-
با هم باشید،اما بافاصله
پنجشنبه 12 شهریورماه سال 1394 11:11
با هم باشید،اما بگذارید در با هم بودن شما فاصله ای باشد....... و بگذارید نسیم در میان شما بورزد....... یکدیگر را دوست بدارید،اما از عشق زندانی برای یکدیگر نسازید... بگذارید عشق ،جایی،در ساحل روحتان باشد..... پیمانه های یکدیگر را پر کنید،اما از یک پیمانه ننوشید..... از نان خود به یکدیگر ارزانی کنید،اما از یک قرص نان...
-
دگر دوستت نمی دارم
پنجشنبه 12 شهریورماه سال 1394 11:01
سال ها پیش ازین به من گفتی که «مرا هیچ دوست می داری؟» گونه ام گرم شد ز سرخی ی ِ شرم شاد و سرمست گفتمت «آری!» باز دیروز جهد می کردی که ز عهد قدیم یاد آرم سرد و بی اعتنا تو را گفتم که «دگر دوستت نمی دارم!» ذره های تنم فغان کردند که، خدا را! دروغ می گوید جز تو نامی ز کس نمی آرد جز تو کامی ز کس نمی جوید تا گلویم رسید...
-
بخدا من تو را قشنگ دوست دارم
پنجشنبه 12 شهریورماه سال 1394 10:21
عاشق که میشوی قشنگ میشوی قشگ مثل روزهایِ آفتابی روزهایی که آفتاب میآید و هوا برایِ دیدن داغ میشود قشنگ مثل وقتی کهمیگویی گرمم است بیا بریم طرفِ جایی کنار چشمهای ، لب دریایی قشنگ مثل رفتنهای زیر یک درخت دراز به دراز شدن و روبه آسمان بههم نگاه کردن قشنگ نه مثل وقتی که تو را در ابری سوار ببینم و بگویم هوی کجا ؟...
-
"تو" را اینگونه دوست دارم
دوشنبه 26 مردادماه سال 1394 13:06
دوستت دارم بی آنکه بدانم چطور کجا ، یا چه وقت ؟ چه آسان دوستت دارم بی هیچ غرور یا دشواری "تو" را اینگونه دوست دارم چون طریقی دیگر برایش نمی دانم. آن چنان به هم نزدیکیم که دست های تو بر گردنم گوئی دست های من است و آن طور در هم تنیده ایم که وقتی چشمانت را می بندی من به خواب می روم "پابلونرودا"
-
تو را که نوشت
دوشنبه 26 مردادماه سال 1394 12:57
این همه شعر نوشتم آنچه میخواستم نشد زمزمه کردم ورد خواندم فریاد کشیدم نشد آنچه میخواستم پاره کردم آتش زدم دوباره نوشتم نشد تو چیز دیگری بودی بگو تو را که نوشت که سرنوشت مرا کاغذی سیاه کرد "شهاب مقربین"
-
تنها خلق پیروز است
دوشنبه 26 مردادماه سال 1394 12:27
با وجود این روزگار غرغه در نا بهنجاری و افیون و اعتیاد با وجود دوره ای که از تندیس و تابلو نفرت دارد و از عطرها و رنگ ها با وجود این دوران گریزان از پرستش یزدان به پرستش شیطان با وجود آنان که سال های عمر ما را به سرقت بردند و وطن را از جیب ما ربودند با وجود هزار خبرچین حرفه ای که مهندس بنای خانه ی آنان ، آنان را در...
-
وقتی میگویی جانم
دوشنبه 26 مردادماه سال 1394 10:37
ﺩﻟﻢ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﯿﻦ ﺷﺐﻫﺎ ﻭ ﺭﻭﺯﻫﺎﺕ ﺑﯿﻦ ﺩﺳﺖﻫﺎ ﻭ ﻧﻔﺲﻫﺎﺕ ﺑﯿﻦ ﺑﻮﺱﻫﺎ ﻭ ﻟﺐﻫﺎﺕ ﭼﻨﺎﻥ ﺳﺮﮔﺮﺩﺍﻥ ﺷﻮﻡ ﮐﻪ ﻧﻔﻬﻤﻢ ﺩﻧﯿﺎ ﮐﺪﺍﻡ ﻃﺮﻑ ﻣﯽﭼﺮﺧﺪ ﭼﺮﺍ ﻣﯽﭼﺮﺧﺪ ﻧﺎﺭﻧﺠﯽ ﺩﻟﻢ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﯿﻦ ﺧﻨﺪﻩﻫﺎ ﻭ ﻣﻮﻫﺎﺕ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﻢ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﮔﻔﺘﯽ ﺟﺎﻧﻢ ﺟﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﻢ ﺑﺎ ﯾﮏ ﻧﮕﺎﻩ "عباس معروفى"
-
من تنهای تنها
چهارشنبه 14 مردادماه سال 1394 12:25
نه او با من نه من با او نه او با من نهاد عهدی ، نه من با او نه ماه از روزن ابری بروی برکهای تابید نه مار بازویی بر پیکری پیچید شبی غمگین دلی تنها لبی خاموش نه شعری بر لبانم بود نه نامی بر زبانم بود در چشم خیره بر ره سینه پر اندوه بامیدی که نومیدیاش پایان بود سیاهی ای ره را بر نگاه خویش میبستم و از بیراهه ها راه...
-
بیایید اندکی عاشقی کنیم
چهارشنبه 14 مردادماه سال 1394 12:21
چقدر خوب است که ما هم یاد گرفتهایم گاه برای ناآشناترین اهل هر کجا حتی خواب نور و سلام و بوسه میبینیم گاه به یک جاهایی میرویم یک درههای دوری از پسین و ستاره از آواز نور و سایهروشن ریگ و مینشینیم لب آب لب آب را میبوسیم ریحان میچینیم ترانه میخوانیم و بیاعتنا به فهم فاصله دهان به دهان دورترین رویاها بوی خوش...
-
مرا درک کن
چهارشنبه 14 مردادماه سال 1394 12:03
واقعا دوستت دارم گرچه شاید گاهی چنین به نظر نرسد گاه شاید به نظر رسد که عاشق تو نیستم گاه شاید به نظر رسد که حتی دوستت هم ندارم ولی درست در همین زمان هاست که باید بیش از همیشه مرا درک کنی چون در همین زمان هاست که بیش از همیشه عاشق تو هستم ولی احساساتم جریحه دار شده است با این که نمی خواهم می بینم که نسبت به تو سرد و...
-
تو آخرین قطاری
چهارشنبه 14 مردادماه سال 1394 11:51
تو را دوست دارم نمی خواهم تو را با هیچ خاطره ای از گذشته و با خاطره قطارهای در گذر قیاس کنم تو آخرین قطاری که ره می سپارد شب و روز در رگهای دستانم تو آخرین قطاری من آخرین ایستگاه تو تو را دوست دارم نمی خواهم تو را با آب یا باد با تقویم میلادی یا هجری با آمد و شد موج دریا با لحظه کسوف وخسوف قیاس کنم بگذار فال بینان یا...
-
آن گاه که در گذشتم
چهارشنبه 14 مردادماه سال 1394 11:27
جانانم آن گاه که در گذشتم ، از من شمش طلا مساز تا در خزانه ی بانک ها که همچون گورستان است احساس وحشت نکنم و نیز از من مترسکی برای پرندگان در مزرعه تعبیه مکن تا یخ بندان مرا منجمد نکند و جغدها مرا دشمن نپندارند شاعر من آن گاه که در گذشتم ، از من مرکب بساز و با من سطر به سطر آفرینش هایت را بنویس تا طعم جاودانگی را در...
-
زبان تو
چهارشنبه 31 تیرماه سال 1394 14:11
تو با کدام زبان صدایم می زنی سکوت تو را لمس می کنم به من که نگاه می کنی به لکنت می افتم زبان عشق سکوت می خواهد زبان عشق واژه ای ندارد غربت ندارد حضور تو آشناست از ابتدای تاریخ بوده است در همه زمانه ها خاطره دارد تو با کدام زبان سکوت می کنی می خواهم زبان تو را بیاموزم "نزارقبانی" ترجمه : بابک شاکر
-
می خواهم ببوسمت
چهارشنبه 31 تیرماه سال 1394 14:07
می خواهم ببوسمت اگر این شعر های شعله ورم دهانی بگذارند می خواهم دستت را بگیرم اگر که دست دهد این دست این قلم دستی بگذارند اینان به نوشتن از تو چنان معتادند که مجسمه ها به سنگ و سربازان به خیالات پیروزی "شمس لنگرودی"
-
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﺣﺴﺎﺱ میﺗﺮﺳﻢ
جمعه 11 اردیبهشتماه سال 1394 19:46
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ نمیﺗﺮﺳﻢ ﻣﻦ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺍﺯ نمیﺗﺮﺳﻢ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ ﯾﮏ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺑﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ! ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﮑﺮﺍﺭ نمیﺗﺮﺳﻢ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﻧﮑﺎﺭ نمیﺗﺮﺳﻢ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﮑﺮﺍﺭِ ﺍﻧﮑﺎﺭِﻫﻤﯿﻦ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ! ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﻮﺧﺘﻦ نمیﺗﺮﺳﻢ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﺎﺧﺘﻦ نمیﺗﺮﺳﻢ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﮐﻨﺎﺭِ ﺳﻮﺧﺘﻦِ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ! ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﺎﺧﺘﻦ نمیﺗﺮﺳﻢ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺑﺎﺧﺘﻦ نمیﺗﺮﺳﻢ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﺎﺧﺘﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺧﺘﻦِ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ! ﻣﻦ...
-
دور شوی می میرم
جمعه 11 اردیبهشتماه سال 1394 19:34
نـه فـقـط از تـو اگـر دل بـکنـم می میرم سایـه ات نـیـز بـیـفـتـد به تنـم می میرم بین جـان من و پیراهن من فرقی نیـست هـر یکی را کـه بـرایـت بـکـنـم می میرم بـرق چـشمـان تـو از دور مـرا می گـیـرد مـن اگـر دسـت بـه زلفـت بزنم می میرم بـازی مـاهی و گـربـه است نظر بـازی مـا مثل یک تنگ شبی می شکنم می میرم روح ِ برخاسته از...
-
گرم تر از شراره
جمعه 11 اردیبهشتماه سال 1394 19:10
دست به دست مدعی شانه به شانه می روی آه که با رقیب من جانب خانه می روی بی خبر از کنار من ای نفس سپیده دم گرم تر از شراره ی آه شبانه می روی من به زبان اشک خود می دهمت سلام و تو بر سر آتش دلم همچو زبانه می روی در نگه نیاز من موج امیدها توئی وه که چه مست و بی خبر سوی کرانه می روی گردش جام چشم تو هیچ به کام ما نشد تا به...
-
به کدام راه رفتی ، مه من
جمعه 11 اردیبهشتماه سال 1394 18:55
گل من ، پرنده ای باش و به باغ باد بگذر مه من ، شکوفه ای باش و به دشت آب بنشین گل باغ آشنائی ، گل من ، کجا شکفتی ؟ که نه سرو می شناسد نه چمن سراغ دارد نه کبوتری که پیغام تو آورد به بامی نه به دست مست بادی ، گل آتشین جامی نه بنفشه ای نه بوبی نه نسیم و گفتگویی نه کبوتران پیغام نه باغهای روشن گل من میان گلهای کدام دشت...
-
من به تو نرسیدم
جمعه 11 اردیبهشتماه سال 1394 18:51
در آنسوی دنیا زاده شده بودی دور بودی مثل تمام آرزوها و ریل ها در مه زنگ زده بودند هیچ قطاری حاضر نبود مرا به تو برساند من به تو نرسیدم من به حرفی تازه در عشق نرسیدم و در ادامه خواب های من هرگز خورشیدی طلوع نکرد "رسول یونان"
-
غم عشق
دوشنبه 24 فروردینماه سال 1394 13:44
بار دیگر غم عشق آمد و دلشادم کرد عزم ویرانی من داشت و آبادم کرد دشت تا دشت دلم وادی خاموشان بود تندر عشق به یک صاعقه فریادم کرد نازم آن دلبر شیرین که به یک طرفه نگاه آتشی در دلم افروخت که فرهادم کرد قفس عشق ز هر باغ دل انگیزتر است شکر صیاد که در این قفس آزادم کرد یار شیرین من ار تلخ بگوید شهد است وین عجب نیست که گویم...
-
بیا که می میرم
دوشنبه 24 فروردینماه سال 1394 13:42
بیا مرو ز کنارم ، بیا که می میرم نکن مرا به غریبی رها که می میرم توانِ کشمکشم نیست بی تو با ایام برونم آور از این ماجرا که می میرم نه قول همسفری تا همیشه ام دادی ؟ قرار خویش منه زیر پا که می میرم به خاکِ پای تو سر می نهم ، دریغ مکن ز چشم های من این توتیا ، که می میرم مگر نه جفت توام قوی من ؟ مکن بی من به سوی برکه ی...
-
خوابهای روشن
دوشنبه 24 فروردینماه سال 1394 13:39
گر چه با یادش ، همه شب تا سحر گاهان نیلی فام ، بیدارم گاهگاهی نیز ، وقتی چشم بر هم می گذارم خوابهای روشنی دارم ، عین هشیاری آنچنان روشن که من در خواب دم به دم با خویش می گویم که : بیداری ست بیداری ست ، بیداری … اینک ، اما در سحر گاهی ، چنین از روشنی سرشار پیش چشم این همه بیدار ، آیا خواب می بینم ؟ این منم ، همراه او...
-
بوسه های تو
دوشنبه 24 فروردینماه سال 1394 13:31
بوسه های تو تسکینم می دهد خوابی شیرین که در انتظار تعبیرش نبودی بارانی که دانه دانه تمیز می شود و روی گونه من می نشیند کاسه ای از صدف که فرشتگانش پاک کرده اند تا از لبخندت پر شود این جایی تو در آتش دستهای من و تشنه و بی امان می باری می باری ، می باری و تسکینم می دهی "شمس لنگرودی"
-
جستجوی تو
دوشنبه 24 فروردینماه سال 1394 13:27
به یکبار درّه ای پُر از پروانه می شود آغوشم چنگ می اندازم شعرهایی کوتاه در دستان شب پرپر می زنند رهایشان می کنم در ماه خرده ریز واژه ها فانوس برمی دارند به جستجوی تو "شیون فومنی"
-
ترانه من
دوشنبه 24 فروردینماه سال 1394 13:22
به تو اندیشیدن زیباست و امید بخش همچون گوش سپردن به خوشترین ترانه ها بازیباترین صداهای روی زمین ولی دیگر امید برایم کفایت نمی کند زین پس نمی خواهم گوش به ترانه بسپارم می خواهم خود ترانه بخوانم "ناظم حکمت" مترجم : پری ناز جهانگیری
-
عاشقانه ای برای تو
دوشنبه 24 فروردینماه سال 1394 13:18
نمی خواستم این عشق را فاش کنم نمی خواستم ناگاه به خود آمدم دیدم همه ی کلمات راز مرا می دانند این است که هر چه می نویسم عاشقانه ای برای تو می شود "شهاب مقربین"
-
هرگز نخواه که روزی به هم برسیم
چهارشنبه 13 اسفندماه سال 1393 22:48
می دانم عمری ست کنارِ هم و هرگز به هم نمی رسیم درست مثل ریل هایی که رؤیاهای ما را به سر منزلِ ممکن رسانده اند نازنین هرگز نخواه که روزی به هم برسیم همچون واگن های بی قرارِ هر قطاری واژگون خواهیم شد آن وقت همه می فهمند ما حامل چند گفت و گوی عاشقانه چند نامه ی ناخوانده و چند بوسه ی بی ریا بوده ایم "شیرکو بی کس"
-
دوست داشتن تو
چهارشنبه 13 اسفندماه سال 1393 22:46
راستش را میگویم آه ، که دوست داشتن تو چنین که دوستت دارم چه دردآور است با عشق تو هوا آزارم میدهد قلبم و کلام نیز پس چه کسی خواهد خرید یراق ابریشمین و اندوهی از قیطان سپید تا برایم دستمالهای بسیار بسازد ؟ آه ، که دوست داشتن تو چنین که دوستت دارم چه دردآور است "فدریکو گارسیا لورکا"
-
من از عشق لبریزم
چهارشنبه 13 اسفندماه سال 1393 22:44
هوا سرد است من از عشق لبریزم چنان گرمم چنان با یاد تو در خویش سرگرمم که رفت روزها و لحظهها از خاطرم رفته است هوا سرد است اما من به شور و شوق دلگرمم چه فرقی میکند فصل بهاران یا زمستان است؟ تو را هر شب درون خواب میبینم.. تمام دستههای نرگس دیماه را در راه میچینم و وقتی از میان کوچه میآیی و وقتی قامتت را در زلال...
-
تو را ببینم چه قدر کار دارم
چهارشنبه 13 اسفندماه سال 1393 22:42
تو را ببینم میبوسم نوازشت میکنم برایِ تو خواب تعریف میکنم تو را ببینم ، بغل میکنم تمام رویاهایم را میبینم و به تمامِ آرزوهایم میرسم تو را ببینم خوب میشوم ، آقا میشوم به تو سلام میدهم نماز میخوانم و تو را شکر میکنم تو را ببینم خیلی دوستت دارم آخ تو را ببینم چه قدر کار دارم "افشین صالحی"