در دستانم
خطی نیست
نه خطی که طول عمرم را نشان دهد
نه خطی که آیندهام را بگوید
و نه خطی که مرا به کسی برساند
من
تمام خطوط دنیا را
در چشمانم پنهان کردهام
تا از نگاه متعجب کفبینها
دلم خنک شود
" روجا چمنکار"
خوشبختی
تعریف های گونه گون دارد
به تعداد آدم های دنیا
عمر من یکی
به خوشبختی قد نمی دهد
گل قشنگم !
...
می دانم در انتظار تو
فرو می شکند
و تو خوب می دانی که من
خوشبختی نمی خواهم
تو را می خواهم .
"عباس معروفی"
قرارمان یادت باشد
سرقرارمان که آمدی آنقدر نگاهت میکنم
تا ضرباهنگ قلبم
با پلک زدن تو یکی شود
فاصله ها را از بین میبریم...
از گرمی نفسهایت جانی تازه میگیرم
سر قرارمان که آمدی یادت باشد
زیاد نگاهم نکنی
من با هر نگاهت میشکنم
"محسن کاجاوی"
میان منُ تو
فاصله یک باران ست
و خیالت که مرا
از پنجره می گیرد
و می برد
قدم زنان تا عشق
می رسم به تو
با تن پوشی از آغوش
و دست هائی پر از
طراوت اوّلین سلام
گل سرخی
که گلبرگ گلبرگ
در صدای عطرها
هجا می کند تو را
میان منُ تو
فاصله یک باران ست
خبر به دورتـــــرین نقطـــــه جهـــــــــان بـرسد
نخواست او به من خسته - بی گمان - بـرسد
شکنجــه بیشتر از این که پیش چشم خـودت،
کسی که سهم تــــو باشد به دیگران بـرسد؟
چه می کنی اگر او را که خواستی یـــک عمر
به راحتــــی کسی از راه نــــاگهــان برسد...؟
رها کنـــــی بــــرود... از دلت جـــــــدا باشــد.
به آنــــکه دوست تـــرش داشتـه،بـه آن برسد
گلایــــه ای نکنـــی، بــغض خویش را بــخـوری
که هق هق تــــو مبـــادا به گـوششان برسـد
خدا کند که ... نـه! نـــــفرین نمی کنـم! نکنـد
به او - که عاشـق او بــــوده ام - زیـان برسد!
خدا کنــــد فقط ایـــــن عشق از سـرم بــــرود
خـــــدا کنــد کـه فقط زود آن زمـــــان برســـد
" نجمه زارع"
هربار که به تو فکر می کنم
یکی از دکمه هایم شل می شود
انقراض آغوشم یک نسل به تاخیر می افتد
و چیزی به نبضم اضافه می شود
که در شعرهایم نمی گنجد
کافیست نام تو را بخوانم
تا ببینی ؛ لکنت ، عاشقانه ترین لهجه هاست
و چگونه لرزش لب های من ، دنیا را به حاشیه می برد
دوستت دارم
با تمام واژه هایی که در گلویم گیر کرده اند
و تمام هجاهای غمگینی که برای تو شعر می شوند
دوستت دارم با صدای بلند
دوستت دارم با صدای آهسته
دوستت دارم و خواستن تو
جنینیست در من که نه سقط می شود
نه به دنیا می آید
"لیلا کردبچه"
بی تابانه در انتظار توام
غریقی خاموش
در کولاک زمستان
فانوس های دور سوسو می زنند
بی آن که مرا ببینند
آوازهای دور به گوش می رسند
بی آن که مرا بشنوند.
من نه غزالی زخم خورده ام
نه ماهی تنگی گم کرده راه
نهنگی توفان زادم
که ساحل بر من تنگ است
آن جا که تو خفته یی
شنزاری داغ
که قلب من است
"محمد شمس لنگرودی "
قبل از خواب
تمام چراغ های کم مصرف را
بی مصرف را
پر مصرف را
روشن کن
من از صدای آژیر
و از کلمات تلنبار شده در گلوی شب
می لرزم
و مدام به این فکر می کنم
که "جنگ"
سه حرف دارد و
دو نقطه و
یک کابوس و
بوس
شب به خیر
"روجا چمنکار"
تمام خنده هایم را نذر کرده ام
تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا
عطر دستهایت ،
دلتنگی ام را به باد می سپارد...
" سید علی صالحی"
دلا، دلا غمین مباش و
تقدیرت را تاب بیاور
بهار نو، دوباره باز پس میدهد،
هرچه را که زمستان از تو ربود.
و چه بسیار که بهرِ تو مانده است!
و چه زیباست، جهان هنوز!
دلا، هر چه خوشش میداری
همه را، همه را میتوانی دوست بداری!
"هاینریش هاینه"