گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.
گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

دوستم داشته باش … و بگو

دوستم داشته‌باش …
 و نپرس چگونه
و در شرم درنگ نکن
و تن به ترس نده

بی‌شِکوه دوستم داشته‌باش
نیام ، گلایه‌ دارد که به پیشوازِ شمشیر می‌رود

دریا و بندرم باش
وطنم وَ تبعیدگاهم
آرامش و توفانم باش
نرمی و تُندی‌ام …‌

دوستم داشته‌باش …
به هزاران هزار شیوه
و چون تابستان مکرر نشو
بیزارم از تابستان

دوستم داشته باش … و بگو
که نمی‌خواهم بی‌صدا دوستم داشته باشی

و آری ؛
عشق را در گوری از سکوت نمی‌خواهم

دوستم داشته‌باش …
دور از سرزمین ظلم و سرکوب
دور از شهرِ سرشار از مرگ‌مان
دور از تعصب‌ها ، دور از قیدوبندهاش

دوستم داشته‌باش …
دور از شهرمان
 که عشق به آن پا نمی‌گذارد
 و خدا به آن نمی‌آید

    

       "نزار قبانی"

نظرات 1 + ارسال نظر
محبوبه شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 04:26 ب.ظ http://http://pesaremaghror.blogfa.com

سلام دوست من وبلاگ زیبایی داری خوشحال میشم به وب منم سر بزنی.و خوشحالم که منو به عنوان دوست خودت قبول کردی

سلام.حتما. منم خوشحالم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد