زنانی مثل من
نمیدانند چگونه ادا کنند
کلام مانده در گلو را
که خاری است
می بلعند
زنانی مثل من
چیزی نمیدانند جز بغض فرومانده
گریه ناممکن
ناگهان میترکد
سیل میشود
مثل شریانی شکافته
زنانی مثل من
مشت میخورند
و جرئت نمیکنند بزنند
از خشم به خود میپیچند
مهارش میکنند
زنانی مثل من
مثل شیران قفس
رویای آزادی
در سر دارند
"مرام المصری" شاعر سوری
مترجم : حسین منصوری
همه دانستند من عاشق تو هستم
من این رسوایی را دوست دارم
و برایش شهادتین می خوانم
خودم را با اشک ، غسل می دهم
زره ای از گیسوانت به تن می کنم
و می میرم
من این مرگ را دوست دارم
"مجدی معروف" شاعر فلسطینی
ترجمه : بابک شاکر
غرور را دوست دارم
گاهی غرور آخرین تکیه گاه است
وقتی همه چیزت را باخته ای
غرور همچون نقابیست که به پشتوانه اش می توانی
تصویر درهم ِ ویرانیت را پنهان کنی
تو هیچ چیز از من نمی دانی
نمی دانی چه قدر سخت است
در برابر آن همه زیبایی تو
سیل نگاهم را
پشت سد غرورم مهار کنم و
نقش کسی را بازی کنم که برایش
بود و نبود تو
خالی از اهمیت است
تو
بهتر از هر منتقدی می توانی تشخیص دهی
که بازیگر خوبی هستم یا نه ؟
"مصطفی زاهدی"
عشق من به تو مانند رود کوهستانی است
پیوسته و پایدار
عشق من به تو
شبیه تابش ابدی خورشید است
یا مانند دریا که هرگز نمیآساید
امواج قوی و نجیبش
که از آغوش بازش پیوسته میگذرد
عشق من به تو
مانند درختی است
که در قلب ریشه کرده است
عشقی بیقید و شرط
حقیقی و ابدی
و خاموش نشدنی..
"ماگدا هرزبرگر"
ما
من و تو
چونان حیاتی یگانه در برابر جهان ایستادهایم.
ای شیرین من
ای عشق بیقرار من
ما
من و تو
اگرچه خواهیم مرد
اما شکوه عشق ما آن سوی تیرگی
در ژرفنای جاودانگی
ادامه خواهدمان داد
"پابلو نرودا "
ببین
ویران شده ام
بر باد رفته ام
از پای تا به سر در عشق غرقم
دیگر حتی نمی دانم که آیا
زنده ام یا نه ؟
چیزی می خورم یا نه ؟
نفسی بر می آورم یا نه ؟
سخنی می گویم یا نه ؟
تنها می دانم که دوستت دارم .
"آلفرد دو موسه"
خانه ات سرد است ؟
خورشیدی در پاکت می گذارم
و برایت پست می کنم
ستاره ی کوچکی در کلمه ای بگذار
و به آسمانم روانه کن
بسیار تاریکم ..
"منوچهر آتشی"
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺗﻮ
ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ ﻧﯿﺴﺖ
ﮐﻪ ﺣﮏ ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﺗﻨﻢ
ﯾﺎ ﭘﺮﭼﻤﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﻮدﻡ ﺣﻤﻞ ﮐﻨﻢ!
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺗﻮ
ﻓﺮﯾﺎﺩیست ﮐﻪ
ﻫﺮﺭﻭﺯ غنچه ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺩﺭ ﻣﻦ.
"ﺗﻮﺣﯿﺪ ﺳﯿﻒ"
می گذاشته ام که پرندگانت ببویند
اگر گل سرخی بودی
به شعله زرتشتت می سپردم
اگر آتش بودی
اما تو گلی آتشی
و پرنده زائری جز من نیست
"شمس لنگرودی"
دلم برایت یکذره است
کی میشود که
ساعت وقارش را
با بیقراری من عوض کند ؟
عقربه های تنبل
آیا پیش از من
به کسی که معشوق را در کنار دارد
قول همراهی داده اید ؟
در آسمان آخر شهریور
حتی ستاره ای هم نگران من نیست
به اتاق برمیگردم و
شب را دور سرم می چرخانم و
به دیوار می کوبم .
"حسین منزوی"