و در میان آسمان ها درخشیدن آغاز خواهم کردتو می توانی با سلام ماه مرا پیدا کنیترانه ای خواهم شدو در میان قلب ها سرودن آغاز خواهم کردتو می توانی با شروع اشک مرا پیدا کنیغباری خواهم شدو با رقص باد در صحرا نمایش آغاز خواهم کردتو می توانی با لمس شن های داغ مرا پیدا کنیمن در همه جا خواهم بودهرگاه دلتنگ شدیاشکت را لمس کن، قلبت را دریابمرا خواهی یافت
وقتی تنهاییم، دنبال دوست می گردیم
پیدایش که کردیم، دنبال عیب هایش می گردیم
وقتی که از دست دادیمش، دنبال خاطراتش می گردیم
و همچنان تنها می مانیم
هیچ چیز آسان تر از قلب نمی شکند
"ژان پل سارتر"
خوش به حال باد ...
گونه هایت را لمس می کند و هیچ کس از او نمی پرسد که با تو چه نسبتی دارد!
کاش مرا باد می آفریدند
تو را برگ درختی خلق می کردند؛
عشق بازی برگ و باد را دیده ای؟!
در هم می پیچند و عاشق تر می شوند…
وقتی کسی تو را عاشقانه دوست دارد
شیوه ی بیان اسم تو
در صدای او متفاوت است
و تو میدانی
که نامت..در لبهای او ایمن است
تمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوند که،
ترازو بر می داری می افتی به جان دوست داشتنت .
انـدازه مـی گـیـری !
حسـاب و کـتـاب مـی کـنـی !
مقـایـسـه مـی کـنـی !
و خدا نـکـنـد حسـاب و کـتـابـت بـرسـد بـه آنـجـا کـه زیـادتر دوستش داشته ای ،
کـه زیـادتـر گذشـتـه ای ،
که زیـادتـر بـخـشـیـده ای ،
به قـدر یـک ذره ،
یک ثانیه حتی !
درست از همانجاست که توقع آغاز می شود
و توقع آغاز همه ی رنج هایی است که ما می بریم…!
راحـت قـهوهَ ت را بـخـور
از تـه این فـنـجـان نـه کـسـی آمـده سـت
نـه کـسـی مـانـده سـت . . .
فـالِ تـو . . .
هـمـیـن طـعـمـی سـت که مـیـچـشـی..
برای یک بار
فقط برای یک بار
مرا در اندوه مبهم یک دروغ شناور کن!
آرام سر به گوش من بگذار
وبگو دوست دارم!
"منبع: نت"
سلام روزگار......
سلام روزگار...
چه میکنی با نامردی مردمان..
من هم ..
اگر بگذارند ...
دارم خرده های دلم را...
چسب میزنم...
راستی این دل ...
دل می شود ؟
از حساب و کتاب بازار عشق
هیچ گاه سر در نیاوردم !
و هنوز نمی دانم چگونه می شود
هربار که تو بی دلیل ترکم می کنی
من بدهکارت می شوم ؟
خاطراتت صف کشیده اند !
یکی پس از دیگری …
حتی بعضی هاشان آنقدر عجولند که صف را بهم زده اند !
و من …
فرار می کنم
از فکر کردن به تو
مثل رد کردن آهنگی که …
خیلی دوستش دارم خیلی !