دیگَـــَر هـَــواى بــرگـردانت را نــَـدارم
هـَــرجـاکِـه دلت مى خـــواهــد بُـــرو
فـقــط آرزو مـى کــُنــم
وَقتــى دُوبــاره هـَواى ِ مـن بــه ســـَرت زد
آنقــَدر آسمـان ِ دلت بگــیرد کــِه ....
بــا هـِـزار شب گــِـریـه آرام نگـــیرى...!
خـــــــــــدا تنها روزنه ی امیدی است که هیچگاه بسته نمیشود
تنها کسی است که با دهان بسته میشود صدایش کرد..
باپای شکسته میشود سراغش رفت...
تنها خریداریست که اجناس شکسته رابهتر بر میدارد...
تنها کسی است که وقتـــــــــــی همه رفتند میماند...
وقتی همه پشت کردند آغوشش را باز میکند...
وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت میشود....
وتنهـــــــــــــــا سلطانیست که دلش با بخشیدن آرام میگیرد..
نه با تنبیه کردن...
خـــــــدایا دوستت دارم...
یک نفر آمد صدایم کرد و رفت
با صدایش آشنایم کرد و رفت
نوبت اوج رفاقت که رسید
ناگهان تنها رهایم کرد و رفت
این روزها بیشتر از همیشه دلتنگم می بینی
تمام حجم خیالم از تو پر است
ولی لحظه هایم چقدر خالی اند از با تو بودن...
نه حس انتقام از تو رو دارم...
نه حال عاشقی دوباره....
نه حوصله ی این زندگی رو...
بهترین روزای عمرمو بهم مدیونی...
من عاشقانه هایم را روی همین دیوار مجازی می نویسم !
از لج تو . . . از لج خودم . . .
که حاضر نبودیم یک بار این ها را واقعی به هم بگوییم !
تو حسابدار،سرت تو حساب و کتاب
منم ساده مثل چهار عمل اصلی
ساده بودم که زود حل شدم
بیچاره مسئله بعدی!!!!!
"محسن کاجاوی"
بدون اینکه بدانی به یک نقطه خیره میشوی
خوردن غذا که دیگر هیچ
بی زمان بی مفهوم بدون هیچ طعمی
مثل خودت سردو بی مزه
لباسهایت هرروز گشاد تر از دیروز
مو هات ژولیده که با هیچ شانه ای براست نمی آیند
صورتت به یکباره ره صد ساله میرود
مخت هنگ کرده با تعدادی آی سی ها سوخته
هیچ چیز در ذهنت جای نمی گیرد
شبها خاطراتت را مرور میکنی تا خوابت ببرد
تنهایی از تو موجودی میسازد بی شباهت به آدم...
(محسن کاجاوی)