گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.
گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

،عیدالله الاکبر عید غدیرخم،

 

با عرض تبریک وتهنیت بمناسبت عید سعید غدیر،عید امامت و ولایت ،عیدالله الاکبر عید غدیرخم، متن خطابه غدیر را جهت میمنت وتبرک هدیه شما دوستان میکنم واز همه التماس دعا دارم. 

 

                                                   بسم الله الرحمن الرحیم

1- حمد و ثنای الهی

ستایش خداوندی را که در یگانگی، والا و در بی­ همتایی، نزدیک و در اقتدار شکوهمند، و در ارکان خود بسی بزرگ است. دانشش بر همه چیز احاطه دارد و حال آنکه او در مقام خودش است و آفریدگان، همگی مقهور قدرت اویند. بزرگی که پیوسته بوده و ستوده ­ای که همیشه خواهد بود. پدید آورنده آسمانهای بلند و گستراننده گستره شده ­ها و فرمانروای مطلق زمینها و آسمانهاست و بی­ اندازه پاک و بینهایت پاکیزه است. پروردگار فرشتگان و روح ­القدس و نسبت به هر آنچه آفریده، فزونبخش است و چه ساخته و پرداخته، غرقه عطا و فضل اویند. هر دیده­ ای را می­ بیند، و هیچ دیده ­ای را توان دیدار او نیست.

بزرگوار و بردبار و بخشنده ایست که رحمتش همه چیز را فرا گرفته و منعمی است که بر همه مخلوقات منت دارد.

 

ادامه مطلب ...

صلوات خاصه حضرت امام رضا(ع)

السلام ای حضرت سلطان عشق
یا علی موسی الرضا ای جان عشق
السلام ای بهر عاشق سرنوشت
السلام ای تربتت باغ بهشت

  

وقتی بساط گریه مهیا نمی شود
 وقتی که بغض بین گلو جا نمی شود
 وقتی تمام شب به در خانه کریم
 در می زند گدا و دری وا نمی شود
 وقتی پس از معاینه ها گویدت طبیب
 این قلب مرده است مداوا نمی شود
 یک راه مانده بهر تو آن هم زیارت است
  مشهد برو که کار تو اینجا نمی شود
 *****************************  

گریه بهانه ای است که عاشق ترم کنی
 شاید مرا کبوتر جلد حرم کنی
 آقای من! کلاغ به دردت نمی خورد!؟
 از راه دورآمده ام باورم کنی
 با ذوق وشوق آمده ام حضرت رئوف
 فکری به حال رنگِ سیاه پرم کنی
 زشتم قبول؛ بچه ی آهو که نیستم
 باید نگاه معجزه بر جوهرم کنی
 باید تو را به پهلوی زهرا قسم دهم
 تا عاقبت به خیرترین نوکرم کنی
 

   منبع:http://yazahrajan.blogsky.com/

زندگینامه امام علی بن موسی الرضا علیه السلام

فردا روز ولادت امام هشتم امام رضا(ع) است امام رئوف،امام عزیزی که نگین ایران است وهمه ما در سایه وپناه ایشان هستیم. انشاءالله خداوند ما را از دوستان ایشان قرارداده ودر آخرت مورد شفاعت ایشان قرار بگیریم. در اینجا گوشه ای از زندگینامه این بزرگوار را جهت تبرک به سمع و نظر شما عزیزان میرسانم واز همه التماس دعا دارم. 

 

زندگینامه امام علی بن موسی الرضا علیه السلام

مقدمه :

امام علی ‌بن موسی‌الرضا علیه‌السلام هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام می‌باشند.

ایشان در سن 35 سالگی عهده‌دار مسئولیت امامت ورهبری شیعیان گردیدند و حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختی‌ها و رنج بسیاری رابر امام رواداشتند و سر انجام مامون عباسی ایشان رادرسن 55 سالگی به شهادت رساند.دراین نوشته به طور خلاصه, بعضی ازابعاد زندگانی آن حضرت را بررسی می نماییم.

نام ،لقب و کنیه امام :

نام مبارک ایشان علی و کنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان "رضا" به معنای "خشنودی" می‌باشد. امام محمدتقی علیه‌السلام امام نهم و فرزند ایشان سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل می‌فرمایند :" خداوند او را رضا لقب نهاد زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از او خشنود بوده‌اند و ایشان را برای امامت پسندیده اند و همینطور ( به خاطر خلق و خوی نیکوی امام ) هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بود‌ند".

یکی از القاب مشهور حضرت " عالم آل محمد " است . این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان می‌باشد.جلسات مناظره متعددی که امام با دانشمندان بزرگ عصر خویش, بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد دلیل کوچکی براین سخن است، که قسمتی از این مناظرات در بخش " جنبه علمی امام " آمده است. این توانایی و برتری امام, در تسلط بر علوم یکی از دلایل امامت ایشان می‌باشد و با تأمل در سخنان امام در این مناظرات, کاملاً این مطلب روشن می‌گردد که این علوم جز از یک منبع وابسته به الهام و وحی نمی‌تواند سرچشمه گرفته باشد. 

پدر و مادر امام :

پدر بزرگوار ایشان امام موسی کاظم (علیه السلام ) پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال 183 ه.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و مادرگرامیشان " نجمه " نام داشت.

تولد امام :

حضرت رضا (علیه السلام ) در یازدهم ذیقعده‌الحرام سال 148 هجری در مدینه منوره دیده به جهان گشودند. از قول مادر ایشان نقل شده است که :" هنگامی‌که به حضرتش حامله شدم به هیچ وجه ثقل حمل را در خود حس نمی‌کردم و وقتی به خواب می‌رفتم, صدای تسبیح و تمجید حق تعالی وذکر " لااله‌الاالله " رااز شکم خود می‌شنیدم, اما چون بیدار می‌شدم دیگر صدایی بگوش نمی رسید. هنگامی‌که وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمین نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و لبانش را تکان می‌داد؛ گویی چیزی می‌گفت" (2).

نظیر این واقعه, هنگام تولد دیگر ائمه و بعضی از پیامبران الهی نیز نقل شده است, از جمله حضرت عیسی که به اراده الهی در اوان تولد, در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند که شرح این ماجرا در قرآن کریم آمده است. (3)

زندگی امام در مدینه :

حضرت رضا (علیه السلام) تا قبل از هجرت به مرو در مدینه زادگاهشان، ساکن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاک رسول خدا و اجداد طاهرینشان به هدایت مردم و تبیین معارف دینی و سیره نبوی می پرداختنند. مردم مدینه نیز بسیار امام را دوست می داشتند و به ایشان همچون پدری مهربان می نگریستند.تا قبل ازاین سفر با اینکه امام بیشترسالهای عمرش را درمدینه گذرانده بود, اما درسراسرمملکت اسلامی پِیروان بسیاری داشت که گوش به فرمان اوامر امام بودند.

امام در گفتگویی که با مامون درباره ولایت عهدی داشتند، در این باره این گونه می فرمایند:" همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود واگرازکوچه های شهر مدینه عبورمی کردم, عزیرتراز من کسی نبود . مردم پیوسته حاجاتشان را نزد من می آوردند و کسی نبود که بتوانم نیاز او ر ا برآورده سازم, مگر اینکه این کار را انجام می دادم و مردم به چشم عزیز و بزرگ خویش، به من مى نگریستند ".

امامت حضرت رضا (علیه السلام ) :

امامت و وصایت حضرت رضا (علیه السلام ) بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرینشان و رسول اکرم (صلی الله وعلیه واله )اعلام شده بود. به خصوص امام کاظم (علیه السلام ) بارها در حضور مردم ایشان را به عنوان وصی و امام بعد از خویش معرفی کرده بودند که به نمونه‌ای از آنها اشاره می‌نمائیم.

یکی از یاران امام موسی کاظم (علیه السلام ) می‌گوید:" ما شصت نفر بودیم که موسی بن‌جعفر به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علی در دست او بود. فرمود :" آیا می‌دانید من کیستم ؟" گفتم:" تو آقا و بزرگ ما هستی". فرمود :" نام و لقب من را بگوئید". گفتم :" شما موسی بن جعفر بن محمد هستید ". فرمود :" این که با من است کیست ؟" گفتم :" علی بن موسی بن جعفر". فرمود :" پس شهادت دهید او در زندگانی من وکیل من است و بعد از مرگ من وصی من می باشد"". (4)     در حدیث مشهوری نیزکه جابر از قول نبى ‌اکرم نقل می‌کند امام رضا (علیه السلام ) به عنوان هشتمین امام و وصی پیامبر معرفی شده‌اند. امام صادق (علیه السلام ) نیز مکرر به امام کاظم می‌فرمودند که "عالم‌ آل‌محمد از فرزندان تو است و او وصی بعد از تو می‌باشد".

اوضاع سیاسی :

مدت امامت امام هشتم در حدود بیست سال بود که می‌توان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد :

1- ده سال اول امامت آن حضرت، که همزمان بود با زمامداری هارون.

2- پنج سال بعد از‌ آن که مقارن با خلافت امین بود.

3- پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود.

مدتی از روزگار زندگانی امام رضا (علیه السلام ) همزمان با خلافت هارون الرشید بود. در این زمان است که مصیبت دردناک شهادت پدر بزرگوارشان و دیگر مصیبت‌های اسفبار برای علویان ( سادات و نوادگان امیرالمؤمنین) واقع شده است. در آن زمان کوشش‌های فراوانی در تحریک هارون برای کشتن امام رضا (علیه السلام ) می‌شد تا آنجا که در نهایت هارون تصمیم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نیافت  نقشه خود را عملی کند. بعد از وفات هارون فرزندش امین به خلافت رسید. در این زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حکومت سایه افکنده بود و این تزلزل و غرق بودن امین درفساد و تباهی باعث شده بود که او و دستگاه حکومت, از توجه به سوی امام و پیگیری امر ایشان بازمانند. از این رو می‌توانیم این دوره را در زندگی امام دوران آرامش بنامیم.

اما سرانجام مأمون عباسی توانست برادر خود امین را شکست داده و اورابه قتل برساند و لباس قدرت  را به تن نماید و توانسته بود با سرکوب شورشیان فرمان خود را در اطراف واکناف مملکت اسلامی جاری کند. وی حکومت ایالت عراق را به یکی از عمال خویش واگذار کرده بود و خود در مرو اقامت گزید  و فضل ‌بن ‌سهل را که مردی بسیار  سیاستمدار بود ، وزیر و مشاور خویش قرار داد. اما خطری که حکومت او را تهدید می‌کردعلویان بودند که بعد از قرنی تحمل شکنجه وقتل و غارت, اکنون با استفاده از فرصت دودستگی در خلافت هر یک به عناوین مختلف در خفا و آشکار علم مخالفت با مأمون را برافراشته و خواهان براندازی حکومت عباسی بودند؛ به علاوه آنان در جلب توجه افکار عمومی مسلمین به سوی خود ، و کسب حمایت آنها موفق گردیده بودند و دلیل آشکاربر این مدعا این است که هر جا علویان بر ضد حکومت عباسیان قیام و شورش می کردند, انبوه مردم از هر طبقه دعوت آنان را اجابت کرده و به یاری آنها بر می‌خواستندو این ،بر اثر ستم‌ها وناروائیها وانواع شکنجه‌های دردناکی بود که مردم و بخصوص علویان از دستگاه حکومت عباسی دیده بودند. ا زاین رو مأمون درصدد بر آمده بود تاموجبات برخورد با علویان را برطرف کند. بویژه که او تصمیم داشت تشنجات و بحران‌هایی را که موجب ضعف حکومت او شده بود از میان بردارد و برای استقرار پایه‌های قدرت خود ، محیط را امن و آرام سازد. لذا با مشورت وزیر خود فضل‌بن‌سهل تصمیم گرفت تا دست به خدعه‌ای بزند. او تصمیم گرفت تا خلافت را به امام پیشنهاد دهد وخود از خلافت به نفع امام کناره‌ گیری کند, زیرا حساب می‌کرد نتیجه از دو حال بیرون نیست ، یا امام می‌پذیرد و یا نمی‌پذیرد و در هر دو حال برای خوداو و خلافت عباسیان، پیروزی است. زیرا اگر بپذیرد ناگزیر, بنابر شرطی که مأمون قرار می‌داد ولایت عهدی آن حضرت را خواهد داشت و همین امر مشروعیت خلافت او را پس از امام نزد تمامی گروه‌ها و فرقه‌های مسلمانان تضمین می‌کرد. بدیهی است  برای مأمون آسان بود در مقام ولایتعهدی بدون این که کسی آگاه شود، امام را از میان بردارد تا حکومت به صورت شرعی و قانونی به او بازگردد. در این صورت علویان با خوشنودی به حکومت می‌نگریستند و شیعیان خلافت او را شرعی تلقی می‌کردند و او را به عنوان جانشین امام می پذیرفتند.ازطرف دیگر چون مردم حکومت را مورد تاییدامام می دانستند لذا قیامهایی که برضدحکومت می شد جاذبه و مشروعیت خود را از دست می‌داد.

او می‌اندیشید اگر امام خلافت را نپذیرد ایِشان را به اجبار ولیعهد خودمی کند که دراینصورت بازهم خلافت وحکومت او درمیا ن مردم و شیعیان توجیه می گردد ودیگر اعتراضات وشورشهایی که به بهانه غصب خلافت وستم, توسط عباسیان انجام می گرفت دلیل وتوجیه خودراازدست می دادوبااستقبال مردم ودوستداران امام مواجه نمی شد. ازطرفی اومی توانست امام را نزد خود ساکن کند و از نزدیک مراقب رفتار امام و پیروانش باشد و هر حرکتی از سوی امام و شیعیان ایشان را سرکوب کند.  همچنین اوگمان می کردکه ازطرف دیگر شیعیان و پیروان امام ، ایشان را به خاطر نپذیرفتن خلافت  در معرض سئوال و انتقاد قرار خواهند دادوامام جایگاه خودرادرمیان دوستدارانش ازدست می دهد.

سفر به سوی خراسان :

مأمون برای عملی کردن اهداف ذکر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدینه, خدمت حضرت رضا (علیه السلام ) فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوی خراسان روانه کنند. همچنین دستور داد حضرتش را از راهی که کمتر با شیعیان برخورد داشته باشد, بیاورند. مسیر اصلی در آن زمان راه کوفه ، جبل ، کرمانشاه و قم بوده است که نقاط شیعه‌نشین و مراکز قدرت شیعیان بود. مأمون احتمال می‌داد که ممکن است شیعیان با مشاهده امام در میان خود به شور و هیجان آیند و مانع حرکت ایشان شوند و بخواهند آن حضرت را در میان خود نگه دارند که در این صورت مشکلات حکومت چند برابر می‌شد. لذا امام را از مسیر بصره ، اهواز و فارس به سوی مرو حرکت داد.ماموران او نیزپیوسته حضرت رازیر نظر داشتندواعمال امام رابه او گزارش می دادند.

حدیث سلسلة الذهب :

در طول سفر امام به مرو ، هرکجا توقف می‌فرمودند, برکات زیادی شامل حال مردم ان منطقه می شد. از جمله هنگامی‌که امام در مسیر حرکت خود وارد نیشابور شدند و در حالی که در محملی قرار داشتند از وسط شهر نیشابور عبور کردند. مردم زیادی که خبر ورود امام به نیشابور را شنیده بودند, همگی به استقبال حضرت آمدند. در این هنگام دو تن از علما و حافظان حدیث نبوی, به همراه گروه‌های بیشماری از طالبان علم و اهل حدیث و درایت، مهار مرکب را گرفته وعرضه داشتند :" ای امام بزرگ و ای فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاک و اجداد بزرگوارت سوگند می‌دهیم که رخسار فرخنده خویش را به ما نشان دهی و حدیثی از پدران و جد بزرگوارتان پیامبر خدا برای ما بیان فرمایی تا یادگاری نزد ما باشد ". امام دستور توقف مرکب را دادند و دیدگان مردم به مشاهده طلعت مبارک امام روشن گردید. مردم از مشاهده جمال حضرت بسیار شاد شدند به طوری که بعضی از شدت شوق می‌گریستند و آنهایی که نزدیک ایشان بودند ، بر مرکب امام بوسه می‌زدند. ولوله عظیمی در شهر طنین افکنده بود به طوری که بزرگان شهر با صدای بلند از مردم می‌خواستند که سکوت نمایند تا حدیثی از آن حضرت بشنوند. تا اینکه پس از مدتی مردم ساکت شدند و حضرت حدیث ذیل را کلمه به کلمه از قول پدر گرامیشان و از قول اجداد طاهرینشان به نقل از رسول خدا و به نقل از جبرائیل از سوی حضرت حق سبحانه و تعالی املاء فرمودند: " کلمه لااله‌الاالله حصار من است پس هرکس آن را بگوید داخل حصار من شده و کسیکه داخل حصار من گردد ایمن از عذاب من خواهد بود. " سپس امام فرمودند: " اما این شروطی دارد و من خود از جمله آن شروط هستم ".

این حدیث بیانگر این است که از شروط اقرار به کلمه لااله‌الاالله که مقوم اصل توحید در دین می‌باشد، اقرار به امامت آن حضرت و اطاعت وپذیرش گفتار و رفتارامام می‌باشد که از جانب خداوند تعالی تعیین شده است. در حقیقت امام شرط رهایی از عذاب الهی را توحید و شرط توحید را قبول ولایت و امامت می‌دانند.

ولایت عهدی :

باری ، چون حضرت رضا (علیه السلام ) وارد مرو شدند, مأمون از ایشان استقبال شایانی کرد و در مجلسی که همه ارکان دولت حضور داشتند صحبت کرد و گفت :" همه بدانند من در آل عباس و آل علی (علیه السلام ) هیچ کس را بهتر و صاحب حق‌تر به امر خلافت از علی‌بن‌موسی‌رضا (علیه السلام ) ندیدم". پس از آن به حضرت رو کرد و گفت:" تصمیم گرفته‌ام که خود را از خلافت خلع کنم و آنرا به شما واگذار نمایم". حضرت فرمودند:" اگر خلافت را خدا برای تو قرار داده جایز نیست که به دیگری ببخشی و اگر خلافت از آن تو نیست ، تو چه اختیاری داری که به دیگری تفویض نمایی ". مأمون بر خواسته خود پافشاری کرد و بر امام اصرار ورزید. اما امام فرمودند :‌ " هرگز قبول نخواهم کرد ". وقتی مأمون مأیوس شد گفت:" پس ولایت عهدی را قبول کن تا بعد از من شما خلیفه و جانشین من باشید". این اصرار مأمون و انکار امام تا دو ماه طول کشید و حضرت قبول نمی‌فرمودند و می‌گفتند :" از پدرانم شنیدم, من قبل از تو از دنیا خواهم رفت و مرا با زهر شهید خواهند کرد و بر من ملائک زمین و آسمان خواهند گریست و در وادی غربت در کنار هارون ‌الرشید دفن خواهم شد". اما مأمون بر این امر پافشاری نمود تا آنجاکه مخفیانه و در مجلس خصوصی حضرت را تهدید به مرگ کرد. لذا حضرت فرمودند :" اینک که مجبورم, قبول می‌کنم به شرط آنکه کسی را نصب یا عزل نکنم و رسمی را تغییر ندهم و سنتی را نشکنم و از دور بر بساط خلافت نظرداشته باشم". مأمون با این شرط راضی شد. پس از آن حضرت, دست را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: " خداوندا ! تو می‌دانی که مرا به اکراه وادار نمودند و به اجبار این امر را اختیار کردم؛ پس مرا مؤاخذه نکن همان گونه که دو پیغمبر خود یوسف و دانیال را هنگام قبول ولایت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نکردی. خداوندا عهدی نیست جز عهد تو و ولایتی نیست مگر از جانب تو، پس به من توفیق ده که دین تو را برپا دارم و سنت پیامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا که تو نیکو مولا و نیکو یاوری هستی" .

جنبه علمی امام :

مأمون که پیوسته شور و اشتیاق مردم نسبت به امام واعتبار بی‌همتای امام را در میان ایشان می‌دید می خواست تااین قداست واعتبار را خدشه دارسازدوازجمله کارهایی که برای رسیدن به این هدف انجام داد تشکیل جلسات مناظره‌ای بین امام و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنیا  بود، تا آنها با امام به بحث بپردازند، شاید بتوانند امام را ازنظر علمی شکست داده ووجهه علمی امام را زیرسوال ببرند.که شرح یکی از این مجالس را می‌آوریم:

"برای یکی از این مناظرات مأمون فضل‌بن‌سهل را امر کرد که اساتید کلام و حکمت را از سراسر دنیا دعوت کند تا با امام به مناظره بنشینند. فضل نیز اسقف اعظم  نصاری و بزرگ علمای یهود و روسای صابئین ( پیروان حضرت یحیی) بزرگ موبدان زرتشتیان و دیگر متکلمین وقت را دعوت کرد. مأمون هم آنها را به حضور پذیرفت و از آنها پذیرایی شایانی کرد و به آنان گفت:" دوست دارم که با پسر عموی من ( مأمون از نوادگان عباس عموی پیامبر است که ناگزیر پسر عمومی امام می باشد.) که از مدینه پیش من آمده مناظره کنید". صبح رروز بعد مجلس آراسته‌ای تشکیل داد و مردی را به خدمت حضرت رضا (علیه السلام ) فرستاد و حضرت را دعوت کرد. حضرت نیز دعوت او را پذیرفتند و به او فرمودند :" آیا می‌خواهی بدانی که مأمون کی از این کار خود پشیمان می‌شود". او گفت : "بلی فدایت شوم". امام فرمودند :" وقتی مأمون دلایل مرا بر رد اهل تورات از خود تورات و بر اهل انجیل از خود انجیل و از اهل زبور از زبورشان و بر صابئین بزبان ایشان و بر آتش‌پرستان بزبان فارسی و بر رومیان به زبان رومی‌شان بشنود و ببیند که سخنان تک ‌تک اینان را رد کردم و آنها سخن خود را رها کردند و سخن مرا پذیرفتند آنوقت مأمون می‌فهمد که توانایی کاری را که می‌خواهد انجام دهد ندارد و پشیمان می‌شود و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم". سپس حضرت به مجلس مأمون تشریف ‌فرما شدند و با ورود حضرت مأمون ایشان را برای جمع معرفی کرد و سپس گفت : " دوست دارم با ایشان مناظره کنید ". حضرت رضا (علیه السلام)نیز با تمامی آنها از کتاب خودشان درباره دین و مذهبشان مباحثه نمودند. سپس امام فرمود:" اگر کسی درمیان شما مخالف اسلام است بدون شرم و خجالت سئوال کند". عمران صایی که یکی از متکلمین بود از حضرت سئوالات بسیاری کرد و حضرت تمام سئوالات او را یک به یک پاسخ گفتند و او را قانع نمودند. او پس از شنیدن جواب سئوالات خود از امام  شهادتین را بر زبان جاری کرد و اسلام آورد و با برتری مسلم امام، جلسه به پایان رسید و مردم متفرق شدند. روز بعد حضرت، عمران صایی را به حضور طلبیدند و او را بسیار اکرام کردند و از آن به بعد عمران صایی خود یکی از مبلغین دین مبین اسلام گردید.

رجاءابن ضحاک که ازطرف مامون مامور حرکت دادن امام ازمدینه به سوی مرو بود,می گوید: "آن حضرت در هیچ شهری وارد نمی شد مگر اینکه مردم از هرسو به او روی می آوردند و مسائل دینی خود را از امام می پرسیدند.ایشان نیز به آنها پاسخ می گفت و احادیث بسیاری از پیامبر خدا و حضرت علی (علیه السلام) بیان می فرمود.هنگامی که ازاین سفربازگشتم نزد مامون رفتم .او ازچگونگی رفتار امام در طول سفر پرسید و من نیز آنچه را در طول سفر از ایشان دیده بودم بازگوکردم . مامون گفت: "آری، ای پسرضحاک !ایشان  بهترین، دانا ترین و عابدترین مردم روی زمین است"". 

اخلاق و منش امام:

خصوصیات اخلاقی و زهد و تقوای آن حضرت به گونه ای بود که حتی دشمنان خویش را نیز شیفته و مجذوب خود کرده بود. با مردم در نهایت ادب تواضع و مهربانی رفتار می کرد و هیچ گاه خود را از مردم جدا نمی نمود.

یکی از یاران امام می گوید:" هیچ گاه ندیدم که امام رضا (علیه السلام) در سخن بر کسی جفا ورزد و نیز ندیدم که سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع کند. هرگز نیازمندی را که می توانست نیازش را برآورده سازد رد نمی کرد در حضور دیگری پایش را دراز نمی فرمود. هرگز ندیدم به کسی ازخدمتکارانش بدگوئی کند.  خنده او قهقه نبود بلکه تبسم می فرمود. چون سفره غذا به میان می آمد, همه افراد خانه حتی دربان و مهتر را نیز بر سر سفره خویش می نشاند و آنان همراه با امام غذا می خوردند. شبها کم می خوابید و بسیاری از شبها را به عبادت می گذراند. بسیار روزه می گرفت و روزه سه روز در ماه را ترک نمی کرد. کار خیر و انفاق پنهان بسیار داشت. بیشتر در شبهای تاریک, مخفیانه به فقرا کمک می کرد". (5) یکی دیگر از یاران ایشان می گوید:" فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در زمستان پلاسی بود. لباس او در خانه درشت و خشن بود, اما هنگامی که در مجالس عمومی شرکت می کرد ،  خود را می آراست (لباسهای خوب و متعارف می پوشید). (6) شبی امام میهمان داشت، در میان صحبت چراغ ایرادی پیدا کرد، میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست کند، اما امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود:" ما گروهی هستیم که میهمانان خود را به کار نمی گیریم". (7)

شخصی به امام عرض کرد:" به خدا سوگند هیچکس در روی زمین ازجهت برتری و شرافت اجداد، به شما نمی رسد". امام فرمودند:" تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار آنان را بزرگوار ساخت". (8)

مردی از اهالی بلخ می گوید:" در سفر خراسان با امام رضا( علیه السلام) همراه بودم. روزی سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگذران حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه ایشان غذا بخورند. من به امام عرض کردم:" فدایت شوم بهتر است اینان بر سفره ای جداگانه بنشینند".امام فرمود:" ساکت باش, پروردگار همه یکی است. پدر و مادر همه یکی است و پاداش هم به اعمال است". (9)

یاسر، خادم حضرت می گوید: "امام رضا (علیه السلام) به ما فرموده بود:" اگر بالای سرتان ایستادم (و شما را برای کاری طلبیدم) و شما مشغول غذا خوردن بودید بر نخیزید تا غذایتان تمام شود:، به همین جهت بسیار اتفاق می افتاد که امام ما را صدا می کرد و در پاسخ او می گفتند:" به غذا خوردن مشغولند" و آن گرامی می فرمود: "بگذارید غذایشان تمام شود"". (10)

یکبار غریبی خدمت امام رسید و سلام کرد و گفت:" من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم. ازحج بازگشته ام و خرجی راه را تمام کرده ام اگر مایلید مبلغی به من مرحمت کنید تا خود را به وطنم برسانم و در آنجا معادل همان مبلغ را صدقه خواهم داد زیرا من در شهر خویش فقیر نیستم و اینک در سفر نیازمند مانده ام". امام برخاست و به اطاقی دیگر رفت واز پشت در دست خویش را بیرون آورد و فرمود:" این دویست دینار را بگیر و توشه راه کن و لازم نیست که از جانب من معادل آن صدقه دهی".

آن شخص نیز دینار ها را گرفت و رفت. از امام پرسیدند:" چرا چنین کردید که شما را هنگام گرفتن دینار ها نبیند؟" فرمود:" تا شرمندگی نیاز و سوال را در او نبینم ".(11)

امامان معصوم و گرامی ما در تربیت پیروان و راهنمایی ایشان تنها به گفتار اکتفا نمی کردند و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ویژه ای مبذول می داشتند.

یکی از یاران امام رضا (علیه السلام) می گوید:" روزی همراه امام به خانه ایشان رفتم. غلامان حضرت مشغول بنایی بودند. امام در میان آنها غریبه ای دید و پرسید:" این کیست ؟" عرض کردند:" به ما کمک می کند و به او دستمزدی خواهیم داد".امام فرمود:" مزدش را تعیین کرده اید؟" گفتند:" نه هر چه بدهیم می پذیرد".امام برآشفت و به من فرمود:" من بارها به اینها گفته ام که هیچکس را نیاورید مگر آنکه قبلا مزدش را تعیین کنید و قرارداد ببندید. کسی که بدون قرارداد و تعیین مزد، کاری انجام می دهد، اگر سه برابر مزدش را بدهی باز گمان می کند مزدش را کم داده ای ولی اگر قرارداد ببندی و به مقدار معین شده بپردازی از تو خشنود خواهد بود که طبق قرار عمل     کرده ای و در این صورت اگر بیش از مقدار تعیین شده چیزی به او بدهی, هر چند کم و ناچیز باشد؛ می فهمد که بیشتر پرداخته ای و سپاسگزار خواهد بود"". (12)

خادم حضرت می گوید:" روزی خدمتکاران میوه ای می خوردند. آنها میوه را به تمامی نخورده و باقی آنرا دور ریختند. حضرت رضا (علیه السلام) به آنها فرمود:" سبحان الله اگر شما از آن بی نیاز هستید, آنرا به کسانی که بدان نیازمندند بدهید"".

مختصری از کلمات حکمت‌آمیز امام :    

امام فرمودند : "دوست هرکس عقل اوست و دشمن هرکس جهل و نادانی و حماقت است". 

امام فرمودند : "علم و دانش همانند گنجی می‌ماند که کلید آن سئوال است، پس بپرسید. خداوند شما را رحمت کند زیرا در این امرچهار طایفه دارای اجر می‌باشند :

1- سئوال کننده
2- آموزنده
3- شنونده
4- پاسخ دهنده "

امام فرمودند :" مهرورزی و دوستی با مردم نصف عقل است".

امام فرمودند :"چیزی نیست که چشمانت آنرا  بنگرد مگر آنکه در آن پند و اندرزی است".

امام فرمودند :"  نظافت و پاکیزگی از اخلاق پیامبران است".

شهادت امام :

در نحوه به شهادت رسیدن امام نقل شده است که مأمون به یکی از خدمتکاران خویش دستور داده بود تا ناخن‌های دستش را بلند نگه دارد و بعد به او دستور دادتا دست خود را به زهر مخصوصی آلوده کند و در بین ناخن‌هایش زهر قرار دهد و اناری را با دستان زهر‌آلودش دانه کند و او دستور مأمون را اجابت کرد. مأمون نیز انار زهرآلوده را خدمت حضرت گذارد و اصرار کرد که امام ازآن انار تناول کنند.اما حضرت از خوردن امتناع فرمودند و مأمون اصرار کرد تا جایی‌که حضرت را تهدید به مرگ نمود و حضرت به جبر, قدری از آن انار مسموم تناول فرمودند. بعد از گذشت چند ساعت زهر اثر کرد و حال حضرت دگرگون گردید و صبح روز بعد در سحرگاه روز 29 صفر سال 203 هجری قمری امام رضا ( علیه السلام ) به شهادت رسیدند .

تدفین امام :

به قدرت و اراده الهی امام جواد ( علیه السلام ) فرزند و امام بعد از آن حضرت به دور از چشم دشمنان,  بدن مطهر ایشان را غسل داده وبر آن نماز گذاردند و پیکر پاک ایشان با مشایعت بسیاری از شیعیان و دوستداران آن حضرت در مشهد دفن گردید و قرنهاست که مزار این امام بزرگوار مایه برکت و مباهات ایرانیان است.
منابع:

(1)-  منتهی الاامال
(2)-  منتهی الاامال
(3)-   سوره مریم آیه 30
(4)-    عیون اخبارالرضا  جلد 1  صفحه 21
(5)-    اعلام الوری  صفحه 314
(6)-   اعلام الوری  صفحه 315
(7)-   اصول کافی جلد 6  صفحه 383
(8)-   عیون اخبارالرضا  جلد2  صفحه 174
(9)-   اصول کافی جلد 8  صفحه 230
(10)-  اصول کافی جلد 6  صفحه 298
(11)-   مناقب جلد 4  صفحه 360
(12) - اصول کافی جلد 5  صفحه 288 

 

   منبع:http://www.aviny.com

 

زندگینامه امام جعفر صادق (ع)

 با سلام حضور دوستان گرامی فردا مصادف با شهادت امام ششم جعفر صادق(ع) میباشد.ضمن عرض تسلیت فرازی از زندگینامه آن امام همام را جهت تبرک تقدیم میکنم . التماس دعا

 

 زندگینامه امام جعفر صادق (ع)
دراهل بیت

۱٫ امام‌ صادق‌ ( ع‌ )

حضرت‌ امام‌ جعفر صادق‌ علیه‌ السلام‌ رئیس‌ مذهب‌ جعفرى‌ ( شیعه‌ ) در روز ۱۷ربیع‌ الاول‌ سال‌ ۸۳ هجرى‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود .

پدرش‌ امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) و مادرش‌ “ام‌ فروه‌” دختر قاسم‌ بن‌ محمد بن‌ ابى‌ بکر مى‌باشد.

کنیه‌ آن‌ حضرت‌ : “ابو عبدالله‌” و لقبش‌ “صادق‌” است‌ . حضرت‌ صادق‌ تا سن‌ ۱۲ سالگى‌ معاصر جد گرامیش‌ حضرت‌ سجاد بود و مسلما تربیت اولیه‌ او تحت‌ نظر آن‌ بزرگوار صورت‌ گرفته‌ و امام‌ ( ع‌ ) از خرمن‌ دانش‌ جدش‌ خوشه‌چینى‌ کرده‌ است‌ .

پس‌ از رحلت‌ امام‌ چهارم‌ مدت‌ ۱۹ سال‌ نیز در خدمت‌ پدر بزرگوارش‌ امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) زندگى‌ کرد و با این‌ ترتیب‌ ۳۱ سال‌ از دوران‌ عمر خود را در خدمت‌ جد و پدر بزرگوار خود که‌ هر یک‌ از آنان‌ در زمان‌ خویش‌ حجت‌ خدا بودند ، و از مبدأ فیض‌ کسب‌ نور مى‌نمودند گذرانید .

بنابراین‌ صرف‌ نظر از جنبه‌ الهى‌ و افاضات‌ رحمانى‌ که‌ هر امامى‌ آن‌ را دار مى‌باشد ، بهره‌مندى‌ از محضر پدر و جد بزرگوارش‌ موجب‌ شد که‌ آن‌ حضرت‌ با استعداد ذاتى‌ و شم‌ علمى‌ و ذکاوت‌ بسیار ، به‌ حد کمال‌ علم‌ و ادب‌ رسید و در عصر خود بزرگترین‌ قهرمان‌ علم‌ و دانش‌ گردید .

پس‌ از درگذشت‌ پدر بزرگوارش‌ ۳۴ سال‌ نیز دوره‌ امامت‌ او بود که‌ در این‌ مدت‌ “مکتب‌ جعفرى‌” را پایه‌ریزى‌ فرمود و موجب‌ بازسازى‌ و زنده‌ نگهداشتن‌ شریعت‌ محمدى‌ ( ص‌ ) گردید .

زندگى‌ پر بار امام‌ جعفر صادق‌ ( ع‌ ) مصادف‌ بود با خلافت‌ پنج‌ نفر از بنى‌ امیه‌ ( هشام‌ بن‌ عبدالملک‌ – ولید بن‌ یزید – یزید بن‌ ولید – ابراهیم‌ بن‌ ولید – مروان‌ حمار ) که‌ هر یک‌ به‌ نحوى‌ موجب‌ تألم‌ و تأثر و کدورت‌ روح‌ بلند امام‌ معصوم‌ ( ع‌ ) را فراهم‌ مى‌کرده‌اند ، و دو نفر از خلفاى‌ عباسى‌ ( سفاح‌ و منصور ) نیز در زمان‌ امام‌ ( ع‌ ) مسند خلافت‌ را تصاحب‌ کردند و نشان‌ دادند که‌ در بیداد و ستم‌ بر امویان‌ پیشى‌ گرفته‌اند ، چنانکه‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) در ۱۰ سال‌ آخر عمر شریفش‌ در ناامنى‌ و ناراحتى‌ بیشترى‌ بسر مى‌برد .


۲٫ عصر امام‌ صادق‌ ( ع‌ )
عصر امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) یکى‌ از طوفانى‌ترین‌ ادوار تاریخ‌ اسلام‌ است‌ که‌ از یک‌ سواغتشاشها و انقلابهاى‌ پیاپى‌ گروههاى‌ مختلف‌ ، بویژه‌ از طرف‌ خونخواهان‌ امام‌ حسین‌ ( ع‌ ) رخ‌ مى‌داد ، که‌ انقلاب‌ “ابو سلمه‌” در کوفه‌ و “ابو مسلم‌” در خراسان‌ و ایران‌ از مهمترین‌ آنها بوده‌ است‌ . و همین‌ انقلاب‌ سرانجام‌ حکومت‌ شوم‌ بنى‌ امیه‌ را برانداخت‌ و مردم‌ را از یوغ‌ ستم‌ و بیدادشان‌ رها ساخت‌ . لیکن‌ سرانجام‌ بنى‌ عباس‌ با تردستى‌ و توطئه‌ ، بناحق‌ از انقلاب‌ بهره‌ گرفته‌ و حکومت‌ و خلافت‌ را تصاحب‌ کردند . دوره‌ انتقال‌ حکومت‌ هزار ماهه‌ بنى‌ امیه‌ به‌ بنى‌ عباس‌ طوفانى‌ترین‌ و پر هرج‌ و مرج‌ ترین‌ دورانى‌ بود که‌ زندگى‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) را فراگرفته‌ بود .

و از دیگر سو عصر آن‌ حضرت‌ ، عصر برخورد مکتبها و ایدئولوژیها و عصر تضاد افکار فلسفى‌ و کلامى‌ مختلف‌ بود ، که‌ از برخورد ملتهاى‌ اسلام‌ با مردم‌ کشورهاى‌ فتح‌ شده‌ و نیز روابط مراکز اسلامى‌ با دنیاى‌ خارج‌ ، به‌ وجود آمده‌ و در مسلمانان‌ نیز شور و هیجانى‌ براى‌ فهمیدن‌ و پژوهش‌ پدید آورده‌ بود .

عصرى‌ که‌ کوچکترین‌ کم‌ کارى‌ یا عدم‌ بیدارى‌ و تحرک‌ پاسدار راستین‌ اسلام‌ ، یعنى‌ امام‌ ( ع‌ ) ، موجب‌ نابودى‌ دین‌ و پوسیدگى‌ تعلیمات‌ حیات‌بخش‌ اسلام‌ ، هم‌ از درون‌ و هم‌ از بیرون‌ مى‌شد .

اینجا بود که‌ امام‌ ( ع‌ ) دشوارى‌ فراوان‌ در پیش‌ و مسؤولیت‌ عظیم‌ بر دوش‌ داشت‌ . پیشواى‌ ششم‌ در گیر و دار چنین‌ بحرانى‌ مى‌بایست‌ از یک‌ سو به‌ فکر نجات‌ افکار توده‌ مسلمان‌ از الحاد و بى‌دینى‌ و کفر و نیز مانع‌ انحراف‌ اصول‌ و معارف‌ اسلامى‌ از مسیر راستین‌ باشد ، و از توجیهات‌ غلط و وارونه‌ دستورات‌ دین‌ به‌ وسیله‌ خلفاى‌ وقت‌ جلوگیرى‌ کند .

علاوه‌ بر این‌ ، با نقشه‌اى‌ دقیق‌ و ماهرانه‌ ، شیعه‌ را از اضمحلال‌ و نابودى‌ برهاند ، شیعه‌اى‌ که‌ در خفقان‌ و شکنجه‌ حکومت‌ پیشین‌ ، آخرین‌ رمقها را مى‌گذراند ، و آخرین‌ نفرات‌ خویش‌ را قربانى‌ مى‌داد ، و رجال‌ و مردان‌ با ارزش‌ شیعه‌ یا مخفى‌ بودند ، و یا در کر و فر و زرق‌ و برق‌ حکومت‌ غاصب‌ ستمگر ذوب‌ شده‌ بودند ، و جرأت‌ ابراز شخصیت‌ نداشتند ، حکومت‌ جدید هم‌ در کشتار و بى‌عدالتى‌ دست‌ کمى‌ از آنها نداشت‌ و وضع‌ به‌ حدى‌ خفقان‌آور و ناگوار و خطرناک‌ بود که‌ همگى‌ یاران‌ امام‌ ( ع‌ ) را در معرض‌ خطر مرگ‌ قرار مى‌داد ، چنانکه‌ زبده‌هایشان‌ جزو لیست‌ سیاه‌ مرگ‌ بودند .

“جابر جعفى‌” یکى‌ از یاران‌ ویژه‌ امام‌ است‌ که‌ از طرف‌ آن‌ حضرت‌ براى‌ انجام‌ دادن‌ امرى‌ به‌ سوى‌ کوفه‌ مى‌رفت‌ . در بین‌ راه‌ قاصد تیز پاى‌ امام‌ به‌ او رسید و گفت‌ : امام‌ ( ع‌ ) مى‌گوید : خودت‌ را به‌ دیوانگى‌ بزن‌ ، همین‌ دستور او را از مرگ‌ نجات‌ داد و حاکم‌ کوفه‌ که‌ فرمان‌ محرمانه‌ ترور را از طرف‌ خلیفه‌ داشت‌ از قتلش‌ به‌ خاطر دیوانگى‌ منصرف‌ شد .

جابر جعفى‌ که‌ از اصحاب‌ سر امام‌ باقر ( ع‌ ) نیز مى‌باشد مى‌گوید : امام‌ باقر ( ع‌ ) هفتاد هزار بیت‌ حدیث‌ به‌ من‌ آموخت‌ که‌ به‌ کسى‌ نگفتم‌ و نخواهم‌ گفت‌ …
او روزى‌ به‌ حضرت‌ عرض‌ کرد مطالبى‌ از اسرار به‌ من‌ گفته‌اى‌ که‌ سینه‌ام‌ تاب‌ تحمل‌ آن‌ را ندارد و محرمى‌ ندارم‌ تا به‌ او بگویم‌ و نزدیک‌ است‌ دیوانه‌ شوم‌ .
امام‌ فرمود : به‌ کوه‌ و صحرا برو و چاهى‌ بکن‌ و سر در دهانه‌ چاه‌ بگذار و در خلوت‌ چاه‌ بگو : حدثنى‌ محمد بن‌ على‌ بکذا وکذا … ، ( یعنى‌ امام‌ باقر ( ع‌ ) به‌ من‌ فلان‌ مطلب‌ را گفت‌ ، یا روایت‌ کرد ) .

آرى‌ ، شیعه‌ مى‌رفت‌ که‌ نابود شود ، یعنى‌ اسلام‌ راستین‌ به‌ رنگ‌ خلفا درآید ، و به‌ صورت‌ اسلام‌ بنى‌ امیه‌اى‌ یا بنى‌ عباسى‌ خودنمایى‌ کند .
در چنین‌ شرایط دشوارى‌ ، امام‌ دامن‌ همت‌ به‌ کمر زد و به‌ احیا و بازسازى‌ معارف‌ اسلامى‌ پرداخت‌ و مکتب‌ علمى‌ عظیمى‌ به‌ وجود آورد که‌ محصول‌ و بازده‌ آن‌ ، چهار هزار شاگرد متخصص‌ ( همانند هشام‌ ، محمد بن‌ مسلم‌ و … ) در رشته‌هاى‌ گوناگون‌ علوم‌ بودند ، و اینان‌ در سراسر کشور پهناور اسلامى‌ آن‌ روز پخش‌ شدند .
هر یک‌ از اینان‌ از طرفى‌ خود ، بازگوکننده‌ منطق‌ امام‌ که‌ همان‌ منطق‌ اسلام‌ است‌ و پاسدار میراث‌ دینى‌ و علمى‌ و نگهدارنده‌ تشیع‌ راستین‌ بودند ، و از طرف‌ دیگر مدافع‌ و مانع‌ نفوذ افکار ضد اسلامى‌ و ویرانگر در میان‌ مسلمانان‌ نیز بودند .

تأسیس‌ چنین‌ مکتب‌ فکرى‌ و این‌ سان‌ نوسازى‌ و احیاگرى‌ تعلیمات‌ اسلامى‌ ، سبب‌ شد که‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) به‌ عنوان‌ رئیس‌ مذهب‌ جعفرى‌ ( تشیع‌ ) مشهور گردد .
لیکن‌ طولى‌ نکشید که‌ بنى‌ عباس‌ پس‌ از تحکیم‌ پایه‌هاى‌ حکومت‌ و نفوذ خود ، همان‌ شیوه‌ ستم‌ و فشار بنى‌ امیه‌ را پیش‌ گرفتند و حتى‌ از آنان‌ هم‌ گوى‌ سبقت‌ را ربودند. .

امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) که‌ همواره‌ مبارزى‌ نستوه‌ و خستگى‌ناپذیر و انقلابیى‌ بنیادى‌ در میدان‌ فکر و عمل‌ بوده‌ ، کارى‌ که‌ امام‌ حسین‌ ( ع‌ ) به‌ صورت‌ قیام‌ خونین‌ انجام‌ داد ، وى‌ قیام‌ خود را در لباس‌ تدریس‌ و تأسیس‌ مکتب‌ و انسان‌ سازى‌ انجام‌ داد و جهادى‌ راستین‌ کرد .


۳٫ جنبش‌ علمى‌
اختلافات‌ سیاسى‌ بین‌ امویان‌ و عباسیان‌ و تقسیم‌ شدن‌ اسلام‌ به‌ فرقه‌هاى‌ مختلف‌و ظ‌هور عقاید مادى‌ و نفوذ فلسفه‌ یونان‌ در کشورهاى‌ اسلامى‌ ، موجب‌ پیدایش‌ یک‌ نهضت‌ علمى‌ گردید . نهضتى‌ که‌ پایه‌هاى‌ آن‌ بر حقایق‌ مسلم‌ استوار بود . چنین‌ نهضتى‌ لازم‌ بود ، تا هم‌ حقایق‌ دینى‌ را از میان‌ خرافات‌ و موهومات‌ و احادیث‌ جعلى‌ بیرون‌ کشد و هم‌ در برابر زندیقها و مادیها با نیروى‌ منطق‌ و قدرت‌ استدلال‌ مقاومت‌ کند و آراى‌ سست‌ آنها را محکوم‌ سازد . گفتگوهاى‌ علمى‌ و مناظ‌رات‌ آن‌ حضرت‌ با افراد دهرى‌ و مادى‌ مانند “ابن‌ ابى‌ العوجاء” و “ابو شاکر دیصانى‌” و حتى‌ “ابن‌ مقفع‌” معروف‌ است‌ .

به‌ وجود آمدن‌ چنین‌ نهضت‌ علمى‌ در محیط آشفته‌ و تاریک‌ آن‌ عصر ، کار هر کسى‌ نبود ، فقط کسى‌ شایسته‌ این‌ مقام‌ بزرگ‌ بود که‌ مأموریت‌ الهى‌ داشته‌ باشد و از جانب‌ خداوند پشتیبانى‌ شود ، تا بتواند به‌ نیروى‌ الهام‌ و پاکى‌ نفس‌ و تقوا وجود خود را به‌ مبدأ غیب‌ ارتباط دهد ، حقایق‌ علمى‌ را از دریاى‌ بیکران‌ علم‌ الهى‌ به‌ دست‌ آورد ، و در دسترس‌ استفاده‌ گوهرشناسان‌ حقیقت‌ قرار دهد .

تنها وجود گرامى‌ حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) مى‌توانست‌ چنین‌ مقامى‌ داشته‌ باشد ، تنها امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) بود که‌ با کناره‌گیرى‌ از سیاست‌ و جنجالهاى‌ سیاسى‌ از آغاز امامت‌ در نشر معارف‌ اسلام‌ و گسترش‌ قوانین‌ و احادیث‌ راستین‌ دین‌ مبین‌ و تبلیغ‌ احکام‌ و تعلیم‌ و تربیت‌ مسلمانان‌ کمر همت‌ بر میان‌ بست‌ .
زمان‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) در حقیقت‌ عصر طلایى‌ دانش‌ و ترویج‌ احکام‌ و تربیت‌ شاگردانى‌ بود که‌ هر یک‌ مشعل‌ نورانى‌ علم‌ را به‌ گوشه‌ و کنار بردند و در “خودشناسى‌” و “خداشناسى‌” مانند استاد بزرگ‌ و امام‌ بزرگوار خود در هدایت‌ مردم‌ کوشیدند .

در همین‌ دوران‌ درخشان‌ – در برابر فلسفه‌ یونان‌ – کلام‌ و حکمت‌ اسلامى‌ رشد کرد و فلاسفه‌ و حکماى‌ بزرگى‌ در اسلام‌ پرورش‌ یافتند . همزمان‌ با نهضت‌ علمى‌ و پیشرفت‌ دانش‌ بوسیله‌ حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) در مدینه‌ ، منصور خلیفه‌ عباسى‌ که‌ از راه‌ کینه‌ و حسد ، به‌ فکر ایجاد مکتب‌ دیگرى‌ افتاد که‌ هم‌ بتواند در برابر مکتب‌ جعفرى‌ استقلال‌ علمى‌ داشته‌ باشد و هم‌ مردم‌ را سرگرم‌ نماید و از خوشه‌چینى‌ از محضر امام‌ ( ع‌ ) بازدارد .

بدین‌ جهت‌ منصور مدرسه‌اى‌ در محله‌ “کرخ‌” بغداد تأسیس‌ نمود . منصور در این‌ مدرسه‌ از وجود ابو حنیفه‌ در مسائل‌ فقهى‌ استفاده‌ نمود و کتب‌ علمى‌ و فلسفى‌ را هم‌ دستور داد از هند و یونان‌ آوردند و ترجمه‌ نمودند ، و نیز مالک‌ را – که‌ رئیس‌ فرقه‌ مالکى‌ است‌ – بر مسند فقه‌ نشاند ، ولى‌ این‌ مکتبها نتوانستند وظ‌یفه‌ ارشاد خود را چنانکه‌ باید انجام‌ دهند .

امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) مسائل‌ فقهى‌ و علمى‌ و کلامى‌ را که‌ پراکنده‌ بود ، به‌ صورت‌ منظم‌ درآورد ، و در هر رشته‌ از علوم‌ و فنون‌ شاگردان‌ زیادى‌ تربیت‌ فرمود که‌ باعث‌ گسترش‌ معارف‌ اسلامى‌ در جهان‌ گردید . دانش‌گسترى‌ امام‌ ( ع‌ ) در رشته‌هاى‌ مختلف‌ فقه‌ ، فلسفه‌ و کلام‌ ، علوم‌ طبیعى‌ و … آغاز شد . فقه‌ جعفرى‌ همان‌ فقه‌ محمدى‌ یا دستورهاى‌ دینى‌ است‌ که‌ از سوى‌ خدا به‌ پیغمبر بزرگوارش‌ از طریق‌ قرآن‌ و وحى‌ رسیده‌ است‌ .

بر خلاف‌ سایر فرقه‌ها که‌ بر مبناى‌ عقیده‌ و رأى‌ و نظر خود مطالبى‌ را کم‌ یا
زیاد مى‌کردند ، فقه‌ جعفرى‌ توضیح‌ و بیان‌ همان‌ اصول‌ و فروعى‌ بود که‌ در مکتب‌ اسلام‌ از آغاز مطرح‌ بوده‌ است‌ . ابو حنیفه‌ رئیس‌ فرقه‌ حنفى‌ درباره‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) گفت‌ : من‌ فقیه‌تر از جعفرالصادق‌ کسى‌ را ندیده‌ام‌ و نمى‌شناسم‌ . فتواى‌ بزرگترین‌ فقیه‌ جهان‌ تسنن‌ شیخ‌ محمد شلتوت‌ رئیس‌ دانشگاه‌ الازهر مصر که‌ با کمال‌ صراحت‌ عمل‌ به‌ فقه‌ جعفرى‌ را مانند مذاهب‌ دیگر اهل‌ سنت‌ جایز دانست‌ – در روزگار ما – خود اعترافى‌ است‌ بر استوارى‌ فقه‌ جعفرى‌ و حتى‌ برترى‌ آن‌ بر مذاهب‌ دیگر . و اینها نتیجه‌ کار و عمل‌ آن‌ روز امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) است‌ .

در رشته‌ فلسفه‌ و حکمت‌ حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) همیشه‌ با اصحاب‌ و حتى‌ کسانى‌ که‌ از دین‌ و اعتقاد به‌ خدا دور بودند مناظ‌راتى‌ داشته‌ است‌ . نمونه‌اى‌ از بیانات‌ امام‌ ( ع‌ ) که‌ در اثبات‌ وجود خداوند حکیم‌ است‌ ، به‌ یکى‌ از شاگردان‌ واصحاب‌ خود به‌ نام‌ “مفضل‌ بن‌ عمر” فرمود که‌ در کتابى‌ به‌ نام‌ “توحید مفضل‌” هم‌ اکنون‌ در دست‌ است‌ . مناظ‌رات‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) با طبیب‌ هندى‌ که‌ موضوع‌ کتاب‌ “اهلیلجه‌” است‌ نیز نکات‌ حکمت‌آموز بسیارى‌ دارد که‌ گوشه‌اى‌ از دریاى‌ بیکران‌ علم‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) است‌ . براى‌ شناسایى‌ استاد معمولا دو راه‌ داریم‌ ، یکى‌ شناختن‌ آثار و کلمات‌ او ، دوم‌ شناختن‌ شاگردان‌ و تربیت‌شدگان‌ مکتبش‌ .

کلمات‌ و آثار و احادیث‌ زیادى‌ از حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) نقل‌ شده‌ است‌ که‌ ما حتى‌ قطره‌اى‌ از دریا را نمى‌توانیم‌ به‌ دست‌ دهیم‌ مگر “نمى‌ از یمى‌” . اما شاگردان‌ آن‌ حضرت‌ هم‌ بیش‌ از چهار هزار بوده‌اند ، یکى‌ از آنها “جابر بن‌ حیان‌” است‌ . جابر از مردم‌ خراسان‌ بود . پدرش‌ در طوس‌ به‌ داروفروشى‌ مشغول‌ بود که‌ به‌ وسیله‌ طرفداران‌ بنى‌ امیه‌ به‌ قتل‌ رسید . جابر بن‌ حیان‌ پس‌ از قتل‌ پدرش‌ به‌ مدینه‌ آمد . ابتدا در نزد امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) و سپس‌ در نزد امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) شاگردى‌ کرد . جابر یکى‌ از افراد عجیب‌ روزگار و از نوابغ‌ بزرگ‌ جهان‌ اسلام‌ است‌ .

در تمام‌ علوم‌ و فنون‌ مخصوصا در علم‌ شیمى‌ تألیفات‌ زیادى‌ دارد ، و در رساله‌هاى‌ خود همه‌ جا نقل‌ مى‌کند که‌ ( جعفر بن‌ محمد ) به‌ من‌ چنین‌ گفت‌ یا تعلیم‌ داد یا حدیث‌ کرد . از اکتشافات‌ او اسید ازتیک‌ ( تیزآب‌ ) و تیزاب‌ سلطانى‌ و الکل‌ است‌ .

وى‌ چند فلز و شبه‌ فلز را در زمان‌ خود کشف‌ کرد . در دوران‌ “رنسانس‌ اروپا” در حدود ۳۰٫ رساله‌ از جابر به‌ زبان‌ آلمانى‌ چاپ‌ و ترجمه‌ شده‌ که‌ در کتابخانه‌هاى‌ برلین‌ و پاریس‌ ضبط است‌ .

حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) بر اثر توطئه‌هاى‌ منصور عباسى‌ در سال‌ ۱۴۸ هجرى‌ مسموم‌ و در قبرستان‌ بقیع‌ در مدینه‌ مدفون‌ شد . عمر شریفش‌ در این‌ هنگام‌ ۶۵ سال‌ بود . از جهت‌ اینکه‌ عمر بیشترى‌ نصیب‌ ایشان‌ شده‌ است‌ به‌ “شیخ‌ الائمه‌” موسوم‌ است‌ .
حضرت‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) هفت‌ پسر و سه‌ دختر داشت‌ .

پس‌ از حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) مقام‌ امامت‌ بنا به‌ امر خدا به‌ امام‌ موسى‌ کاظ‌م‌ ( ع‌ ) منتقل‌ گردید .
دیگر از فرزندان‌ آن‌ حضرت‌ اسمعیل‌ است‌ که‌ بزرگترین‌ فرزند امام‌ بوده‌ و پیش‌ از وفات‌ حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) از دنیا رفته‌ است‌ . طایفه‌ اسماعیلیه‌ به‌ امامت‌ وى‌ قائلند .


۴٫ خلق‌ و خوى‌ حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ )

حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) مانند پدران‌ بزرگوار خود در کلیه‌ صفات‌ نیکو و سجایاى‌ اخلاقى‌ سرآمد روزگار بود . حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) داراى‌ قلبى‌ روشن‌ به‌ نور الهى‌ و در احسان‌ و انفاق‌ به‌ نیازمندان‌ مانند اجداد خود بود . داراى‌ حکمت‌ و علم‌ وسیع‌ و نفوذ کلام‌ و قدرت‌ بیان‌ بود .

با کمال‌ تواضع‌ و در عین‌ حال‌ با نهایت‌ مناعت‌ طبع‌ کارهاى‌ خود را شخصا انجام‌ مى‌داد ، و در برابر آفتاب‌ سوزان‌ حجاز بیل‌ به‌ دست‌ گرفته‌ ، در مزرعه‌ خود کشاورزى‌ مى‌کرد و مى‌فرمود : اگر در این‌ حال‌ پروردگار خود را ملاقات‌ کنم‌ خوشوقت‌ خواهم‌ بود ، زیرا به‌ کد یمین‌ و عرق‌ جبین‌ آذوقه‌ و معیشت‌ خود و خانواده‌ام‌ را تأمین‌ مى‌نمایم‌ .

ابن‌ خلکان‌ مى‌نویسد : امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) یکى‌ از ائمه‌ دوازده‌گانه‌ مذهب‌ امامیه‌ و از سادات‌ اهل‌ بیت‌ رسالت‌ است‌ . از این‌ جهت‌ به‌ وى‌ صادق‌ مى‌گفتند که‌ هر چه‌ مى‌گفت‌ راست‌ و درست‌ بود و فضیلت‌ او مشهورتر از آن‌ است‌ که‌ گفته‌ شود . مالک‌ مى‌گوید : با حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) سفرى‌ به‌ حج‌ رفتم‌ ، چون‌ شترش‌ به‌ محل‌ احرام‌ رسید ، امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) حالش‌ تغییر کرد ، نزدیک‌ بود از مرکب‌ بیفتد و هر چه‌ مى‌خواست‌ لبیک‌ بگوید ، صدا در گلویش‌ گیر مى‌کرد . به‌ او گفتم‌ : اى‌ پسر پیغمبر ، ناچار باید بگویى‌ لبیک‌ ، در جوابم‌ فرمود : چگونه‌ جسارت‌ کنم‌ و بگویم‌ لبیک‌ ، مى‌ترسم‌ خداوند در جوابم‌ بگوید : لا لبیک‌ ولا سعدیک‌ .
 

              

  منبع :

 http://shiaha.com

عید فطر؛ جشن پیروزی در جهاد اکبر (2)

سخنی درباره مراسم عید فطر

چنان‌چه می‎دانیم مراسم عمده و حسّاس این عید «نماز» و «زکات» است؛ در مراسم نماز، همه اصناف شرکت می‎کنند، و مساوات و برادری اسلامی آن‎ها آشکار می‎شود. در ضمن ادای نماز و خواندن دعایی که در قنوت است، در دو خطبه و سخنرانی پس از نماز، عالی‎ترین دروس به همگان آموخته می‎شود و مطالب لازم و مورد حاجت به عموم گوشزد می‎گردد و از همه دعوت می‎شود تا در پیش بردن مقاصد اسلام و تعظیم شعایر و تعمیم علم و دانش و امر به معروف و نهی از منکر، مجاهدانه کوشش کنند.

کسانی که دارای مخارج سال خود هستند و یا دارای کار و پیشه‎ای می‎باشند که درآمد آن‎ها وافی به مخارج سال آنهاست، در اعطای زکات و کمک به مستمندان شرکت می‎کنند. هیچ‌گونه مراسم کمرشکن و مصارف رقابت‌انگیز و مخارج بیهوده در این جشن اسلامی وجود ندارد و از این رو نمی‎تواند بهانه‎ای جهت کردارهای پلید عیّاش‎ها، هرزه‎ها، پول‎داران، شهوتران‎ها و می‎خواران باشد.

این عید، مثل «عید کریسمس» نیست که در آن، جهان مسیحیّت در کارهای زشت و فحشا و فساد غرق شده و در هرزگی و رقص و باده و فسق و فجور، خود را آلوده می‎سازند و به نام مسیح ‎علیه‎السّلام و دین، مجالسی برای لهو و قمار، مستی و شراب و ساز و آواز بر پا می‎کنند که بی‎شک حضرت عیسی ‎علیه السّلام‎ - پیامبر پاک خدا- از آن بیزار است. روزهایی هم به نام‎های مقدّسی مانند: «روز مادر»، «روز معلّم»، «روز کودک» و... نام‎گذاری می‎شود که بیشتر آن‎ها از حقیقت خالی است و فقط تشریفات و برگزاری مراسم، منظور می‎باشد و احساسات را کودکانه و جاهلانه و به طور موقّت تحریک می‎سازد.

چنین روزهایی را نباید عید دانست؛ این مراسم، تقلید از بیگانه و سوغات دروغین و بی‎حقیقت غرب است؛ وگرنه همه روزها، «روز مادر» است و در هر روز، رعایت حقّ مادر و معلّم و احترام به آن‎ها لازم و واجب است. البته این تصوّر اشتباه پدید نیاید که ما می‎خواهیم از بزرگداشت حقّ مادر یا عنوان‎های مقدّس و محترم دیگر که در یک روز سال انجام می‎شود انتقاد کنیم، چون به این مقدار هم اگر با حقیقت توأم باشد تا حدّی حق‎شناسی خداپسندانه است بلکه قصد ما طرح این نکته است که اگر باید مثلا حقّ مادر محترم شناخته شود و مقام معلّم مورد تعظیم واقع گردد، چرا به تعالیم عالیه اسلام و قرآن مجید تکیه نکنیم و چرا از عواطف اسلامی جامعه ـ که هنوز هم بحمدالله در دل‎ها باقی است ـ استفاده نمی‎نماییم و چرا وضع تعلیم و تربیت را طوری قرار داده‎ایم که التزامات اخلاقی و دینی و وجدانی سست شده، تا آنجا که حقِّ مادران هم فراموش شود. بیایید اهل حقیقت باشیم و به راستی و از کُنه باطن، رضایت پدر و مادر را بخواهیم.

در محیط اسلامی ـ ‎که کانون عواطف عالی انسانیّت است‎ ـ همواره و در همه لحظات، تکریم مادر، معلّم، کودک و... باید مورد عنایت باشد. در جاهایی که در دوره سال پدر و مادر و معلّم مورد فراموشی‎اند چون می‎بینند که این عواطف به صورت مرده در آمده و از بین رفته است، برای تِذکار و تجدید خاطرات آن، در سال یک روز را معیّن می‎کنند که مثلاً به سراغ مادران بروند و به طور مصنوعی از آن‎ها یاد کنند و از این رو، این روزها را باید یادبود و سالگرد از بین رفتن و نابود شدن آن عواطف عالی انسانی شمرد.

ملّتی که واقعاً و حقیقتاً خود را مدیون مادر و پدر و معلّم خود می‎داند و دینش او را برای ادای این‎گونه حقوق تربیت می‎کند، چه حاجت به این صحنه‌سازی‎های بی‎مغز و بی‎حقیقت دارد؟! ما مسلمانان در همین ماه رمضان چقدر درس حق‌شناسی درباره پدر و مادر و... می‎آموزیم و در ادعیّه، مکرّر از مادر و زحمات او یاد می‎کنیم و خدمات او را در ذهن می‎سپاریم؟

زنده باد اسلام! که تربیت و بهبود روح و روان جامعه را در سرلوحه برنامه‎های خود قرار داده و از هر فرصت برای ترقّی فکر و قوّت اراده بشر استفاده کرده است.
این عید فطر هم برای تمام مفاهیم ارزنده و عالی انسانی تذکار بوده و به سوی هر عمل نیک و انسانی هدایت‎گر است؛ اَن تُدخِلَنِی فِی کُلِّ خَیرٍ اَدخَلتَ فِیهِ مُحَمَّداً وآلَ مُحَمَّد وَاَن تُخرِجَنِی مِن کُلِّ سُوءٍ اَخرَجتَ مِنهُ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّد. این عید، عید خدا و موسم دعا و نماز و احسان و نیکی به بندگان خدا و دیدارهای پاک و منزّه است. نزدیک به چهارده قرن است که این عید برگزار می‎شود؛ تاکنون شنیده نشده که برای تهیّه وسایل این عید و شرکت در مراسم آن یک نفر خودکشی کرده و یا پای یک زن و شوهر به دادگاه کشیده شده باشد.

این عیدی است که در آن به جای تفریحات ناسالم، همه به سوی مساجد و مراکز اقامه نماز عید می‎روند و خدا آن را ذخیره خیر و نشان شرف و کرامت پیامبر اسلام و سبب ارتقای افتخارات اسلامی قرار داده است. 

 

    منبع:http://www.qudsonline.ir

عید فطر؛ جشن پیروزی در جهاد اکبر (1)

 امروزهیجدهم مرداد یکهزاروسیصدونودودو مصادف با اول شوال وعید سعید فطر میباشد ضمن تبریک به همه دوستان از خداوند رحمان ورحیم آرزوی قبولی طاعات وعبادات شما عزیزان را دارم.در خصوص این عید بزرگ نوشتاری از حضرت آیت الله العظمی صافی را جهت تبرک، تقدیم شما عزیزان میکنم واز همه التماس دعا دارم. 

نوشتاری از آیت‌الله صافی درباره عید فطر

ماه مبارک رمضان، ماه مبارزه با نفس و مدرسه تعدیل و اصلاح غرایز و خواسته‎ها و نمایش قوّت اراده و توان روان، سپری شده و اینک فرصت برگزاری مراسم عیدی بزرگ و پرفضیلت به نام عید فطر است که عید عموم طبقات وافراد جامعه است.

به گزارش قدس آنلاین به نقل از تسنیم، حلول ماه شوال و فرا رسیدن عید سعید فطر، سرور و شادی برای مومنان پس از یک ماه طاعت بندگی و عبادات خالصانه به ارمغان می آورد؛ شادی مومنان در این روز به دلیل قبولی اعمال و آمرزش گناهان آنان و بشارت این روز برای آنان از سوی خداوند متعال به دلیل تلاش و مجاهدت آنان در راه تقرب به درگاه الهی است. به همین مناسبت فرا رسیدن این عید مبارک، نوشتاری از آیت‌الله صافی به مناسبت عید سعید فطر منتشر شده است:

ماه مبارک رمضان، ماه مبارزه با نفس و مدرسه تعدیل و اصلاح غرایز و خواسته‎ها و نمایش قوّت اراده و توان روان، سپری شده و اینک فرصت برگزاری مراسم عیدی بزرگ و پرفضیلت است. این عید، عید اسلامی «فطر» است که عید همگان و عید عموم طبقات و افراد است؛ اَسئَلُکَ بِحَقِّ هذَا الیَومِ الَّذِی جَعَلتَهُ لِلْمُسلِمینَ عیِداً، عیدی که خدا آن را برای همه مسلمانان قرار داده و همه را در آن شریک فرموده است.

عیدی که در آن مساجد و مجامع اسلامی و در گستره جهان اسلام، شکوه عبادت و بندگی خدا دیده می‎شود. مراسم این عید اختصاص به توانگران، کارفرمایان، رجال و زمامداران و طبقات به اصطلاح ممتاز ندارد. تشریفات مادّی، تقدیم هدایا و تحفه‎های گرانبها ـ چنان چه پیش از اسلام در اعیاد رسم بود‎ ـ در این عید مرسوم نیست. زیردستان موظّف به دیدار زمامداران نیستند و کارگر و کارفرما، افسر و سرباز، فقیر و غنی، شاه و گدا و همه اقشار و طبقات باید در صف بندگی خدا و دعا و عبادت برادرانه بایستند.

در روز «عید فطر» همه مسلمانان در سراسر جهان، غرق احساس افتخار بوده و سربلند و سرافرازند که ماه مبارک رمضان را با توفیق به پایان رسانده و از برکات معنوی و تربیتی آن مستفیض شده‎اند. خدا را شکر می‎نمایند که یکی از بزرگ‎ترین کلاس‎های تربیتی اسلام را در طی یک ماه گذرانده و از درس‎هایی که در آن‎ها داده شده، به اندازه استعداد و آمادگی خود استفاده کرده و با روح و جان خود آمیزش داده و بر الواح دل‎ها و ضمایر خود ثبت کرده‎اند.

در این روز، مسلمانان از یک جهاد حسّاس و خطرناک ـ که پهلوانان، قهرمانان و شیرافکنان جهان در آن میدان به خاک هلاکت افتاده و مغلوب شده‎اند ـ فاتحانه و پیروزمندانه باز می‎گردند. این جهاد، جهاد با نفس، جهاد با امیال و غرایز حیوانی و لذایذ نفسانی است. بازداشتن نفس از کام‎گیری‎های شهوانی، نگهداری نفس از خوردن غذاهای لذیذ و نوشیدنی‎های شیرین و خوش‎گوار، خودداری از چشم چرانی و هوس‎های شیطانی، از دروغ، غیبت، خشم و غضب، بدخویی و ترش‎رویی، تکبّر و جاه‎طلبی و دوری از هر معصیت و گناه دیگر در این میدان جهاد، فتح و پیروزی است.

همه این‎ها جهاد است و همان «جهاد اکبر»ی است که پیامبر بزرگ اسلام به گروهی از صحابه که به جهاد رفته بودند و با دشمن با شمشیر و اسلحه دست و پنجه نرم کرده و زور بازو نشان داده بودند، فرمود: مَرحَباً بِقَومٍ قَضُوا الجِهادَ الاَصغَر وَ بَقِی عَلَیهِمُ الجِهادُ الاَکبرَ؛ آفرین به قومی که جهاد اصغر را انجام دادند و بر آنها جهاد اکبر باقی ماند. «جهاد اکبر»ی که جز افراد با ایمان و مردان و زنان تربیت شده در دامان اسلام، هیچ شخص دیگری نمی‎تواند در صحنه آن عرض اندام کند و در میدان رزم آن، افتخاری کسب نماید.

میدانی که در آن پیلتن‎های قوی پنجه و عشّاق مال و مقام دنیا، شهوت‌پرستان، جلّادان خون‎خوار، فاتحان جاه‌طلب کشورها، جوانان مغرور، خشم گینان پلنگ آسا، ستمگران بی‎رحم، آدم‎کشان و قصّابان تاریخ، زنان هوس‎باز دوشیزگان ناپاک و پرستندگان مظاهر مادّی به خاک هلاکت افتاده و از این که بتوانند افتخاری کسب و در مسابقات آن شرکت نمایند عاجز و ناتوانند.

میدانی که مردان و بانوان با ایمان، خداپرست، فروتن، پاکدل، پرهیزکار، شکیبا و بی‎اعتنا به زر و زیور دنیا در آن لباس رزم پوشیده، با اراده محکم و همّت بلند حریف را شکست می‎دهند و در مسابقه با افتخار به پیروزی دست می‎یابند. آری! نبرد با هوای نفس در عین آسانی، دشوار است. آسان است، برای این که وجدان پاک و فطرت آدمی و عقل و خرد، مصلحت و لزوم آن را درک می‎نماید و اگر انسان در این میدان قدم نهاد، هر چه پیش رود موفّق‎تر می‎شود؛ تا سرانجام نفس سرکش و جنود اهریمنی را مغلوب و ذلیل خود کند و قوای ملکوتی و عقلانی و وجدانی را در کشور بدن، حاکم و کارفرما سازد.

از سوی دیگر این کار دشوار است؛ برای این که جهاد با نفس، ایستادگی در برابر غرایز گوناگون و تلاش و کوشش برای کنترل و انضباط آن‎ها است و شناخت دام‎های شیطان و هواهای پنهانی کار هر شخصی نیست و رام کردن نفس امّاره و چشم‌پوشی از لذایذ و کام‎گیری‎های نفسانی و خواسته‎های هزارگونه نفسِ وسیع و سرکش، به این زودی‎ها میسّر نخواهد بود و این دشمن خانگی با غرایزی که انسان را در دفع دشمن خارجی یارو یاور و محرّک و مشوّق هستند، آشنایی و ارتباط برقرار می‎کند و از آن‎ها کمک و یاری می‎گیرد. از این جهات، مبارزه با نفس کاری بس دشوار است و رستگار، کسی است که بتواند نفس را تعدیل کرده و به نظم و ترتیب صحیح وادار سازد. 

 

امام علی (ع) انسان کامل(9)

31ـ قالَ(علیه السلام): السُّکْرُ أرْبَعُ السُّکْراتِ: سُکْرُ الشَّرابِ، وَسُکْرُ الْمالِ، وَسُکْرُ النَّوْمِ، وَسُکْرُ الْمُلْکِ.([۳۱])

فرمود: مستى در چهار چیز است: مستى از شراب (و خمر)، مستى مال و ثروت، مستى خواب، مستى ریاست و مقام.

 

32ـ قالَ(علیه السلام): أللِّسانُ سَبُعٌ إِنْ خُلِّیَ عَنْهُ عَقَرَ.([۳۲])

فرمود: زبان، همچون درّنده اى است که اگر آزاد باشد زخم و جراحت (سختى به جسم و ایمان) خواهد زد.

 

33ـ قالَ(علیه السلام): یَوْمُ الْمَظْلُومِ عَلَى الظّالِمِ أشَدُّ مِنْ یَوْمِ الظّالِمِ عَلَى الْمَظْلُومِ.([۳۳])

فرمود: روز داد خواهى مظلوم بر علیه ظالم سخت تر است از روزى که ظالم ستم بر مظلوم مى کند.

 

34ـ قالَ(علیه السلام): فِى الْقُرْآنِ نَبَأُ ما قَبْلَکُمْ، وَخَبَرُ ما بَعْدَکُمْ، وَحُکْمُ ما بَیْنِکُمْ.([۳۴])

فرمود: قرآن احوال گذشتگان، و أخبار آینده را در بردارد، و شرح وظایف شما را بیان کرده است.

 

35ـ قالَ(علیه السلام): نَزَلَ الْقُرْآنُ أثْلاثاً، ثُلْثٌ فینا وَفى عَدُوِّنا، وَثُلْثٌ سُنَنٌ وَ أمْثالٌ، وَثُلْثٌ فَرائِض وَأحْکامٌ.([۳۵])

فرمود: نزول قرآن بر سه قسمت است: یک قسمت آن درباره اهل بیت عصمت و طهارت : و دشمنان و مخالفان ایشان; و قسمت دیگر آن، اخلاقیّات و ضرب المثلها; و قسمت سوّم در بیان واجبات و احکام إلهى مى باشد.

 

36ـ قالَ(علیه السلام): ألْمُؤْمِنُ نَفْسُهُ مِنْهُ فى تَعَب، وَالنّاسُ مِنْهُ فى راحَه.([۳۶])

فرمود: مؤمن آن کسى است که خود را به جهت رفاه مردم در زحمت بیندازد و دیگران از او در أمنیّت و آسایش باشند.

 

37ـ قالَ(علیه السلام): کَتَبَ اللّهُ الْجِهادَ عَلَى الرِّجالِ وَالنِّساءِ، فَجِهادُ الرَّجُلِ بَذْلُ مالِهِ وَنَفْسِهِ حَتّى یُقْتَلَ فى سَبیلِ اللّه،

وَجِهادُ الْمَرْئَهِ أنْ تَصْبِرَ عَلى ماتَرى مِنْ أذى زَوْجِها وَغِیْرَتِهِ.([۳۷])

فرمود: خداوند جهاد را بر مردان و زنان لازم دانسته است. پس جهاد مرد، آن است که از مال و جانش بگذرد تا جائى که در راه خدا کشته و شهید شود. و جهاد زن آن است که در مقابل زحمات و صدمات شوهر و بر غیرت و جوانمردى او صبر نماید.

 

38ـ قالَ(علیه السلام): فى تَقَلُّبِ الاْحْوالِ عُلِمَ جَواهِرُ الرِّجالِ.([۳۸])

فرمود: در تغییر و دگرگونى حالات و حوادث، فطرت و حقیقت اشخاص شناخته مى شود.

 

39ـ قالَ(علیه السلام): إنّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَلا حِسابَ، وَغَداً حِسابٌ وَ لا عَمَل.([۳۹])

فرمود: امروزه – در دنیا – زحمت و فعالیّت، بدون حساب است و فرداى قیامت، حساب و بررسى اعمال و دریافت پاداش است.

 

40ـ قالَ(علیه السلام): إتَّقُوا مَعَاصِیَ اللّهِ فِى الْخَلَواتِ فَإنَّ الشّاهِدَ هُوَ الْحاکِم.([۴۰])

فرمود: دورى و اجتناب کنید از معصیت هاى إلهى، حتّى در پنهانى، پس به درستى که خداوند شاهد اعمال و نیّات است; و نیز او حاکم و قاضى خواهد بود.

منابع :

[۱] ـ أمالى صدوق : ص ۹۷، بحارالأنوار: ج ۹۰، ص ۳۴۳، ح ۱.

[۲] ـ أمالى طوسى : ج ۱، ص ۱۱۴ ح ۲۹، بحارالأنوار: ج ۱، ص ۱۶۹، ح ۲۰.

[۳] ـ وسائل الشّیعه: ج ۲۵، ص ۴۳۴، ح ۳۲۲۹۲.

[۴] ـ وافى: ج ۴، ص ۴۰۲، س ۳.

[۵] ـ أعیان الشّیعه: ج ۱، ص ۳۵۰، بحارالأنوار: ج ۴۱، ص ۱۵۰، ضمن ح ۴۰.

[۶] ـ أمالى طوسى: ج ۱، ص ۵۵، بحارالأنوار: ج ۲، ص ۴۸، ح ۷.

[۷] ـ أمالى صدوق: ص ۹۵، بحارالأنوار: ج ۶۸، ص ۱۸۱، ح ۳۵.

[۸] ـ بحار الأنوار: ج ۵، ص ۳۱۷، ح ۱۶، به نقل از ثواب الأعمال.

[۹] ـ أمالى طوسى : ج ۱، ص ۳۷۲، بحارالأنوار: ج ۶۳، ص ۱۵۲، ح ۵.

[۱۰] ـ أمالى طوسى: ج ۱، ص ۳۷۲، بحارالأنوار: ج ۶۳، ص ۱۵۵، ح ۵.

[۱۱] ـ عدّه الدّاعى: ص ۸۵، ص ۱، بحارالأنوار: ج ۱۰۱، ص ۷۳، ح ۲۴.

[۱۲] ـ مستدرک الوسائل : ج ۱۶، ص ۲۹۱، ح ۱۹۹۲۰.

[۱۳] ـ بحارالأنوار: ج ۶۹، ص ۶۸، س ۲، ضمن ح ۲۸.

[۱۴] ـ محبّه البیضاء: ج ۵، ص ۱۴۴، تنبیه الخواطر: ص ۱۹۵، س ۱۶.

[۱۵] ـ مستدرک الوسائل: ج ۳، ص ۲۱۰، ح ۳۳۸۶.

[۱۶] ـ بحارالأنوار: ج ۱، ص ۹۶، ح ۴۰.

[۱۷] ـ بحارالأنوار: ج ۷۰، ص ۱۳.

[۱۸] ـ نزهه الناظر و تنبیه الخاطر حلوانى: ص ۷۰، ح ۶۵.

[۱۹] ـ عدّه الدّاعى: ص ۷۵، س ۸، بحارالأنوار: ج ۱، ص ۲۰۵، ح ۳۳.

[۲۰] ـ نزهه الناظر و تنبیه الخاطر حلوانى: ص ۵۲، ح ۲۶.

[۲۱] ـ نزهه الناظر و تنبیه الخاطر حلوانى: ص ۴۶، ح ۱۲.

[۲۲] ـ اختصاص شیخ مفید: ص ۱۸۹، س ۵.

[۲۳] – وسائل الشیعه: ج ۱۶ ص ۷۶ ح ۵.

[۲۴] ـ وسائل الشّیعه: ج ۱، ص ۳۳۴، ح ۸۸۰.

[۲۵] ـ وسائل الشّیعه: ج ۱۸، ص ۳۱۶، ح ۲۳۷۵۰.

[۲۶] ـ وسائل الشّیعه: ج ۱۶، ص ۲۷۰، ح ۲۱۵۳۹.

[۲۷] ـ تحف العقول: ص ۱۲۰، بحارالأنوار: ج ۷۷، ص ۲۷۱، ح ۱.

[۲۸] ـ بحارالأنوار: ج ۷۶، ص ۱۵۵، ح ۳۶، و ص ۲۲۹، ح ۱۰.

[۲۹] ـ اصول کافى: ج ۱، ص ۲۷، بحارالأنوار: ج ۱، ص ۱۶۱، ح ۱۵.

[۳۰] ـ تحف العقول: ص ۱۵۲، بحارالأنوار: ج ۷۸، ص ۵۴، ح ۹۷.

[۳۱] ـ خصال : ج ۲، ص ۱۷۰، بحارالأنوار: ج ۷۳، ص ۱۴۲، ح ۱۸.

[۳۲] ـ شرح نهج البلاغه ابن عبده: ج ۳، ص ۱۶۵.

[۳۳] ـ شرح نهج البلاغه فیض الاسلام: ص ۱۱۹۳.

[۳۴] ـ شرح نهج البلاغه فیض الاسلام: ص ۱۲۳۵.

[۳۵] ـ اصول کافى، ج ۲، ص ۶۲۷، ح ۲.

[۳۶] ـ بحارالأنوار: ج ۷۵، ص ۵۳، ح ۱۰.

[۳۷] ـ وسائل الشّیعه: ج ۱۵، ص ۲۳، ح ۱۹۹۳۴.

[۳۸] ـ شرح نهج البلاغه فیض الإسلام: ص ۱۱۸۳.

[۳۹] ـ شرح نهج البلاغه ابن عبده: ج ۱، ک ۴۱.

[۴۰] ـ شرح نهج البلاغه ابن عبده: ج ۳، ص ۳۲۴.

 

ما تا ظهور ایستاده ایم

اللهم عجل لولیک الفرج

 منبع:http://piy.ir/yasin

امام علی (ع) انسان کامل(8)

16ـ قالَ(علیه السلام): اَلْعُقُولُ أئِمَّهُ الأفْکارِ، وَ الاْفْکارُ أئِمَّهُ الْقُلُوبِ، وَ الْقُلُوبُ أئِمَّهُ الْحَواسِّ، وَ الْحَواسُّ أئِمَّهُ الاْعْضاءِ.([۱۶])

فرمود: عقل هر انسانى پیشواى فکر و اندیشه اوست; و فکر پیشواى قلب و درون او خواهد بود; و قلب پیشواى حوّاس پنج گانه مى باشد، و حوّاس پیشواى تمامى اعضاء و جوارح است.

 

17ـ قالَ(علیه السلام): تَفَضَّلْ عَلى مَنْ شِئْتَ فَأنْتَ أمیرُهُ، وَ اسْتَغِْنِ عَمَّنْ شِئْتَ فَأنْتَ نَظیرُهُ، وَ افْتَقِرْ إلى مَنْ شِئْتَ فَأنْتَ أسیرُهُ.([۱۷])

فرمود: بر هر که خواهى نیکى و احسان نما، تا رئیس و سرور او گردى; و از هر که خواهى بى نیازى جوى تا همانند او باشى. و خود را نیازمند هر که خواهى بدان ـ و از او تقاضاى کمک نما ـ تا اسیر او گردى.

 

18ـ قالَ(علیه السلام): أعَزُّ الْعِزِّ الْعِلْمُ، لاِنَّ بِهِ مَعْرِفَهُ الْمَعادِ وَ الْمَعاشِ، وَ أذَلُّ الذُّلِّ الْجَهْلُ، لاِنَّ صاحِبَهُ أصَمُّ، أبْکَمٌ، أعْمى، حَیْرانٌ.([۱۸])

فرمود: عزیزترین عزّت ها علم و کمال است، براى این که شناخت معاد و تأمین معاشِ انسان، به وسیله آن انجام مى پذیرد. و پست ترین ذلّت ها جهل و نادانى است، زیرا که صاحبش همیشه در کرى و لالى و کورى مى باشد و در تمام امور سرگردان خواهد بود.

 

19ـ قالَ(علیه السلام): جُلُوسُ ساعَه عِنْدَ الْعُلَماءِ أحَبُّ إلَى اللّهِ مِنْ عِبادَهِ ألْفِ سَنَه، وَ النَّظَرُ إلَى الْعالِمِ أحَبُّ إلَى اللّهِ مِنْ إعْتِکافِ سَنَه فى بَیْتِ اللّهِ، وَ زیارَهُ الْعُلَماءِ أحَبُّ إلَى اللّهِ تَعالى مِنْ سَبْعینَ طَوافاً حَوْلَ الْبَیْتِ، وَ أفْضَلُ مِنْ سَبْعینَ حَجَّه وَ عُمْرَه مَبْرُورَه مَقْبُولَه، وَ رَفَعَ اللّهُ تَعالى لَهُ سَبْعینَ دَرَجَهً، وَ أنْزَلَ اللّهُ عَلَیْهِ الرَّحْمَهَ، وَ شَهِدَتْ لَهُ الْمَلائِکَهُ: أنَّ الْجَنَّهَ وَ جَبَتْ لَهُ.([۱۹])

فرمود: یک ساعت در محضر علماء نشستن ـ که انسان را به مبدأ و معاد آشنا سازند ـ از هزار سال عبادت نزد خداوند محبوب تر خواهد بود. توجّه و نگاه به عالِم از إعتکاف و یک سال عبادت ـ مستحبّى ـ در خانه خدا بهتر است. زیارت و دیدار علماء، نزد خداوند از هفتاد مرتبه طواف اطراف کعبه محبوب تر خواهد بود، و نیز افضل از هفتاد حجّ و عمره قبول شده مى باشد. همچنین خداوند او را هفتاد مرحله ترفیعِ درجه مى دهد و رحمت و برکت خود را بر او نازل مى گرداند، و ملائکه شهادت مى دهند به این که او اهل بهشت است.

 

20ـ قالَ(علیه السلام): یَا ابْنَ آدَم، لا تَحْمِلْ هَمَّ یَوْمِکَ الَّذى لَمْ یَأتِکَ عَلى یَوْمِکَ الَّذى أنْتَ فیهِ، فَإنْ یَکُنْ بَقِیَ مِنْ أجَلِکَ، فَإنَّ اللّهَ فیهِ یَرْزُقُکَ.([۲۰]

فرمود: اى فرزند آدم، غُصّه رزق و آذوقه آن روزى که در پیش دارى و هنوز نیامده است نخور، زیرا چنانچه زنده بمانى و عمرت باقى باشد خداوند متعال روزىِ آن روز را هم مى رساند.

 

21ـ قالَ(علیه السلام): قَدْرُ الرَّجُلِ عَلى قَدْرِ هِمَّتِهِ، وَ شُجاعَتُهُ عَلى قَدْرِ نَفَقَتِهِ، وَ صِداقَتُهُ عَلى قَدْرِ مُرُوَّتِهِ، وَ عِفَّتُهُ عَلى قَدْرِ غِیْرَتِهِ.([۲۱])

فرمود: ارزش هر انسانى به قدر همّت اوست، و شجاعت و توان هر شخصى به مقدار گذشت و احسان اوست، و درستکارى و صداقت او به قدر جوانمردى اوست، و پاکدامنى و عفّت هر فرد به اندازه غیرت او خواهد بود.

 

22ـ قالَ(علیه السلام): مَنْ شَرِبَ مِنْ سُؤْرِ أخیهِ تَبَرُّکاً بِهِ، خَلَقَ اللّهُ بَیْنَهُما مَلِکاً یَسْتَغْفِرُ لَهُما حَتّى تَقُومَ السّاعَهُ.([۲۲])

فرمود: کسى که دهن خورده برادر مؤمنش را به عنوان تبرّک میل نماید، خداوند متعال ملکى را مأمور مى گرداند تا براى آن دو نفر تا روز قیامت طلب آمرزش و مغفرت نماید.

 

23ـ قالَ(علیه السلام): لا خَیْرَ فِى الدُّنْیا إلاّ لِرَجُلَیْنِ: رَجَلٌ یَزْدادُ فى کُلِّ یَوْم إحْساناً، وَ رَجُلٌ یَتَدارَکُ ذَنْبَهُ بِالتَّوْبَهِ، وَ أنّى لَهُ بِالتَّوْبَهِ، وَالله لَوْسَجَدَ حَتّى یَنْقَطِعَ عُنُقُهُ ما قَبِلَ اللهُ مِنْهُ إلاّ بِوِلایَتِنا أهْلِ الْبَیْتِ.([۲۳])

فرمود: خیر و خوبى در دنیا وجود ندارد مگر براى دو دسته: دسته اوّل آنان که سعى نمایند در هر روز، نسبت به گذشته کار بهترى انجام دهند. دسته دوّم آنان که نسبت به خطاها و گناهان گذشته خود پشیمان و سرافکنده گردند و توبه نمایند، و توبه کسى پذیرفته نیست مگر آن که با اعتقاد بر ولایت ما اهل بیت عصمت و طهارت باشد.

 

24ـ قالَ(علیه السلام): عَجِبْتُ لاِبْنِ آدَم، أوَّلُهُ نُطْفَهٌ، وَ آخِرُهُ جیفَهٌ، وَ هُوَ قائِمٌ بَیْنَهُما وِعاءٌ لِلْغائِطِ، ثُمَّ یَتَکَبَّرُ.([۲۴])

فرمود: تعجبّ مى کنم از کسى که اوّلش قطره اى آب ترش شده و عاقبتش لاشه اى متعفّن ـ بد بو ـ خواهد بود و خود را ظرف فضولات قرار داده است، با این حال تکبّر و بزرگ منشى هم مى نماید.

 

25ـ قالَ(علیه السلام): إیّاکُمْ وَ الدَّیْن، فَإنَّهُ هَمٌّ بِاللَّیْلِ وَ ذُلٌّ بِالنَّهارِ.([۲۵])

فرمود: از گرفتن نسیه و قرض، خود را برهانید، چون که سبب غم و اندوه شبانه و ذلّت و خوارى در روز خواهد گشت.

 

26ـ قالَ(علیه السلام): إنَّ الْعالِمَ الْکاتِمَ عِلْمَهُ یُبْعَثُ أنْتَنَ أهْلِ الْقِیامَهِ، تَلْعَنُهُ کُلُّ دابَّه مِنْ دَوابِّ الاْرْضِ الصِّغارِ.([۲۶])

فرمود: آن عالم و دانشمندى که علم خود را ـ در بیان حقایق ـ براى دیگران کتمان کند، روز قیامت با بدترین بوها محشور مى شود و مورد نفرت و نفرین تمام موجودات قرار مى گیرد.

 

27ـ قالَ(علیه السلام): یا کُمَیْلُ، قُلِ الْحَقَّ عَلى کُلِّ حال، وَوادِدِ الْمُتَّقینَ، وَاهْجُرِ الفاسِقینَ، وَجانِبِ المُنافِقینَ، وَلاتُصاحِبِ الخائِنینَ.([۲۷])

فرمود: در هر حالتى حقّ را بگو و مدافع آن باش، دوستى و معاشرت با پرهیزگاران را ادامه ده، و از فاسقین و معصیت کاران کناره گیرى کن، و از منافقان دورى و فرار کن، و با خیانتکاران همراهى و هم نشینى منما.

 

28ـ قالَ(علیه السلام): فى وَصیَّتِهِ لِلْحَسَنِ (علیه السلام): سَلْ عَنِ الرَّفیقِ قَبْلَ الطَّریقِ، وَعَنِ الْجارِ قَبْلَ الدّارِ.([۲۸])

ضمن سفارشى به فرزندش امام حسن (علیه السلام) فرمود: پیش از آن که بخواهى مسافرت بروى، رفیق مناسب راه را جویا باش، و پیش از آن که منزلى را تهیّه کنى همسایگان را بررسى کن که چگونه هستند.

 

29ـ قالَ(علیه السلام): اِعْجابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ دَلیلٌ عَلى ضَعْفِ عَقْلِهِ.([۲۹])

فرمود: فخر کردن انسان به خودش، نشانه کم عقلى او مى باشد.

 

30ـ قالَ(علیه السلام): أیُّهَا النّاسُ، إِیّاکُمْ وُحُبَّ الدُّنْیا، فَإِنَّها رَأْسُ کُلِّ خَطیئَه، وَبابُ کُلِّ بَلیَّه، وَداعى کُلِّ رَزِیَّه.([۳۰])

فرمود: اى گروه مردم، نسبت به محبّت و علاقه به دنیا مواظب باشید، چون که علاقه و محبّت به دنیا اساس هر خطا و انحرافى است، و دروازه هر بلا و گرفتارى است، و نزدیک کننده هر فتنه و آشوب; و نیز آورنده هر مصیبت و مشکلى است. 

 

 منبع:http://piy.ir/yasin

امام علی (ع) انسان کامل(7)

دوستان گرامی سلام. امشب،شب بیست وسوم ماه مبارک رمضان وشب قدر است براساس روایات وارده میتواند لیلة القدر باشد.پس از همه دوستان التماس دعا دارم. امشب وبلاگم را مزین میکنم به چهل حدیث از امام علی (ع) و امید دارم به لطف و احسان ایشان، که انشاءالله شامل حال همه ما گنهکاران گردد.الحمدالله الذی جعلنا من المتمسکین به ولایت علی بن ابیطالب(ع) واولادالمعصومین(ع).

 

السلام علیک یا امیرالمومنین علی (ع)

۱ ـ قالَ الاْمامُ علىّ بن أبی طالِب أمیرُ الْمُؤْمِنینَ (عَلَیْهِ السلام) :

إغْتَنِمُوا الدُّعاءَ عِنْدَ خَمْسَهِ مَواطِنَ: عِنْدَ قِرائَهِ الْقُرْآنِ، وَ عِنْدَ الاْذانِ، وَ عِنْدَ نُزُولِ الْغَیْثِ، وَ عِنْدَ الْتِقاءِ الصَفَّیْنِ لِلشَّهادَهِ، وَ عِنْدَ دَعْوَهِ الْمَظْلُومِ، فَاِنَّهُ لَیْسَ لَها حِجابٌ دوُنَ الْعَرْشِ.([۱])

حضرت امیر المومنین امام علی (علیه السلام) فرمود: پنج موقع را براى دعا و حاجت خواستن غنیمت شمارید:

موقع تلاوت قرآن، موقع اذان، موقع بارش باران، موقع جنگ و جهاد ـ فى سبیل اللّه ـ موقع ناراحتى و آه کشیدن مظلوم. در چنین موقعیت ها مانعى براى استجابت دعا نیست.

 

2ـ قالَ(علیه السلام): اَلْعِلْمُ وِراثَهٌ کَریمَهٌ، وَ الاْدَبُ حُلَلٌ حِسانٌ، وَ الْفِکْرَهُ مِرآهٌ صافِیَهٌ، وَ الاْعْتِذارُ مُنْذِرٌ ناصِحٌ، وَ کَفى بِکَ أَدَباً تَرْکُکَ ما کَرِهْتَهُ مِنْ غَیْرِکَ.([۲])

فرمود: علم; ارثیه اى با ارزش، و ادب; زیورى نیکو، و اندیشه; آئینه اى صاف، و پوزش خواستن; هشدار دهنده اى دلسوز خواهد بود. و براى با أدب بودنت همین بس که آنچه براى خود دوست ندارى، در حقّ دیگران روا نداشته باشى.

 

3ـ قالَ(علیه السلام): اَلـْحَقُّ جَدیدٌ وَ إنْ طالَتِ الاْیّامُ، وَ الْباطِلُ مَخْذُولٌ وَ إنْ نَصَرَهُ أقْوامٌ.([۳])

فرمود: حقّ و حقیقت در تمام حالات جدید و تازه است گر چه مدّتى بر آن گذشته باشد. و باطل همیشه پست و بى أساس است گر چه افراد بسیارى از آن حمایت کنند.

 

4ـ قالَ(علیه السلام): اَلدُّنْیا تُطْلَبُ لِثَلاثَهِ أشْیاء: اَلْغِنى، وَ الْعِزِّ، وَ الرّاحَهِ، فَمَنْ زَهِدَ فیها عَزَّ، وَ مَنْ قَنَعَ إسْتَغْنى، وَ مَنْ قَلَّ سَعْیُهُ إسْتَراحَ.([۴])

فرمود: دنیا و اموال آن، براى سه هدف دنبال مى شود: بى نیازى، عزّت و شوکت، آسایش و آسوده بودن. هر که زاهد باشد; عزیز و با شخصیّت است، هر که قانع باشد; بى نیاز و غنى گردد، هر که کمتر خود را در تلاش و زحمت قرار دهد; همیشه آسوده و در آسایش است.

 

5ـ قالَ(علیه السلام): لَوْ لاَ الدّینُ وَ التُّقى، لَکُنْتُ أدْهَى الْعَرَبِ.([۵])

فرمود: چنانچه دین دارى و تقواى الهى نمى بود، هر آینه سیاستمدارترین افراد بودم ـ ولى دین و تقوا مانع سیاست بازى مى شود ـ .

 

6ـ قالَ(علیه السلام): اَلْمُلُوکُ حُکّامٌ عَلَى النّاسِ، وَ الْعِلْمُ حاکِمٌ عَلَیْهِمْ، وَ حَسْبُکَ مِنَ الْعِلْمِ أنْ تَخْشَى اللّهَ، وَ حَسْبُکَ مِنَ الْجَهْلِ أنْ تَعْجِبَ بِعِلْمِکَ.([۶])

فرمود: ملوک بر مردم حاکم هستند و علم بر تمامى ایشان حاکم خواهد بود، تو را در علم کافى است که از خداوند ترسناک باشى; و به دانش و علم خود بالیدن، بهترین نشانه نادانى است.

 

7ـ قالَ(علیه السلام): ما مِنْ یَوْم یَمُرُّ عَلَى ابْنِ آدَم إلاّ قالَ لَهُ ذلِکَ الْیَوْمُ: یَابْنَ آدَم أنَا یَوُمٌ جَدیدٌ وَ أناَ عَلَیْکَ شَهیدٌ.

فَقُلْ فیَّ خَیْراً، وَ اعْمَلْ فیَّ خَیْرَاً، أشْهَدُ لَکَ بِهِ فِى الْقِیامَهِ، فَإنَّکَ لَنْ تَرانى بَعْدَهُ أبَداً.([۷])

فرمود: هر روزى که بر انسان وارد شود، گوید: من روز جدیدى هستم، من بر اعمال و گفتار تو شاهد مى باشم. سعى کن سخن خوب و مفید بگوئى، کار خوب و نیک انجام دهى. من در روز قیامت شاهد اعمال و گفتار تو خواهم بود. و بدان امروز که پایان یابد دیگر مرا نخواهى دید و قابل جبران نیست.

 

8ـ قالَ(علیه السلام): فِى الْمَرَضِ یُصیبُ الصَبیَّ، کَفّارَهٌ لِوالِدَیْهِ.([۸])

فرمود: مریضى کودک، کفّاره گناهان پدر و مادرش مى باشد.

 

9ـ قالَ(علیه السلام): الزَّبیبُ یَشُدُّ الْقَلْبِ، وَ یُذْهِبُ بِالْمَرَضِ، وَ یُطْفِىءُ الْحَرارَهَ، وَ یُطیِّبُ النَّفْسَ.([۹])

فرمود: خوردن مویز ـ کشمش سیاه ـ قلب را تقویت، مرض ها را برطرف، و حرارت بدن را خاموش، و روان را پاک مى گرداند.

 

10ـ قالَ(علیه السلام): أطْعِمُوا صِبْیانَکُمُ الرُّمانَ، فَإنَّهُ اَسْرَعُ لاِلْسِنَتِهِمْ.([۱۰])

فرمود: به کودکان خود أنار بخورانید تا زبانشان بهتر و زودتر باز شود.

 

11ـ قالَ(علیه السلام): أطْرِقُوا أهالیکُمْ فى کُلِّ لَیْلَهِ جُمْعَه بِشَیْء مِنَ الْفاکِهَهِ، کَیْ یَفْرَحُوا بِالْجُمْعَهِ.([۱۱])

فرمود: در هر شب جمعه همراه با مقدارى میوه ـ یا شیرینى،… ـ بر اهل منزل و خانواده خود وارد شوید تا موجب شادمانى آن ها در جمعه گردد.

۱۲ـ قالَ(علیه السلام): کُلُوا ما یَسْقُطُ مِنَ الْخوانِ فَإنَّهُ شِفاءٌ مِنْ کُلِّ داء بِإذْنِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، لِمَنْ اَرادَ أنْ یَسْتَشْفِیَ بِهِ.([۱۲])

فرمود: آنچه اطراف ظرف غذا و سفره مى ریزد جمع کنید و بخورید، که همانا هرکس آن ها را به قصد شفا میل نماید، به اذن حق تعالى شفاى تمام دردهاى او خواهد شد.

 

13ـ قالَ(علیه السلام):لا ینبغى للعبد ان یثق بخصلتین: العافیه و الغنى، بَیْنا تَراهُ مُعافاً اِذْ سَقُمَ، وَ بَیْنا تَراهُ غنیّاً إذِ افْتَقَرَ.([۱۳])

فرمود: سزاوار نیست که بنده خدا، در دوران زندگى به دو خصوصیّت اعتماد کند و به آن دلبسته باشد: یکى عافیت و تندرستى و دیگرى ثروت و بى نیازى است. زیرا چه بسا در حال صحّت و سلامتى مى باشد ولى ناگهان انواع مریضى ها بر او عارض مى گردد و یا آن که در موقعیّت و امکانات خوبى است، ناگهان فقیر و بیچاره مى شود، ـ پس بدانیم که دنیا و تمام امکانات آن بى ارزش و بىوفا خواهد بود و تنها عمل صالح مفید و سودبخش مى باشد  .

 

14ـ قالَ(علیه السلام): لِلْمُرائى ثَلاثُ عَلامات: یَکْسِلُ إذا کانَ وَحْدَهُ، وَ یَنْشطُ إذاکانَ فِى النّاسِ، وَ یَزیدُ فِى الْعَمَلِ إذا أُثْنِىَ عَلَیْهِ، وَ یَنْقُصُ إذا ذُمَّ.([۱۴])

فرمود: براى ریاکار سه نشانه است: در تنهائى کسل و بى حال، در بین مردم سرحال و بانشاط مى باشد. هنگامى که او را تمجید و تعریف کنند خوب و زیاد کار مى کند و اگر انتقاد شود سُستى و کم کارى مى کند.

 

15ـ قالَ(علیه السلام): اَوْحَى اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعالى إلى نَبیٍّ مِنَ الاْنْبیاءِ: قُلْ لِقَوْمِکَ لا یَلْبِسُوا لِباسَ أعْدائى، وَ لا یَطْعَمُوا مَطاعِمَ أعْدائى، وَ لا یَتَشَکَّلُوا بِمَشاکِلِ أعْدائى، فَیَکُونُوا أعْدائى.([۱۵])

فرمود: خداوند تبارک و تعالى بر یکى از پیامبرانش وحى فرستاد : به امّت خود بگو: لباس دشمنان مرا نپوشند و غذاى دشمنان مرا میل نکنند و هم شکل دشمنان من نگردند، وگرنه ایشان هم دشمن من خواهند بود. 

 

   منبع:http://piy.ir/yasin

امام علی (ع) انسان کامل(6)

انعکاس شهادت

مقدمه

على علیه السلام به شهادت رسید.خبر شهادت او به زودى در سراسر جامعه اسلامى آن روز منتشر شد بسیارى از دشمنان کینه‏دار او شاد شدند و بر عکس دوستان پاکباز و مخلص او بسیار غمگین گشتند.شک نیست که این ضایعه براى اهل خانه و فرزندان او بسیار دردناک بود،بویژه فرزندان فاطمه علیها السلام که با مرگ پدر غم مادر و اندوه وفات رسول خدا صلى الله علیه و آله براى‏شان تجدید شده بود.

آرى،آدمى روزى بدنیا مى‏آید و روزى مى‏میرد اما تاسف بازماندگان بیشتر متکى بر کیفیت مرگ عزیز آنهاست که قبل از مرگ در چه وضعى و شرایطى بوده و در چه وضع روحى و عاطفى بسر مى‏برده ست‏بسیارى از بازماندگان مرده خود را به این تسلیت مى‏دهند که بحمد اله عزیز از دست رفته ما عمرى را به راحتى گذرانده در وسعت و فراخى نعمت‏بود،همه عمر او بخوشى و شادمانى گذشت.اما اگر مساله براى برخى بر عکس باشد آه و تاسف و اندوه بسیار خواهد بود.

شرایط زندگى على علیه السلام به گونه‏اى بود که براى بازماندگان یادگارهاى اسف‏انگیز بسیارى برجاى گذاشته شده بودند زیرا پدرى داشتند دائما در رنج و سوز و غصه و اندوه،با شکمى نیمه‏سیر از نانى خشک و جوین،در حال زارى و مناجات دائم،اشک ریز و متاثر از اشک یتیمان،در غصه و اندوه براى محرومان،در داغدارى مرگ عزیزان و دوستان با وفا،در تاسف از عمل خائنان قدرتمند...که همه اینها براى بازماندگان خاطره‏انگیز و اشک‏افزا بود.

تجهیز و تکفین

پدر را براى دفن آماده کردند.غسلش دادند و کفن کردند و او را به محلى که امروز نجف نام دارد برده‏اند (8) و البته این محلى است که فرزندان او مخصوصا امام صادق علیه السلام اعلام کردند.

اینکه چگونه پدر را غسل دادند و با جراحت‏سر او چه کردند و در آن شرایط چه حال و وضعى داشتند مساله‏اى است که از توان شرح ما بیرون است.و بهر صورت کار غسل و تجهیز و تکفین پایان یافت و بنابراین شد که حسب الوصیه قبر او را مخفى دارند.و مردم را که آماده تشییع بودند برگرداندند که مراسم تشییع به بعد موکول شد.

مردم رفتند و عده‏اى اندک از خاصان باقى ماندند.نیمه‏هاى شب که چشمها خفته بودند عده‏اى معدود از دوستان خالص امام علیه السلام بر حسب سفارش او جنازه را برداشتند و به محلى که امروز قبر شریف اوست‏بردند.

سخنان صعصعه

در مراسم دفن فرزندان امام حضور داشتند.با تاثر و اندوه بسیار او را بخاک سپردند.اما سخن این است چه کسى مرثیه دفن را بخواند؟حسنین علیهما السلام را از نظر روحى و عاطفى آمادگى آن نبود،از صعصعه بن صوحان آن سخنور نیرومند و آن دوست‏با صفاى على علیه السلام خواستند که سرود مرثیه را بسراید او با حالتى تاثر انگیز دستى بر قلبش نهاد و با دستى دیگر خاک بر سرش پاشید و گفت:

اى على علیه السلام گوارایت‏باد که مولدى پاک داشتى و حلم و جهادت بزرگ‏بود.تجارت تو بسیار سودمند گشت.تو بر آفریننده‏ات نازل گشتى و او تو را با خوشى و خرسندى پذیرا شد.تو در کنار پیامبر صلى الله علیه و آله و همسایگى او جاى گرفتى و خداوند ترا در جوار خود جاى داد.از خداى مى‏خواهیم از تو پیروى کنیم،راه تو را ادامه دهیم و به روش تو عمل نمائیم.

اى على علیه السلام،تو دریافتى آن چیزى را که دیگران درنیافتند و تو رسیدى به آنچه را که دیگران نرسیدند اى على،تو به همراه پیامبر صلى الله علیه و آله جهاد کردى و براى دین خدا قیام کردى. نابسامانیها را تو اصلاح کردى و آشوبها را تو از میان بردى و اسلام بوسیله تو به نظم و سامان در آمد.

درود بر تو اى على علیه السلام که وسیله تو پشت مؤمنان محکم شد،و راهها براى مردم روشن گشت و سنت‏ها بوسیله تو برپاى ایستاد.

تو نداى پیامبر صلى الله علیه و آله را جواب دادى و در این اجابت‏بر دیگران سبقت جستى و در دوران حیات به یارانش شتافتى و با جان خود و با تمام وجود حفظش کردى.

-تو با ذو الفقار خود پشت دشمن را شکستى و با ضربه‏هاى شمشیرت بنیان شرک را درهم ریختى و گمراهان و گمراه کنندگان را به خون کشیدى.

اى على علیه السلام تو نزدیکترین مردم به پیامبر صلى الله علیه و آله بودى،و از همه یاران نسبت‏به او فداکارتر و نصیبت از خیر بیشتر بود از خداى مى‏خواهیم ما را از اجر مصیبت تو محروم نگرداند.

به خدا سوگند که زندگیت کلید خیر بود و قفل شر،و مرگت کلید هر شرى است و قفل هر خیر.اگر مردم ترا بر مى‏گزیدند نعمت‏خدا از همه سوى بر آنان مى‏بارید ولى افسوس که آنها دنیا را به آخرت برگزیدند... (9) .

پى‏نوشتها:

1-ص 60 عمدة الطالب

2-همان منبع

3-الامام على

4-آیه 55 سوره طه

5-نامه 47 نهج البلاغه

6-مقاتل الطالبین

7-همان منبع

8-کامل ابن اثیر ج 3 ص 158

9-بحار الانوار ج 42 ص 295

در مکتب امام امیرالمومنین (ع) صفحه 418

   "دکتر على قائمى "

    منبع: http://www.imamalinet.net