گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.
گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

و توقع آغاز میشود...

 

 تمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوند که، 

 

 ترازو بر می داری می افتی به جان دوست داشتنت .  

 

 انـدازه مـی گـیـری !   

 

 حسـاب و کـتـاب مـی کـنـی !  

 

 مقـایـسـه مـی کـنـی !

 

 و خدا نـکـنـد حسـاب و کـتـابـت بـرسـد بـه آنـجـا کـه زیـادتر دوستش داشته ای ،
  

 کـه زیـادتـر گذشـتـه ای ،
 

 که زیـادتـر بـخـشـیـده ای ،
 

 به قـدر یـک ذره ،  

 

 یک ثانیه حتی !  

  

درست از همانجاست که توقع آغاز می شود 

 

و توقع آغاز همه ی رنج هایی است که ما می بریم…!  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد