گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.
گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

خوش به حال باد

 

 خوش به حال باد ...

 گونه هایت را لمس می کند و هیچ کس از او نمی پرسد که با تو چه نسبتی دارد!

 کاش مرا باد می آفریدند

 تو را برگ درختی خلق می کردند؛

 عشق بازی برگ و باد را دیده ای؟!

 در هم می پیچند و عاشق تر می شوند…

من فقط عاشقی بلدم

 

 به من چه مربوط که  

 آدم زندگی هیچ کس نیستی
 من فقط عاشقی بلدم
 چیزی هم در بساط نداشته باشم
 قلبم پر است 
 عاشقی تقصیر من نیست
 تقدیر است که
 قرعه به نام تو افتاده
 حالا میخواهی آدم این عاشقی باش
 میخواهی نباش
 من که گفتم فقط عاشقی بلدم
 اما پا به پایم خواستی بیایی
 زودتر بجنب
 این قلب که بایستد
 عشق تو
 معجزه نخواهد کرد
      

      "گیلدا ایازی"  

نامت ایمن است

 

وقتی کسی تو را عاشقانه دوست دارد
شیوه ی بیان اسم تو
در صدای او متفاوت است
و تو میدانی
که نامت..در لبهای او ایمن است



و توقع آغاز میشود...

 

 تمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوند که، 

 

 ترازو بر می داری می افتی به جان دوست داشتنت .  

 

 انـدازه مـی گـیـری !   

 

 حسـاب و کـتـاب مـی کـنـی !  

 

 مقـایـسـه مـی کـنـی !

 

 و خدا نـکـنـد حسـاب و کـتـابـت بـرسـد بـه آنـجـا کـه زیـادتر دوستش داشته ای ،
  

 کـه زیـادتـر گذشـتـه ای ،
 

 که زیـادتـر بـخـشـیـده ای ،
 

 به قـدر یـک ذره ،  

 

 یک ثانیه حتی !  

  

درست از همانجاست که توقع آغاز می شود 

 

و توقع آغاز همه ی رنج هایی است که ما می بریم…!  

فـالِ تـو . . .

 
راحـت قـهوهَ ت را بـخـور
 
از تـه این فـنـجـان نـه کـسـی آمـده سـت

نـه کـسـی مـانـده سـت . . .
 
فـالِ تـو . . .

هـمـیـن طـعـمـی سـت که مـیـچـشـی..