ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
آمد شب و تو ای مه تابان نیامدی
جان بر لب آمد و تو علی جان نیامدی
مرغان به آشیانه زصحرا پریده اند
اما تو ای هما به شبستان نیامدی
می شد خزان قلب من از دیدنت بهار
آخر چرا تو ای گل خندان نیامدی
پاشیدم اشگ با مژه رُفتم گذرگهت
ماندم به انتظار تو حیران نیامدی
چشمم به راه بود که چون می رسی ز راه
جان را کنم به پای تو قربان نیامدی
زندان غم گرفته دلم را زچارسو
ای مونسم چه شد ز بیابان نیامدی
باشد دوا و درد من از هجر وصل تو
مُردم ز درد و از پی درمان نیامدی
مویم سپید شد،چو شبم بی تو شد سحر
پشتم خمیده از غم هجران نیامدی
رفتی و رفت با تو امید و نشاط من
جانم به لب رسید و زمیدان نیامدی
گرید"حسان" بیاد تو هر جا که گلبنی است
بعد از تو کاش گل بگلستان نیامدی
"حسان"