گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.
گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

زیبایی تو

اشک های تو
شانه ام را خیس می کند
و زخم سال های پیش را می سوزاند
در تو کدام رودخانه می گرید
و ماهی در آستین کدام رود
در تو
روشنایی عجیبی
که درختان سیب را بارور می کند
و دریایی که هنوز
در گوش دکمه های تو می خواند
زیبایی تو
همیشه چیزی را از قلم می اندازد

"رضا بروسان"

منم که دوستت دارم

منم که دوستت دارم
نه مردی که دستش را به نرده‌ها گرفته
نه باران پشت پنجره
منم که دوستت دارم
و غم
بشکه‌های سنگینی را
در دلم جابه‌جا می‌کند
      "غلامرضا بروسان" 

ما چون بارانی هستیم

تنهایی در اتوبوس چهل و چهار نفر است
تنهایی در قطار
هزار نفر. 

به تو فکر می‌کنم
در چشم‌های بسته آفتاب بیشتری هست
 

به تو فکر می‌کنم
و هر روز
به تعداد تمام دندان‌هایم سیگار می‌کشم. 

ما چون بارانی هستیم
که همدیگر را خیس می‌کنیم.

 

   "غلامرضا بروسان"

می خواهم صدایت را بشنوم

حرف که می زنی انگار
سوسنی در صدایت راه می رود
حرف بزن
می خواهم صدایت را بشنوم
تو باغبان صدایت بودی
و خنده ات دسته کبوتران سفیدی
که به یکباره پرواز می کنند .
تورا دوست دارم
چون صدای اذان در سپیده دم
چون راهی که به خواب منتهی می شود
ترا دوست دارم
چون آخرین بسته سیگاری در تبعید .
تو نیستی
و هنوز مورچه ها
شیار گندم را دوست دارند
و چراغ هواپیما
در شب دیده می شود
عزیزم
هیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر می گیرد
از ریل خارج نمی شود .
و من
گوزنی که می خواست
با شاخ هایش قطاری را نگه دارد .


         "غلامرضا بروسان"

با من حرف بزن

 

  با من حرف بزن
  

  مثل یک پیراهن نارنجی با روز 

 

  مثل وقتی که ابر
 

  صرف شستن یک سنگ می کند.  

  

  مثل وقتی که صرف همین شعر می شود
  

  با من حرف بزن
 

  مثل یک بازی در وسط تابستان
  

  و به چیزی فکر نکن
 

  و به چیزی فکر نکن
 

  می دانم
 

  زمین گرد است
  

  و جاذبه
  

  در پای درختان سیب بیشتر است.             

                     

      "زنده یاد غلامرضا بروسان