گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.
گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

گرمی نفسهایت

سبزه ها در بهار می رقصند،

من در کنار تو به آرامش می رسم

و آنجا که هیچ کس به یاد ما نیست

تو را عاشقانه می بوسم

تا با گرمی نفسهایم، به لبانت جان دهم

و با گرمی نفسهایت، جانی دوباره گیرم.

دوستت دارم،

با همه هستی خود، ای همه هستی من

و هزاران بار خواهم گفت:

دوستت دارم را ...

 

     "نیما یوشیج"

موسیقی باران

 شعر همیشه  با باران می‌آید
و همیشه صورت زیبای تو با باران می ‌آید
و عشق هرگز آغاز نمی ‌شود مگر زمانیکه
موسیقی باران آغاز  ‌شود
   

     "نزار قبانی"

یک تار از موهایم

یک تار از موهایم را بردار  

با خودت ببر به هر شهر که می رسی 

 دری باز می شود به رویت  

با هر کس حرف می زنی 

 روسری‌ام تاب می خورد
هر زنی که عاشقت بشود  

گونه های من گل می اندازد 

 و منتشر می شوم  

توی تمام ایستگاه های جهان!

           

    "ناهید عرجونی"

خیـــال خـــام بــرای مــن

تنــها
بــا همــین خیــال خــام
کــنــار رویــای بــودنــت...
می خــواهــم
بــه حــال خــودم بــاشــم...
بــا خیــالــت همــیشــه
خــنــده هســت
بــوســه هســت
شــادی هســت
انــگــار همــه چیــز
بــوی خــوشبــختی میــدهــد...
دلــخــوشی هــایــم کــوچــک
دلــم قــانــع اســت و ...
از روزی کــه خیــالــت اینــجاســت
آینــه را هــم پــاک نکــردم
مبــادا
چشــم در چشــم ِ حقیقت شــوم
اصــلا
حــقیــقت بــاشد سهــم تــو
خیـــال خـــام بــرای مــن
فــقــط
رهــایــم کــن...


" گیلدا ایازی"

عشق را دوباره بنا کن

چه کسی چنان که ما عاشقیم
عاشق تواند بود؟
بگذار بوسه هامان
یک به یک جاری شوند
تا گلی بی معنا
مفهومی دوباره یابد.
بگذار عشقی را عاشق باشیم
که شمایلش تا قلب زمین رسوخ کرده باشد.
عشق را دوباره بنا کن
عشق مدفون زمستانی را
که در نسیان یکی خزان سرگشود
و اکنون
از میان ابدیت لب های مدفون
عبور می نماید.


       "پابلو نرودا" 

حالا که رفته‌ای

حالا که رفته‌ای
پرنده‌ای آمده است
در حوالی همین باغ روبرو
هیچ نمی‌خواهد ،
فقط می‌گوید:
کو کو ...
                                                           

" محمدرضا عبدالملکیان"

ما چون بارانی هستیم

تنهایی در اتوبوس چهل و چهار نفر است
تنهایی در قطار
هزار نفر. 

به تو فکر می‌کنم
در چشم‌های بسته آفتاب بیشتری هست
 

به تو فکر می‌کنم
و هر روز
به تعداد تمام دندان‌هایم سیگار می‌کشم. 

ما چون بارانی هستیم
که همدیگر را خیس می‌کنیم.

 

   "غلامرضا بروسان"

آزادی

گفت می رود تا آزاد باشم
امّا هرگز ندانست که من
 

آزادی را
 

در بند بندِ گیسوان سیاه او
یافته بودم!


   "پرهام سرکشیکی"

دلتنگی آغوشت

با چشم هایت حرف دارم
می خواهم ناگفته های بسیاری را برایت بگویم
از بهار،
از بغض های نبودنت،
از نامه های چشمانم...که همیشه بی جواب ماند
باور نمی کنی!؟
تمام این روزها
با لبخندت آفتابی بود
اما
دلتنگی آغوشت... رهایم نمی کند،
به راستی...عشق بزرگترین آرامش جهان است.
   "سید علی صالحی"

آغوش تو

آغوش تو
مترادف امنیت است.
آغوش تو
ترس‌های مرا می‌بلعد.
لغت‌نامه‌ها دروغ می‌گفتند
آغوش تو
یعنی پایان سردردها
یعنی آغاز عاشقانه‌ترین رخوت‌ها
آغوش تو یعنی "من" خوبم !
بلند نشوی بروی یک‌وقت !
بغلم کن
من از بازگشت بی‌هوای ترس‌ها
می‌ترسم...
        "مهدیه لطیفی "