گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.
گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

عشق فقط عشق حسین

عشق فقط عشق حسین 

  

 

نظرات 3 + ارسال نظر
maed چهارشنبه 22 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 10:56 ب.ظ http://puresky.mihanblog.com

خواب دیدم خواب اینکه مرده ام

خواب دیدم خسته و افسرده ام

روی من خروارها از خاک بود

وای قبر من چه وحشتناک بود

تا میان گور رفتم دل گرفت

قبر کن سنگ لحد را گل گرفت

ناله می کردم ولیکن بی جواب

تشنه بودم تشنه یک جرعه آب

بالش زیر سرم از سنگ بود

غرق وحشت سوت و کور و تنگ بود

خسته بودم هیچ کس یارم نشد

زان میان یک تن خریدارم نشد

هرکه آمد پیش حرفی راند و رفت

سوره حمدی برایم خواند و رفت

نه شفیقی نه رفیقی نه کسی

ترس بود و وحشت و دلواپسی

آمدند از راه نزدم دو ملک

تیره شد در پیش چشمانم فلک

یک ملک گفتا بگو نام تو چیست

آن یکی فریاد زد رب تو کیست

ای گنهکار سیه دل بسته پر

نام اربابان خود یک یک ببر

در میان عمر خود کن جستجو

کارهای نیک و زشتت را بگو

ما که ماموران حق داوریم

نک تو را سوی جهنم می بریم

دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود

دست و پایم بسته در زنجیر بود

نا امید از هر کجا و دلفکار

می کشیدندم به خفت سوی نار

ناگهان الطاف حق آغاز شد

از جنان درهای رحمت باز شد

مردی آمد از تبار آسمان

نور پیشانیش فوق کهکشان

چشمهایش زندگانی می سروددرد را از قلب آدم می زدود

گیسوانش شط پر جوش و خروش

در رکابش قدسیان حلقه بگوش

صورتش خورشید بود و غرق نور

جام چشمانش پر از شرب طهور

لب که نه سرچشمه آب حیات

بین دستش کائنات و ممکنات

خاک پایش حسرت عرش برین

طره یی از گیسویش حبل المتین

بر سرش دستار سبزی بسته بود

بر دلم مهرش عجب بنشسته بود

در قدوم آن نگار مه جبین

از جلال حضرت عشق آفرین

دو ملک سر را به زیر انداختند

بال خود را فرش راهش ساختند

غرق حیرت داشتند این زمزمه

آمده اینجا حسین فاطمه

صاحب روز قیامت آمده

گویی بهر شفاعت آمده

سوی من آمد مرا شرمنده کرد

مهربانانه به رویم خنده کرد

گفت آزادش کنید این بنده را

خانه آبادش کنید این بنده را

اینکه اینجا این چنین تنها شده

کام او با تربت من وا شده

مادرش او را به عشقم زاده است

گریه کرده بعد شیرش داده است

بارها بر من محبت کرده است

سینه اش را وقف هیئت کرده است

اینکه می بینید در شور است و شین

ذکر لالائیش بوده یا حسین(ع)

دیگران غرق خوشی و هلهله

دیدم او را غرق شور و هروله

با ادب در مجلس ما می نشست

او به عشق من سر خود را شکست

سینه چاک آل زهرا بوده است

چای ریز مجلس ما بوده است

خویش را در سوز عشقم آب کرد

عکس من را بر دل خود قاب کرد

اسم من راز و نیازش بوده است

خاک من مهر نمازش بوده است

پرچم من را بدوشش می کشید

پا برهنه در عزایم می دوید

اقتدا به خواهرم زینب نمود

گاه میشد صورتش بهرم کبود

بارها لعن امیه کرده است

خویش را نذر رقیه کرده است

تا که دنیا بوده از من دم زده

او غذای روضه ام را هم زده

اینکه در پیش شما گردیده بد

جسم و جانش بوی روضه می دهد

حرمت من را به دنیا پاس داشت

ارتباطی تنگ با عباس داشت

نذر عباسم به تن کرده کفن

روز تاسوعا شده سقای من

گریه کرده چون برای اکبرم

با خود او را نزد زهرا می برم

هرچه باشد او برایم بنده است

او بسوزد صاحبش شرمنده است

در قیامت عطر و بویش میدهم

پیش مردم آبرویش میدهم

باز بالاتر به روز سرنوشت

میشود همسایه من در بهشت

آری آری هرکه پا بست من است

نامه ی اعمال او دست من است

شده از کودکی به هر محفل ، گریه کردن به تو سعادت من

من ز خاک کمترم اگر که شود ، سر موئی کم از ارادت من

ممنونم از حضورتون وارسال این شعر زیبا.

مهسا22 شنبه 25 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 11:59 ب.ظ

سلام خیلی خوب بودن

سلام. دوست عزیز. از حضورتون ممنونم.خوبی از شماست. به امید دیدار مجدد.

داستان و رمان مذهبی سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:26 ق.ظ

رمان واقعی مذهبی پند اموز قیس بن مسهر صیداوی یکی از سفیران امام حسین علیه اسلام

http://way.blogfa.com/post/30
درحقیقت امر خداوند این بود که قیس بن مسهر صیداوی، نرسیده به شهر کوفه دستگیر شود
و اخرین ماموریت خود را بگونه ای دیگر تکمیل کند، زیرا خداوند تصمیم داشت از این فرمانش
چند نتیجه بگیرید.
خداوند می خواست با دستگیر شدن قیس بن مسهر، قبل از شهادتش ایشان را بار دیگر مورد
امتحان الهی قرار دهد، درگذشته قیس بن مسهر بعنوان قاسد امام حسین علیه اسلام
بارها از این شهر به ان شهر اعزام شده بود و کلام امام حسین را به مردم ان دیار ابلاغ کرده

بود
اما اخرین وظیفه قیس، هم امتحانی بود از جانب پروردگار و هم یکی از مهمترین ماموریتهایی
که تا ان زمان امام حسین علیه اسلام به ایشان محول کرده بود.

دلیل دیگر و واضح خداوند از اینکه می خواست قیس نرسیده به کوفه دستگیر شود این بود که
اهالی کوفه بتوانند دومین سفیر امام حسین علیه اسلام را مشاهده کنند، سخنانش را بوضوح و
با چشم و گوش باز ببیند و بشنوند، تا ادعایی برای انها نماند، حضرت امام حسین علیه اسلام
را در روز جزا، مقصر ندانند، تمام گناه و تقصیر ها را به گردن عبید الله بن زیاد و ابلیس
رجیم نیاندازند، پسر بدکاره ی مرجانه و شیطان رجیم را مسبب بلا و هلاکت خود در اتش
سوزان جهنم ندانند، و گناهان کبیره خود را به گردن ان ملعونها نیاندازند.

منتظر حضور گرمتان و نظر زیبایتان هستم
موفق باشی

سلام.ازحضورتان ممنونم.بامیدخدا در اولین فرصت اطاعت امر خواهم نمود.موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد