ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
برایت قهوه می ریزم، کمی شیر، دو قاشق شکر،
می گذارم جلویت روی میز،
گلدان گل را کنارتر می گذارم
تا بهتر ببینمت.
قیافه جدی به خودم می گیرم
و با لهجهای که حالا برای خودم هم بیگانه است،
می گویم:
قهوه ات سرد میشود.
هر کجا که هستی، زودتر به خانه بیا
و همانطور می نشینم تا تو یکروز بیایی...
وقتی حتی نبودن آدمها برایت قشنگ میشود.
"نیکی فیروزکوهی"
در کفمان کلیدی است
که قفلش را
گم کردیم.
آبی در هواست
که مَشربهیی نداریم.
کلماتی
که مدادی نداریم.
آوازی
که دهانی نداریم.
ساعتی
بی عقربه.
دستی
و تنی نداریم.
آیا زمان
به انتظار کسی خواهد ماند
با سوزنبانی که در جوانی خود مرده است.
"محمد شمس لنگرودی"
آن سو
ریسمانی تو را می کشد ،
که به پایت بسته شده
این سو
ریسمانی ، که به قلبت
پایت اگر جدا شود ،
زنده خواهی ماند
قلبت اما ...
خودت می دانی
"افشین یداللهی"
این منصفانه نیست
من پیر شده باشم
و تو در خیالم
درست مثل روزی که ترکم کردی
زیبا و جوان
همین شده که هیچ کس
باور نمی کند
معشوق من بوده باشی
"کامران رسول زاده"
هیچ چیز تغییر نکرده است
فقط تعداد آدم ها بیشتر شده است
در کنار گناه های قدیم ، گناه هایی جدید ظهور کرده است
واقعی ، موهومی ، موقتی
اما فریادی که بدن به آن پاسخ می دهد
به استناد معیار قدیم و آوای کلام
فریاد معصومیت بوده
و هست
و خواهد بود
"ویسلاوا شیمبورسکا"
منظومه هاپس این ها همه اسمش زندگی است
دلتنگی ها دل خموشی ها ثانیه ها دقیقه ها
حتی اگر تعدادشان به دو برابر آن رقمی که برایت نوشته ام برسد
ما زنده ایم چون بیداریم
ما زنده ایم چون می خوابیم
و رستگار و سعادتمندیم
زیرا هنوز بر گستره ویرانه های وجودمان پانشینی
برای گنجشک عشق باقی گذاشته ایم
خوشبختیم زیرا هنوز صبح هامان آذین ملکوتی بانگ خروس هاست
سرو ها مبلغین بی منت سر سبزی اند
و شقایق ها پیام آوران آیه های سرخ عطر و آتش
برگچه های پیاز ترانه های طراوتند
و فکر من
واقعا فکر کن که چه هولناک می شد اگر از میان آواها
بانگ خروس رابر می داشتند
و همین طور ریگ ها
و ماه
و منظومه ها
ما نیز باید دوست بداریم … آری باید
زیرا دوست داشتن حال با روح ماست
"حسین پناهی"
"با تشکر از دوست خوبم خانم مائده بخاطر ارسال این شعر زیبا"