گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.
گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

آیا گفتم که تو را من دوست دارم ؟

بگذار من برایت چای بریزم

 آیا گفتم که تو را من دوست دارم ؟

 آیا گفتم که من خوشبخت هستم

 زیرا که تو آمده ای ...

 و حضورت مایه خوشبختی است 

  چون حضور شعر ، چون حضور قایق ها و خاطرات دور ...

  بگذار پاره‌ای از سخن صندلی‌ها را

 آن دم که به تو خوشامد می‌گویند ، برگردان کنم ...

 بگذار آنچه را که از ذهن فنجان‌ها می‌گذرد

  آنگاه که در فکر لبان تواند ...

 و آنچه را که از خاطر قاشق‌ها و شکردان می‌گذرد ، بازگو کنم ...

 بگذار تو را چون حرف تازه‌ای

  بر  "ا ب ج د"  بیافزایم ...

 خوشت آمد از چای ؟

کمی شیر نمی‌خواهی ؟

و چون همیشه به یک حبه قند اکتفا می‌کنی ؟

اما من

رخسار تو را بی هیچ قندی

 دوست دارم ...

 

 "نزار قبانی"

بی طرفی

مرا یارای آن نیست که بی طرف بمانم
نه دربرابر زنی که شیفته ام می کند
نه در برابر شعری که حیرتزده ام می کند
نه در برابر عطری که به لرزه ام می افکند...
بی طرفی هرگز وجود ندارد
بین پرنده... و دانه ی گندم!

 

    "نزار قبانی"

نمی‌ خواهم‌ شماره‌ کنم‌

نه‌ معماری‌ بلند آوازه ‌ام‌،
نه‌ پیکر تراشی‌ از عصر رنسانس‌،
نه‌ آشنای‌ دیرینه‌ مرمر!
اما باید بدانی که‌ اندام تو را چه گونه‌ آفریده ‌ام‌
و آن‌ را به‌ گل‌ ستاره‌ و شعر آراسته ‌ام‌
با ظرافت‌ خط‌ کوفی‌!
نمی ‌توانم‌ توان خویش‌ را در سرودنت‌ به‌ رخ بکشم
در چاپ‌ های‌ تازه‌ و
در علامت گذاری‌ حروف‌!
عادت‌ ندارم‌ از کتاب ‌های‌ تازه‌ ام‌ سخن‌ بگویم‌
یا از زنی‌ که‌ افتخار عشقش‌
و افتخار سرودنش‌ را داشته‌ ام‌!
کاری‌ این چنین‌
نه‌ شایسته‌ تاریخ شعرهای‌ من‌ است‌،
نه‌ شایسته‌ دلدارم‌!

گل میخ ‌هایی‌ را که‌ بر نقره‌ سرشانه ‌هایت‌ کاشته‌ ام‌،
فانوس‌ هایی‌ را که‌ در خیابان‌ چشمانت‌ آویخته‌ ام‌،
ماهی ‌هایی‌ را که‌ در خلیج‌ تو پرورده ‌ام‌،
ستارگانی‌ را که‌ در چین پیراهنت‌ یافته ‌ام‌
یا کبوتری‌ را
که‌ میان پستان ‌هایت‌ پنهان‌ کرده‌ ام‌!
کاری‌ این چنین‌ نه‌ شایسته غرور من است‌،
نه‌ قداست تو!

         "نزار قبانی"

پناه می‌آورم به تو

در عصری
که خدا بار از آن بربست
بی‌آنکه حتی نامی از خویش بر جا بگذارد
پناه می‌آورم به تو
تا بمانی با من
تا خوشه‌های گندم و جوبار‌ها
و آزادی
سالم بمانند
و جمهوری عشق
پرچم‌هایش را برافرازد

     "نزار قبانی"

موسیقی باران

 شعر همیشه  با باران می‌آید
و همیشه صورت زیبای تو با باران می ‌آید
و عشق هرگز آغاز نمی ‌شود مگر زمانیکه
موسیقی باران آغاز  ‌شود
   

     "نزار قبانی"

واپسین عشقی

..تو آخرین سرزمینی
باقی مانده در جغرافیای آزادی !
تو آخرین وطنی هستی که از ترس و گرسنگی ایمنم می کند !
و میهن های دیگر مثل کاریکاتورند
شبیه انیمیشن های والت دیسنی
و یا پلیسی اند
مثل نگاشته های آگاتا کریستی.
تو واپسین خوشه
و واپسین ماه
واپسین کبوتر،
واپسین ابر
و واپسین مرکبی هستی که به آن پیوسته ام
پیش از هجوم تاتار !
*
تو واپسین شکوفه ای هستی که بوییده ام
پیش از پایانِ دورانِ گل
و واپسین کتابی که خوانده ام
پیش از کتابسوزان،
آخرین واژه ای که نوشته ام
پیش از رسیدن زائرانِ سپیده
و واپسین عشقی که به زنی ابراز داشته ام
پیش از انقضای زنانگی !
واژه ای هستی که با ذره بین ها
در لغت نامه ها به دنبالش می گردم 
 

          (نزار قبانی. ترجمه: یدالله  گودرزی)

مرز چشمان تو

کمی با من بنشین 

 تا در آن نقشه جغرافیایی عشق تجدید نظر کنیم 

 بنشینیم تا ببینیم 

 تا کجا ها مرز چشمان توست 

 تا کجاها مرز غم های من 

 کمی با من بنشین 

 تا بر سر شیوه ای از عشق 

 به توافق برسیم... 

 

    "نزار قبانی"

تابعیت دائمی در قلبم

 

 دوست داشتن‌ات را از سالی به سال دیگری جابه‌جا می‌کنم
 انگار دانش‌آموز مشق‌اش را در دفتری تازه پاک‌نویس می‌کند.
 رسید صدای تو، عطرتو، نامه‌های تو
 و شماره‌ی تلفن تو و صندوق پستی تو
 می‌آویزمشان به کمد سال جدید
 تابعیت دائمی در قلبم را به تو می‌دهم
 تو را دوست دارم
 هرگز رهایت نمی‌کنم بر برگه‌ی تقویم آخرین روز سال
 در آغوشم می‌گیرمت
 و در چهارفصل می‌چرخانمت ...
              

                (نزار قبانی) 

 

در خیابان های شب

 

در خیابان های شب
دیگر
جایی برای قدم هایم نمانده است
زیرا که چشمان ات
گستره ی شب را ربوده است.
                (نزار قبانی)

باهم که باشیم تبعیدگاه هم زیباست

 

 آی ای زنی که دل به تو سپرده‌ام
پا بر هر سنگی که بگذاری شعر منفجر می‌شود
آی ای زنی که در رنگ ‌پریدگی‌ات
همه‌ی غم درخت‌ها را داری
آی ای زنی که خلاصه می‌کنی تاریخم را
و تاریخِ باران را
باهم که باشیم تبعیدگاه هم زیباست .
                                                                       

     "نزار قبانی "