ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
از این تنهایی هزارساله
خستهام
از این که صدای تو را بشنوم
خیال کنم وهم بوده
این که هرچی بخواهم بخرم
می گویم حالا نه
صبر می کنم وقتی آمدی
از این اجاق خاموش
این قابلمه ها، ماهیتابه ها
این شراب که هنوز بازش نکرده ام
گیلاس های خاک گرفته
بشقاب های دلمرده
این فیلم که قرار بود با هم ببینیم
متکایی که سرت را می گذاشتی
خودم که بهانهجو شده
از انتظار خسته ام
همینجا نشسته ام
و فکر می کنم
چه خوب! که زمین گرد است
عشق من!
می روی آنقدر می روی که باز
آنسوی زمین می رسی به من.
"عباس معروفی"
قشنگ نبود
بی تعارف
از اینکه این شعر خواسته شما رو بر آورده نکرده متاسفم، گاهی باید بعضی از اشعار رو چند بار خوند، ودر متنش تامل نمود.انشاالله در نوشته های بعدی شرمنده نباشم.از اظهار نظرتون ممنونم.