راستش را میگویم
آه ، که دوست داشتن تو
چنین که دوستت دارم
چه دردآور است
با عشق تو
هوا آزارم میدهد
قلبم
و کلام نیز
پس چه کسی خواهد خرید
یراق ابریشمین
و اندوهی از قیطان سپید
تا برایم دستمالهای بسیار بسازد ؟
آه ، که دوست داشتن تو
چنین که دوستت دارم
چه دردآور است
"فدریکو گارسیا لورکا"
هوا سرد است
من از عشق لبریزم
چنان گرمم
چنان با یاد تو در خویش سرگرمم
که رفت روزها و لحظهها از خاطرم رفته است
هوا سرد است اما من
به شور و شوق دلگرمم
چه فرقی میکند فصل بهاران یا زمستان است؟
تو را هر شب درون خواب میبینم..
تمام دستههای نرگس دیماه را در راه میچینم
و وقتی از میان کوچه میآیی
و وقتی قامتت را در زلال اشک میبینم
به خود آرام میگویم:
دوباره خواب میبینم!
دوباره وعدهی دیدارمان در خواب شب باشد
بیا..
من دستههای نرگس دی ماه را در راه میچینم.
"لیلا مؤمنپور"
تو را ببینم
میبوسم
نوازشت میکنم
برایِ تو خواب تعریف میکنم
تو را ببینم ، بغل میکنم
تمام رویاهایم را میبینم
و به تمامِ آرزوهایم میرسم
تو را ببینم
خوب میشوم ، آقا میشوم
به تو سلام میدهم
نماز میخوانم
و تو را شکر میکنم
تو را ببینم خیلی دوستت دارم
آخ
تو را ببینم
چه قدر کار دارم
"افشین صالحی"
همیشه سوختن بهترین راه است
نه عاشقی کاری می کند
نه آواره گی
زندگی طعم تلخی دارد
همیشه یک قافله عقب نشسته ای
همیشه کسی قبل از تو او را دیده است
بوسیده است
وتو باز هم دیر می رسی
تو را داشتن
زندگی در سرابی همیشگی ست
دویدن دنبال باد
خوابیدن روی ابر
و سقوطی تلخ
تو را داشتن
یک قصه اندوهناک افسانه ای ست
"نجوان درویش" شاعر فلسطینی
برگردان : بابک شاکر
عاشق که میشوی
قشنگ میشوی
قشگ مثل روزهایِ آفتابی
روزهایی که آفتاب میآید و هوا برایِ دیدن
داغ میشود
قشنگ مثل وقتی کهمیگویی
گرمم است
بیا بریم طرفِ جایی
کنار چشمهای ، لب دریایی
قشنگ مثل رفتنهای زیر یک درخت
دراز به دراز شدن و
روبه آسمان
بههم نگاه کردن
قشنگ نه مثل وقتی که تو را در ابری سوار ببینم و
بگویم:
هوی کجا ؟
بخدا من تو را قشنگ دوست دارم
قشنگ مثل وقتی که باد بگیرد و
ابر برگردد
باران شود
و من چترِ تو باشم
عاشق که میشوی
تو
خیلی قشنگ میشوی
"افشین صالحی"
من نمی توانم ابرها را برایت به چنگ آورم
و یا به خورشید برسم
من هرگز آن کسی نبودم که تو می خواستی
متاسفم از این که رویای تو را تعبیر نکردم
من تنها برایت آوازی خواندم
و گذشتم
این تنها کاری بود که از دستم بر می آمد
مرا ببخش
"شل سیلور استاین"
باید با من حرف می زدی
من محتاجِ یک جمله بودم
جمله ای از تو
که مرا از آغوشِ زنجیرهای نَنوشتن، برَهاند.
باید با من حرف می زدی
تا چیزی می نوشتم
کلیدِ ادامه ی زندگی، در حنجره ی تو بود
در صدای تو
تویی که در من، من را گُم کرده بودی.
"سیدمحمد مرکبیان"
مرا کم دوست داشته باش
اما همیشه دوست داشته باش !
این وزن آواز من است :
عشقی که گرم و شدید است
زود می سوزد و خاموش می شود
من سرمای تو را نمی خواهم
و نه ضعف یا گستاخی ات را !
عشقی که دیر بپاید ، شتابی ندارد
گویی که برای همه ی عمر ، وقت دارد .
مرا کم دوست داشته باش
اما همیشه دوست داشته باش !
این وزن آواز من است :
اگر مرا بسیار دوست بداری
شاید حس تو صادقانه نباشد
کمتر دوستم بدار
تا عشقت ناگهان به پایان نرسد !
من به کم هم قانعم
و اگر عشق تو اندک ، اما صادقانه باشد ، من راضی ام
دوستی پایدارتر ، از هرچیزی بالاتر است .
مرا کم دوست داشته باش
اما همیشه دوست داشته باش !
"امیلی دیکنسون"
گاهی زود می رسم
مثل وقتی که به دنیا آمدم
گاهی اما خیلی دیر
مثل حالا که عاشق تو شدم در این سن و سال
من همیشه برای شادی ها دیر می رسم
و همیشه برای بیچارگی ها زود!
و آن وقت یا همه چیز به پایان رسیده است
و یا هیچ چیزی هنوز شروع نشده است
من در گامی از زندگی هستم
که بسیار زود است برای مردن
و بسیار دیر است برای عاشق شدن
من باز هم دیر کرده ام
مرا ببخش محبوب من
من بر لبه ی عشق هستم
اما مرگ به من نزدیک تر است.
"عزیز نسین"
من شاعر نیستم
من تنها کلماتی را می دانم
که نام تو را دارد
وآنها را ردیف می کنم به نشانه تو
شب را دوست دارم چون آغوش تو را دارد
صبح را دوست دارم
چون بیداری تو را دارد
از رنگهایی خوشم می آید
که رنگ چشمان توست
رنگ آرامش تو
من شاعر نیستم
تنها کلماتی را به تو ربط دارد می شناسم
وآنها را کنارهم می گذارم
تا دیگران بخوانند و
عاشق شوند
"سهام الشعشاع" شاعر سوری
مترجم : بابک شاکر