گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.
گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

دختری که سخت می خواستمش

پشتِ این کوهِ بلند
لبِ دریای کبود
دختری بود
که من
سخت می خواستمش

و تو گویی که گالی
آفریده شده بود
که منش دوست بدارم پر شور
و مرا دوست بدارد شیرین ..

و شما می دانید
اه، ای اخترکانِ خاموش
که چه خوش دل بودیم
من و او مستِ شکر خوابِ امید
و چه خوشبختی پاک
در نگاهِ من و او می خندید ..

وینک ای دخترکان غماز
گرنه لالید و نه گنگ
بگشایید زبان
و بگویید که از یک بُهتان
چون شد این چشمه غبار آلوده !

و میانِ من و او
اینک این دشتِ بزرگ
اینک این راهِ دراز
اینک این کوهِ بلند ...

"هوشنگ ابتهاج"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد