روز اول محرم، اولین روز از ماه سال جدید قمری است. مردم عرب در ماههایی از سال جنگ را حرام میدانستند، که از جمله آن ماه محرم است، ولی این امت در سال 61 هجری قمری احترام این ماه را از بین بردند و حرمت پیامبر صلی الله علیه واله را رعایت نکردند. خون ریختند، هتک حرمت کرده و فرزندان و زنان را اسیر کردند و واقعه کربلا را رقم زدند.
آیا من استراحت جاویدان خود را شروع خواهم کرد
و از بندگی ستاره های نحس بیرون خواهم آمد ؟
چشمان
آخرین نگاهتان را بکنید
دستان
آخرین آغوش را تجربه کنید
و لب ها دریچه های تنفس
با یک بوسه بسته شوید
یک معامله بدون تاریخ برای مرگ جاذب
"شکسپیر"
اگر پایت دوباره بلغزد قطع خواهد شد .
اگر دستت تو را به راهی دیگر رهنمون شود ـ
خواهد پوسید .
اگر زندگی ات را از من بگیری خواهی مرد !
حتی اگر زنده باشی ... !
چون سایه و یا مرگ خواهی بود ...
بی من اگر گام برداری بر زمین !
"پابلو نرودا"
چرا از مرگ می ترسید
چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید
مپندارید بوم نا امیدی باز
به بام خاطر من می کند پرواز
مپندارید جام جانم از اندوه لبریز است
مگویید این سخن تلخ و غم انگیز است...
بهشت جاودان آن جاست
جهان آنجا و جان آنجاست...
نه فریادی نه آهنگی نه آوایی
نه دیروزی نه امروزی نه فردایی
جهان آرام و جان آرام
زمان در خواب بی فرجام
خوش آن خوابی که بیداری نمی بیند
سر از بالین اندوه گران خویش بردارید
در این دوران که آزادگی نام و نشانی نیست
در این دوران که هر جا هر که را زر در ترازو ، زور در بازوست
جهان را دست این نامردم صدرنگ بسپارید
که کام از یکدیگر گیرند و خون یکدیگر ریزند
همه بر آستان مرگ راحت سر فرود آرید
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید
چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید
چرا از مرگ می ترسید!
"فریدون مشیری "
صبر کن عشق توتفسیر شود، بعد برویا دل از ماندن تو سیر شود، بعدبرو
خواب دیدی که دلم دست بدامان تو شدتو بمان خواب توتعبیر شود، بعد برو
لحظه ای باد تو را خواند که با او برویتو بمان تا به یقین دیر شود، بعد برو
صبر کن عشق زمینگیر شود، بعد برویا دل ازدیده ی تو سیر شود، بعد برو
تو اگرکوچ کنی بغض خدا می شکندتو بمان گریه به زنجیر شود، بعد برو
با تشکر وسپاس از دوست خوبم خانم مهسا برای ارسال این شعر زیبا
هر چه موهایت بلندتر عمر من بلندتر است
گیسوان آشفته روی شانه هایت
تابلویی از سیاه قلم و مرکب چینی و پرهای چلچله هاست
که به آن دعاهایی از اسماء الهی می بندم
می دانی چرا در نوازش و پرستش موهایت جاودانه می شوم ؟
چون قصه ی عشق ما از اولین تا آخرین سطر درآن نقش بسته است
موهایت دفتر خاطرات ماست
پس نگذار کسی آن را بدزدد
"نزار قبانی"