گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.
گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

یارب مرا یاری بده

یارب مرا یاری بده تا خوب آزارش کنم

هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم


از بوسه های آتشین ، وز خنده های دل نشین

صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم


در پیش چشمش ساغری گیرم ز دست دلبری

از رشک آزارش دهم ، از غصه بیمارش کنم


بذری به پایش افکنم ، گویم خداوندش منم

چون بنده در سودای زر ، کالای بازارش کنم


گوید بیفزا مهر خود ، گویم بکاهم مهر خود

گوید که کمتر کن جفا ، گویم که بسیارش کنم


هر شامگه در خانه ای ، چابکتر از پروانه ای

رقصم بر بیگانه ای ، وز خویش بیزارش کنم


چون بینم آن شیدای من فارغ شد از سودای من

منزل کنم در کوی او ، باشد که دیدارش کنم


گیسوی خود افشان کنم ، جادوی خود گریان کنم

با گونه گون سوگندها ، بار دگر یارش کنم

 

چون یار شد ، بار دگر کوشم به آزاری دگر

تا این دل دیوانه را راضی ز آزارش کنم

 

 

   "سیمین بهبهانی"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد