گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.
گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

کویرکور و پیر

    خسته ام ازاین کویراین کویرکور و پیر                       

       این هبوط  بی دلیل این سقوط ناگزیر

      آسـمان  بی هدف  بادهای  بی  طـرف                     

      ابرهای سربه راه بیدهای سربه زیر

      ای نظاره ی شگـفت ای نگاه  ناگـهان                 

      ای هماره در نظر ای هنوز بی نظیر

      مثل شعر ناگهان  مثل  گریه  بی امان                 

     مثـل لحظـه های وحـی اجتـناب ناپذیر

      ای  مسـافر غریـب در دیـار خویشتـن                 

      با تو آشـنا شـدم با تو در همـین مسیـر

      از کویر سوت وکورتا مرا صدا زدی               

      دیدمت ولی چه دور دیدمت ولی چه دیر

      این تویی درآن طرف پشت میله ها رها             

      این منم دراین طرف پشت میله ها اسیر

      دست خسـته ی مرا مـثل  کودکی  بگیـر              

     با خودت مرا ببر خسته ام از این کویر  

                                                                                                                                        " قیصر امین پور"                          

فرصت دروغ

روزگاری ساده لوحانه 
صحرا به صحرا و بهار به بهار 
 
دانه دانه بنفشه های وحشی را
  یک دسته می کردم

عشق را چگونه می شود نوشت 
در گذر این لحظات پرشتاب شبانه 
که به غفلت آن سوال بی جواب گذشت

دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است
و گر نه چشمانم را می بستم  

 

   "حسین پناهی"



یارب مرا یاری بده

یارب مرا یاری بده تا خوب آزارش کنم

هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم


از بوسه های آتشین ، وز خنده های دل نشین

صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم


در پیش چشمش ساغری گیرم ز دست دلبری

از رشک آزارش دهم ، از غصه بیمارش کنم


بذری به پایش افکنم ، گویم خداوندش منم

چون بنده در سودای زر ، کالای بازارش کنم


گوید بیفزا مهر خود ، گویم بکاهم مهر خود

گوید که کمتر کن جفا ، گویم که بسیارش کنم


هر شامگه در خانه ای ، چابکتر از پروانه ای

رقصم بر بیگانه ای ، وز خویش بیزارش کنم


چون بینم آن شیدای من فارغ شد از سودای من

منزل کنم در کوی او ، باشد که دیدارش کنم


گیسوی خود افشان کنم ، جادوی خود گریان کنم

با گونه گون سوگندها ، بار دگر یارش کنم

 

چون یار شد ، بار دگر کوشم به آزاری دگر

تا این دل دیوانه را راضی ز آزارش کنم

 

 

   "سیمین بهبهانی"

تنهایی

باید باور کنیم
تنهایی
تلخ‌ترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست،
روزهای خسته‌ای
که در خلوت خانه پیر می‌شوی...
و سال‌هایی
که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است.
تازه
تازه پی می‌بریم
که تنهایی
تلخ‌ترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست:
دیر آمدن!
دیر آمدن!


       "چارلز بوکفسکی "

نامت مقدس باد ای عشق


 دستان تو، از خاستگاهشان که چشمان من اند پرواز می کنند
و نور چونان گلی می شکفد  

و کائنات می تپد چونان یکی کندو،  

چونان یکی فیروزه
دستان تو، هجی نام مرا لمس می کنند،  

و فنجان ها عشق را
ای عشق !نامت مقدس باد،  

در رویایی که شب، بهشت را به خواب ما سر می دهد
کندوها بوی تو را تحفه می کنند، 

 و دستانت مرا می خوانند
پس بال هایت گشوده باد،  

که سایه سار،  

بی تو بر فراز من گم می شود

       "پابلو نرودا"

دلم‌ می‌خواست‌ در عصر دیگری‌ دوستت‌ می‌داشتم‌

بانوی‌ من‌
دلم‌ می‌خواست‌ در عصر دیگری‌ دوستت‌ می‌داشتم‌
در عصری‌ مهربان‌تر و شاعرانه‌تر
عصری‌ که‌ عطر کتاب
عطر یاس‌ْ و عطر آزادی‌ را بیشتر حس‌ می‌کرد !

دلم‌ می‌خواست‌ تو را
در عصر شمع‌ دوست‌ می‌داشتم‌
در عصر هیزم‌ و بادبزن‌های‌ اسپانیایی‌
و نامه‌های‌ نوشته‌ شُده‌ با پر
و پیراهن‌های‌ تافته‌ی‌ رنگارنگ‌
نه‌ در عصر دیسکو
ماشین‌های‌ فراری‌ و شلوارهای‌ جین

دلم‌ می‌خواست‌ تو را در عصر دیگری‌ می‌دیدم‌
عصری‌ که‌ در آن‌
گنجشکان‌ ، پلیکان‌ها و پریان دریایی‌ حاکم‌ بودند
عصری‌ که‌ از آن نقاشان‌ بود
از آن موسیقی‌دان‌ها
عاشقان‌
شاعران‌
کودکان‌
و دیوانگان‌ !

دلم‌ می‌خواست‌ تو با من‌ بودی‌
در عصری‌ که‌ بر گل ، شعر بوریا و زن‌ ، ستم‌ نبود
ولی‌ افسوس‌
ما دیر رسیدیم‌
ما گل‌ِ عشق‌ْ را جستجو می‌کنیم‌
در عصری‌ که‌ با عشق‌ْ بیگانه‌ است‌

     "نزار قبانی"

من قدیمی بودم

 

 

 

من قدیمی بودم
پلی
با سی و سه چشمِ گریان
وقتی از من می‌گذشتی

قصری آتش گرفته
که ویرانی‌اش را تماشا کردی و رفتی

مقبره‌ی پادشاهان
که هُرم سینه‌ی برده‌ها هنوز
درونش زبانه می‌کشد

دیواری
چین‌خورده دور خودم
کناره جاده‌ی مفروش پروانه‌های مرده

افسوس
حتی نسیم بال پروانه‌ای می‌توانست
به حالم بیاورد

من قدیمی بودم
تو فردا
از من که می‌گذری
از حالم چه می‌دانی ؟

   "شهاب مقربین "

عید فطر؛ جشن پیروزی در جهاد اکبر (2)

سخنی درباره مراسم عید فطر

چنان‌چه می‎دانیم مراسم عمده و حسّاس این عید «نماز» و «زکات» است؛ در مراسم نماز، همه اصناف شرکت می‎کنند، و مساوات و برادری اسلامی آن‎ها آشکار می‎شود. در ضمن ادای نماز و خواندن دعایی که در قنوت است، در دو خطبه و سخنرانی پس از نماز، عالی‎ترین دروس به همگان آموخته می‎شود و مطالب لازم و مورد حاجت به عموم گوشزد می‎گردد و از همه دعوت می‎شود تا در پیش بردن مقاصد اسلام و تعظیم شعایر و تعمیم علم و دانش و امر به معروف و نهی از منکر، مجاهدانه کوشش کنند.

کسانی که دارای مخارج سال خود هستند و یا دارای کار و پیشه‎ای می‎باشند که درآمد آن‎ها وافی به مخارج سال آنهاست، در اعطای زکات و کمک به مستمندان شرکت می‎کنند. هیچ‌گونه مراسم کمرشکن و مصارف رقابت‌انگیز و مخارج بیهوده در این جشن اسلامی وجود ندارد و از این رو نمی‎تواند بهانه‎ای جهت کردارهای پلید عیّاش‎ها، هرزه‎ها، پول‎داران، شهوتران‎ها و می‎خواران باشد.

این عید، مثل «عید کریسمس» نیست که در آن، جهان مسیحیّت در کارهای زشت و فحشا و فساد غرق شده و در هرزگی و رقص و باده و فسق و فجور، خود را آلوده می‎سازند و به نام مسیح ‎علیه‎السّلام و دین، مجالسی برای لهو و قمار، مستی و شراب و ساز و آواز بر پا می‎کنند که بی‎شک حضرت عیسی ‎علیه السّلام‎ - پیامبر پاک خدا- از آن بیزار است. روزهایی هم به نام‎های مقدّسی مانند: «روز مادر»، «روز معلّم»، «روز کودک» و... نام‎گذاری می‎شود که بیشتر آن‎ها از حقیقت خالی است و فقط تشریفات و برگزاری مراسم، منظور می‎باشد و احساسات را کودکانه و جاهلانه و به طور موقّت تحریک می‎سازد.

چنین روزهایی را نباید عید دانست؛ این مراسم، تقلید از بیگانه و سوغات دروغین و بی‎حقیقت غرب است؛ وگرنه همه روزها، «روز مادر» است و در هر روز، رعایت حقّ مادر و معلّم و احترام به آن‎ها لازم و واجب است. البته این تصوّر اشتباه پدید نیاید که ما می‎خواهیم از بزرگداشت حقّ مادر یا عنوان‎های مقدّس و محترم دیگر که در یک روز سال انجام می‎شود انتقاد کنیم، چون به این مقدار هم اگر با حقیقت توأم باشد تا حدّی حق‎شناسی خداپسندانه است بلکه قصد ما طرح این نکته است که اگر باید مثلا حقّ مادر محترم شناخته شود و مقام معلّم مورد تعظیم واقع گردد، چرا به تعالیم عالیه اسلام و قرآن مجید تکیه نکنیم و چرا از عواطف اسلامی جامعه ـ که هنوز هم بحمدالله در دل‎ها باقی است ـ استفاده نمی‎نماییم و چرا وضع تعلیم و تربیت را طوری قرار داده‎ایم که التزامات اخلاقی و دینی و وجدانی سست شده، تا آنجا که حقِّ مادران هم فراموش شود. بیایید اهل حقیقت باشیم و به راستی و از کُنه باطن، رضایت پدر و مادر را بخواهیم.

در محیط اسلامی ـ ‎که کانون عواطف عالی انسانیّت است‎ ـ همواره و در همه لحظات، تکریم مادر، معلّم، کودک و... باید مورد عنایت باشد. در جاهایی که در دوره سال پدر و مادر و معلّم مورد فراموشی‎اند چون می‎بینند که این عواطف به صورت مرده در آمده و از بین رفته است، برای تِذکار و تجدید خاطرات آن، در سال یک روز را معیّن می‎کنند که مثلاً به سراغ مادران بروند و به طور مصنوعی از آن‎ها یاد کنند و از این رو، این روزها را باید یادبود و سالگرد از بین رفتن و نابود شدن آن عواطف عالی انسانی شمرد.

ملّتی که واقعاً و حقیقتاً خود را مدیون مادر و پدر و معلّم خود می‎داند و دینش او را برای ادای این‎گونه حقوق تربیت می‎کند، چه حاجت به این صحنه‌سازی‎های بی‎مغز و بی‎حقیقت دارد؟! ما مسلمانان در همین ماه رمضان چقدر درس حق‌شناسی درباره پدر و مادر و... می‎آموزیم و در ادعیّه، مکرّر از مادر و زحمات او یاد می‎کنیم و خدمات او را در ذهن می‎سپاریم؟

زنده باد اسلام! که تربیت و بهبود روح و روان جامعه را در سرلوحه برنامه‎های خود قرار داده و از هر فرصت برای ترقّی فکر و قوّت اراده بشر استفاده کرده است.
این عید فطر هم برای تمام مفاهیم ارزنده و عالی انسانی تذکار بوده و به سوی هر عمل نیک و انسانی هدایت‎گر است؛ اَن تُدخِلَنِی فِی کُلِّ خَیرٍ اَدخَلتَ فِیهِ مُحَمَّداً وآلَ مُحَمَّد وَاَن تُخرِجَنِی مِن کُلِّ سُوءٍ اَخرَجتَ مِنهُ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّد. این عید، عید خدا و موسم دعا و نماز و احسان و نیکی به بندگان خدا و دیدارهای پاک و منزّه است. نزدیک به چهارده قرن است که این عید برگزار می‎شود؛ تاکنون شنیده نشده که برای تهیّه وسایل این عید و شرکت در مراسم آن یک نفر خودکشی کرده و یا پای یک زن و شوهر به دادگاه کشیده شده باشد.

این عیدی است که در آن به جای تفریحات ناسالم، همه به سوی مساجد و مراکز اقامه نماز عید می‎روند و خدا آن را ذخیره خیر و نشان شرف و کرامت پیامبر اسلام و سبب ارتقای افتخارات اسلامی قرار داده است. 

 

    منبع:http://www.qudsonline.ir

عید فطر؛ جشن پیروزی در جهاد اکبر (1)

 امروزهیجدهم مرداد یکهزاروسیصدونودودو مصادف با اول شوال وعید سعید فطر میباشد ضمن تبریک به همه دوستان از خداوند رحمان ورحیم آرزوی قبولی طاعات وعبادات شما عزیزان را دارم.در خصوص این عید بزرگ نوشتاری از حضرت آیت الله العظمی صافی را جهت تبرک، تقدیم شما عزیزان میکنم واز همه التماس دعا دارم. 

نوشتاری از آیت‌الله صافی درباره عید فطر

ماه مبارک رمضان، ماه مبارزه با نفس و مدرسه تعدیل و اصلاح غرایز و خواسته‎ها و نمایش قوّت اراده و توان روان، سپری شده و اینک فرصت برگزاری مراسم عیدی بزرگ و پرفضیلت به نام عید فطر است که عید عموم طبقات وافراد جامعه است.

به گزارش قدس آنلاین به نقل از تسنیم، حلول ماه شوال و فرا رسیدن عید سعید فطر، سرور و شادی برای مومنان پس از یک ماه طاعت بندگی و عبادات خالصانه به ارمغان می آورد؛ شادی مومنان در این روز به دلیل قبولی اعمال و آمرزش گناهان آنان و بشارت این روز برای آنان از سوی خداوند متعال به دلیل تلاش و مجاهدت آنان در راه تقرب به درگاه الهی است. به همین مناسبت فرا رسیدن این عید مبارک، نوشتاری از آیت‌الله صافی به مناسبت عید سعید فطر منتشر شده است:

ماه مبارک رمضان، ماه مبارزه با نفس و مدرسه تعدیل و اصلاح غرایز و خواسته‎ها و نمایش قوّت اراده و توان روان، سپری شده و اینک فرصت برگزاری مراسم عیدی بزرگ و پرفضیلت است. این عید، عید اسلامی «فطر» است که عید همگان و عید عموم طبقات و افراد است؛ اَسئَلُکَ بِحَقِّ هذَا الیَومِ الَّذِی جَعَلتَهُ لِلْمُسلِمینَ عیِداً، عیدی که خدا آن را برای همه مسلمانان قرار داده و همه را در آن شریک فرموده است.

عیدی که در آن مساجد و مجامع اسلامی و در گستره جهان اسلام، شکوه عبادت و بندگی خدا دیده می‎شود. مراسم این عید اختصاص به توانگران، کارفرمایان، رجال و زمامداران و طبقات به اصطلاح ممتاز ندارد. تشریفات مادّی، تقدیم هدایا و تحفه‎های گرانبها ـ چنان چه پیش از اسلام در اعیاد رسم بود‎ ـ در این عید مرسوم نیست. زیردستان موظّف به دیدار زمامداران نیستند و کارگر و کارفرما، افسر و سرباز، فقیر و غنی، شاه و گدا و همه اقشار و طبقات باید در صف بندگی خدا و دعا و عبادت برادرانه بایستند.

در روز «عید فطر» همه مسلمانان در سراسر جهان، غرق احساس افتخار بوده و سربلند و سرافرازند که ماه مبارک رمضان را با توفیق به پایان رسانده و از برکات معنوی و تربیتی آن مستفیض شده‎اند. خدا را شکر می‎نمایند که یکی از بزرگ‎ترین کلاس‎های تربیتی اسلام را در طی یک ماه گذرانده و از درس‎هایی که در آن‎ها داده شده، به اندازه استعداد و آمادگی خود استفاده کرده و با روح و جان خود آمیزش داده و بر الواح دل‎ها و ضمایر خود ثبت کرده‎اند.

در این روز، مسلمانان از یک جهاد حسّاس و خطرناک ـ که پهلوانان، قهرمانان و شیرافکنان جهان در آن میدان به خاک هلاکت افتاده و مغلوب شده‎اند ـ فاتحانه و پیروزمندانه باز می‎گردند. این جهاد، جهاد با نفس، جهاد با امیال و غرایز حیوانی و لذایذ نفسانی است. بازداشتن نفس از کام‎گیری‎های شهوانی، نگهداری نفس از خوردن غذاهای لذیذ و نوشیدنی‎های شیرین و خوش‎گوار، خودداری از چشم چرانی و هوس‎های شیطانی، از دروغ، غیبت، خشم و غضب، بدخویی و ترش‎رویی، تکبّر و جاه‎طلبی و دوری از هر معصیت و گناه دیگر در این میدان جهاد، فتح و پیروزی است.

همه این‎ها جهاد است و همان «جهاد اکبر»ی است که پیامبر بزرگ اسلام به گروهی از صحابه که به جهاد رفته بودند و با دشمن با شمشیر و اسلحه دست و پنجه نرم کرده و زور بازو نشان داده بودند، فرمود: مَرحَباً بِقَومٍ قَضُوا الجِهادَ الاَصغَر وَ بَقِی عَلَیهِمُ الجِهادُ الاَکبرَ؛ آفرین به قومی که جهاد اصغر را انجام دادند و بر آنها جهاد اکبر باقی ماند. «جهاد اکبر»ی که جز افراد با ایمان و مردان و زنان تربیت شده در دامان اسلام، هیچ شخص دیگری نمی‎تواند در صحنه آن عرض اندام کند و در میدان رزم آن، افتخاری کسب نماید.

میدانی که در آن پیلتن‎های قوی پنجه و عشّاق مال و مقام دنیا، شهوت‌پرستان، جلّادان خون‎خوار، فاتحان جاه‌طلب کشورها، جوانان مغرور، خشم گینان پلنگ آسا، ستمگران بی‎رحم، آدم‎کشان و قصّابان تاریخ، زنان هوس‎باز دوشیزگان ناپاک و پرستندگان مظاهر مادّی به خاک هلاکت افتاده و از این که بتوانند افتخاری کسب و در مسابقات آن شرکت نمایند عاجز و ناتوانند.

میدانی که مردان و بانوان با ایمان، خداپرست، فروتن، پاکدل، پرهیزکار، شکیبا و بی‎اعتنا به زر و زیور دنیا در آن لباس رزم پوشیده، با اراده محکم و همّت بلند حریف را شکست می‎دهند و در مسابقه با افتخار به پیروزی دست می‎یابند. آری! نبرد با هوای نفس در عین آسانی، دشوار است. آسان است، برای این که وجدان پاک و فطرت آدمی و عقل و خرد، مصلحت و لزوم آن را درک می‎نماید و اگر انسان در این میدان قدم نهاد، هر چه پیش رود موفّق‎تر می‎شود؛ تا سرانجام نفس سرکش و جنود اهریمنی را مغلوب و ذلیل خود کند و قوای ملکوتی و عقلانی و وجدانی را در کشور بدن، حاکم و کارفرما سازد.

از سوی دیگر این کار دشوار است؛ برای این که جهاد با نفس، ایستادگی در برابر غرایز گوناگون و تلاش و کوشش برای کنترل و انضباط آن‎ها است و شناخت دام‎های شیطان و هواهای پنهانی کار هر شخصی نیست و رام کردن نفس امّاره و چشم‌پوشی از لذایذ و کام‎گیری‎های نفسانی و خواسته‎های هزارگونه نفسِ وسیع و سرکش، به این زودی‎ها میسّر نخواهد بود و این دشمن خانگی با غرایزی که انسان را در دفع دشمن خارجی یارو یاور و محرّک و مشوّق هستند، آشنایی و ارتباط برقرار می‎کند و از آن‎ها کمک و یاری می‎گیرد. از این جهات، مبارزه با نفس کاری بس دشوار است و رستگار، کسی است که بتواند نفس را تعدیل کرده و به نظم و ترتیب صحیح وادار سازد. 

 

کاری اگر نداری...برو

اصلا" بگذار این ترانه 

همین حواله بوسه تمام شود 

من خسته ام 

میخواهم به عطرتشنه گیسو وگریه نزدیکتر شوم 

کاری اگر نداری...برو 

ورنه نزدیکتر بیا 

میخواهم ببوسمت. 

 

  "سید علی صالحی"