گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.
گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

زودتر به خانه بیا

برایت قهوه می ریزم، کمی‌ شیر، دو قاشق شکر،
می گذارم جلویت روی میز،
گلدان گل را کنارتر می گذارم
تا بهتر ببینمت.
قیافه جدی به خودم می گیرم
و با لهجه‌ای که حالا برای خودم هم بیگانه است،
می گویم:
قهوه ات سرد می‌‌شود.
هر کجا که هستی، زودتر به خانه بیا
و همانطور می نشینم‌ تا تو یکروز بیایی...
وقتی‌ حتی نبودن آدمها برایت قشنگ می‌‌شود.

"نیکی‌ فیروزکوهی"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد