گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.
گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

به تو می اندیشم

 

  به تو می اندیشم 

  به تو که آرامشم بودی 

  به تو که در خاطر منی 

  جای اینکه در کنارم باشی... 

  تو نیستی 

  ومن هرلحظه 

  سنگینی سکوت نبودنت  

  را با کوچه بن بست تو 

  باپنجره تاریک اتاقت 

  ودیواری که تکیه میکردم تقسیم میکنم... 

                                       (محسن کاجاوی)

 

   



نظرات 1 + ارسال نظر
مهسا22 شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:06 ب.ظ

نمی دونی تو این روزا چقدر از زندگی سیرم

دارم می میرم از اینکه تو رفتی و نمی میرم



نمی دونی تو این روزا چقدر یاد تو می افتم

ته دنیام نزدیکه نگاه کن کی بهت گفتم



کجا باید برم بی تو، تویی که قدّ ِ دنیامی

که هر جایی رو می بینم نبینم پیش چشمامی



برم هر جای این دنیا شبم با بغض دمسازه

آخه هر جا یه چیزی هست منُ یاد تو بندازه



نمی دونم تو این برزخ کی از این درد می میرم

نمی دونم چرا یک شب فراموشی نمی گیرم



منُ اینجا بکُش وقتی قراره تازه رویا شی

اگه تا آخر دنیا قراره تو دلم باشی....

از اینکه وقت میزارید و همه صفحات رو میخونین متشکرم.شاد باشیدوسربلند...

من شعرهایی دارم که گروه خونی‌شان
گره می‌خورد به چشم‌هایت
که گاهی می‌خندند
گاهی نمی‌خندند
و گاهی آن‌قدر مثبت می‌شوند
که نفع هر دوی ما
در بی‌تو بودن، منفی‌ست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد