-
دور گلم میگردم
جمعه 27 بهمنماه سال 1391 23:35
همهی کلمات معنای تو را میدهند مثل گلها همه که بوی تو را پراکندهاند . سکوت کردهام که فراموشت کنم اما مدام مثل زنبوری سرگردان ، رانده از کندویش دور گلم میگردم . "شهاب مقربین"
-
چند دقیقه وقت داری
جمعه 27 بهمنماه سال 1391 23:29
چند دقیقه دیگر وقت داری تا به من نگاه کنی به من، به چشمانم، و به قلبی که برای تو می تپد این شب و این باران و تو چند دقیقه دیگر وقت داری تا به من نگاه کنی پیش از آنکه کاملا تمام شوم... "آنتوان دوسنت اگزوپری"
-
کاش کسی جایی منتظرم بود...
جمعه 27 بهمنماه سال 1391 23:24
چقدر دلم می خواهد نامه بنویسم تمبر و پاکت هم هست و یک عالمه حرف کاش کسی جایی منتظرم بود... "ساره دستاران"
-
گاهی می خندم گاهی گریه می کنم
جمعه 27 بهمنماه سال 1391 23:21
گاهی می خندم گاهی گریه می کنم گریه اما بیشتر اتفاق می افتد به هر حال آدم یکی از لباس هایش را بیشتر دوست دارد. "زنده یاد الهام اسلامی" (همسر زنده یاد غلامرضا بروسان)
-
با من حرف بزن
جمعه 27 بهمنماه سال 1391 23:16
با من حرف بزن مثل یک پیراهن نارنجی با روز مثل وقتی که ابر صرف شستن یک سنگ می کند . مثل وقتی که صرف همین شعر می شود با من حرف بزن مثل یک بازی در وسط تابستان و به چیزی فکر نکن و به چیزی فکر نکن می دانم زمین گرد است و جاذبه در پای درختان سیب بیشتر است . "زنده یاد غلامرضا بروسان "
-
اندوه مبهم یک دروغ
جمعه 27 بهمنماه سال 1391 23:12
برای یک بار فقط برای یک بار مرا در اندوه مبهم یک دروغ شناور کن! آرام سر به گوش من بگذار وبگو دوست دارم! "منبع: نت"
-
سلام روزگار...
جمعه 27 بهمنماه سال 1391 22:53
سلام روزگار ...... سلام روزگار... چه میکنی با نامردی مردمان.. من هم .. اگر بگذارند ... دارم خرده های دلم را... چسب میزنم... راستی این دل ... دل می شود ؟
-
حساب و کتاب بازار عشق
جمعه 27 بهمنماه سال 1391 22:20
از حساب و کتاب بازار عشق هیچ گاه سر در نیاوردم ! و هنوز نمی دانم چگونه می شود هربار که تو بی دلیل ترکم می کنی من بدهکارت می شوم ؟
-
فرار می کنم از خاطراتت
جمعه 27 بهمنماه سال 1391 22:13
خاطراتت صف کشیده اند ! یکی پس از دیگری … حتی بعضی هاشان آنقدر عجولند که صف را بهم زده اند ! و من … فرار می کنم از فکر کردن به تو مثل رد کردن آهنگی که … خیلی دوستش دارم خیلی !
-
شیر مادر, مهر مادر
جمعه 27 بهمنماه سال 1391 22:07
بهزیستی نوشته بود: شیر مادر, مهر مادر, جانشین ندارد شیر مادر نخورده مهر مادر پرداخته شد پدر یک گاو خرید و من بزرگ شدم اما هیچکس حقیقت من را نشناخت جز معلم ریاضی عزیز ام که همیشه می گفت گوساله, بتمرگ (حسین پناهی)
-
از خانه ی دلت چه خبر؟
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1391 12:44
آدم ها همه می پندارند که زنده اند؛ برای آنها تنها نشانه ی حیات؛ بخار گرم نفس هایشان است! کسی از کسی نمی پرسد : آهای فلانی! از خانه ی دلت چه خبر؟! گرم است؟ چراغش نوری دارد هنوز؟ ......
-
یک آغوش در من گریه کن
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1391 12:41
دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چه کار؟ دام بگذاری اسیرم، دانه میخواهی چه کار؟ تا ابد دور تو میگردم، بسوزان عشق کن ای که شاعر سوختی، پروانه میخواهی چه کار؟ مردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود راستی تو این همه دیوانه میخواهی چه کار؟ مثل من آواره شو از چاردیواری درآ! دردل من قصر داری، خانه میخواهی چه کار؟...
-
به تو می اندیشم
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1391 11:58
به تو می اندیشم به تو که آرامشم بودی به تو که در خاطر منی جای اینکه در کنارم باشی... تو نیستی ومن هرلحظه سنگینی سکوت نبودنت را با کوچه بن بست تو باپنجره تاریک اتاقت ودیواری که تکیه میکردم تقسیم میکنم... (محسن کاجاوی)
-
مرا با هیچ کس ردیف نکن..
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1391 11:32
چه میگویی که من در ردیف دوستانت هستم کدام ردیف ؟ کدام دوستان؟ همانگونه که تو برایم یگانه ای برایم جایی در گوشه قلبت بگذار جایی که فقط من باشم تک وتنها جایی آرام تا در آن آرامش یابم مرا باهیچ کس در هیچ جایی ردیف نکن... (محسن کاجاوی)
-
کیستی که من ...
جمعه 20 بهمنماه سال 1391 11:24
کیستی که من اینگونه به اعتماد نام خود را با تو می گویم ... کلید قلبم را در دستانت می گذارم نان شادی ام را با تو قسمت می کنم به کنارت می نشینم و سربر شانهی تو اینچنین آرام به خواب می روم؟ کیستی که من اینگونه به جد در دیار رویاهای خویش با تو درنگ می کنم؟ !! کیستی که من جز او نمی بینم و نمی یابم ؟ !! دریای پشت کدام...
-
اجازه بی اجازه...
جمعه 20 بهمنماه سال 1391 11:01
آبی دریا ، قدغن شوق تماشا ، قدغن عشق دو ماهی ، قدغن با هم و تنها ، قدغن برای عشق تازه ، اجازه بی اجازه... پچ پچ و نجوا ، قدغن رقص سایه ها ، قدغن کشف بوسه ی بی هوا به وقت رویا ، قدغن برای خواب تازه ، اجازه بی اجازه... در این غربت خانگی بگو هرچی باید بگی غزل بگو به سادگی بگو ، زنده باد زندگی برای شعر تازه ، اجازه بی...
-
الـلـهـم عـجـل لـــولــ♥ــیــک الـــفـــرج
جمعه 20 بهمنماه سال 1391 10:58
بازهم تنگ غروب آسمان دل من ابری بود میل باریدن داشت بازهم مرغک دل در تمنای گلی بود که بوییدن داشت سالها میگذرد آسمان دل من آبی نیست چشمها خسته به راه اند و در خلوتشان خوابی نیست میتوان گفت که رقصیدن پلک آرزوی عبث چشمان است قرنها رفت و هنوز دیدن یار در آدینه بعد هوس چشمان است
-
خستهام..به من جایی بدهید
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1391 17:22
خستهام خیلی خسته به من جایی بدهید میخواهم بخوابم یک تخت خالی یک دنیای خالی یک قلب خالی …
-
دریا باش
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1391 17:17
دریا باش تا هر کس لایق توست با تو آرام گیرد و هر کس لایقت نیست در تو غرق شود.
-
بیچاره چوپان دروغگو!
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1391 16:56
گاهی دلم برای چوپان دروغگو میسوزد... بیچاره 3 بار بیشتر دروغ نگفت و انگشت نما شد... ولی ما هنوز صادق ترینیم!!!
-
یک قطعه شعر ناب
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1391 16:45
یک کلبه ی خراب و کمی پنجره یک ذره آفتاب و کمی پنجره ای کاش جای این همه دیوار و سنگ آیینه بود و آب و کمی پنجره در این سیاه چال سراسر سوال چشم و دلی مجاب و کمی پنجره بویی ز نان و گل به همه می رسید با برگی از کتاب و کمی پنجره موسیقی سکوت شب و بوی سیب یک قطعه شعر ناب و کمی پنجره "قیصر امین پور"
-
من پر از فردایم
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1391 16:40
خسته ام از حرف سکوت خسته ام از هر واژه که با تنهایی همرا ه است می خواهم نقطه بگذارم در پایان همه این جملات شاید باز نتوانم اما من پر از فردایم من مقلوب دیروز نخواهم شد گوشه اتاق کز نخواهم نشست به امید خاطره بار دیگر از نو آغاز خواهم کرد وصف تنهایی را من پر از فردایم در افق فردایم انتظار جایی ندارد من به دنبال آسمان...
-
نکشانی به پشیمانی ام!
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1391 16:08
با همه ی بی سرو سامانی ام بازم به دنبال پریشانی ام طاقت فرسودگی ام هیچ نیست در پی ویران شدن آنی ام آمده ام بلکه نگاهم کنی عاشق آن لحظه توفانی ام دل خوش گرمایِ کسی نیستم آمده ام تا تو بسوزانی ام آمده ام با عطش سالها تا تو کمی عشق بنوشانی ام ماهی برگشته ز دریا شدم تا تو بگیری و بمیرانی ام خوب ترین حادثه می دانم ات خوب...
-
آدمهای ساده
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1391 15:55
آدمهای ساده را دوست دارم. همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند. همان ها که برای همه لبخند دارند. همان ها که همیشه هستند، برای همه هستند. آدمهای ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعتها تماشا کرد؛ عمر شان کوتاه است. بس که هر کسی از راه می رسد یا ازشان سوء استفاده می کند یا زمینشان میزند یا درس ساده نبودن بهشان می...
-
خاطراتت از تو مردترن
جمعه 13 بهمنماه سال 1391 12:20
خاطراتت از تو مردترن ! هر از گاهی در خواب و بیداری میگیرند سراغی از اسیر خود ومیهمانم میکنند با نان و آبی از خون دل حاشا به غیرتشان ! حاشا... که از تو مردترن!!! "محسن کاجاوی"
-
کاش پنجره ات باز باشد!!
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1391 10:20
زمستان است و هوا پر شده از دوستت دارم هایی که به باد ها سپرده ام... کاش پنجره ات باز باشد....
-
میلاد انوار الهی
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1391 12:36
میلاد انوار الهی بر عاشقان مبارک باد دو نور امشب زمشرق میزند سر یکی خورشید و آن یک ماه انور یکی ختم رسول باشد محمد(ص) یکی صادق(ع) که بر دلهاست دلبر یکی عبد خدا فخر دو عالم یکی هم زاده زهرا و حیدر
-
تو جر زدی
جمعه 6 بهمنماه سال 1391 11:58
من چشمهایم را بستم وتو قایم شدی... وتو پیدا نمی شوی... یا من بازی را بلد نیستم!! یا تو جر زدی...
-
بوسه نمی خواهم
جمعه 6 بهمنماه سال 1391 11:36
مرهم زخم های کهنه ام کنج لبان توست! بوسه نمی خواهم چیزی بگو ... "احمد شاملو"
-
خدایا گریه نکن!!!
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1391 23:03
باران میبارید بچه ای دستش رابه آسمون گرفت و گفت خدایا : گریه نکن آدما درست نمیشن