آرامش است
اصلا
برای رسیدن به آرامش بیشتر
در چشم‌رس آینه نبودن بهتر است
می‌گویند
به تازگی بلوتوث آینه‌ها هم دایر شده است !
                                                                                    

 

            "محمدعلی بهمنی " 

 

وقتی میروی

از عشق نگو دیگر 

وقتی در بوی موهایت مشغولم 

حرف کهنه ایست دوست دارمها 

وقتی میان دستانت  

دوست دارم بمیرم...

از عشق نپرس دیگر 

وقتی میروی 

ومن سر زده میمیرم...