گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.
گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

پای عشق تـــو

حسّ و حال همه ی ثانیـه ها ریخت به هم
شوق یک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم

گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید
آمدیّ و همـه ی فرضیه ها ریخت به هم!

روح غمگینِ تـــو در کالبدم جا خوش کرد
سرفه کردی و نظام ریه ها ریخت به هم

در کنـار تـو قدم می زدم و دور و بــرم
چشم ها پُر خون شد، قرنیه ها ریخت به هم

روضه خوان خواست که از غصه ی ما یاد کند
سینه ها پــاره شد و مرثیه ها ریخت بــه هم

پای عشق تـــو برادر کُشــی افتاد به راه
شهر از وحشت نرخ دیه ها ریخت به هم

بُغض کردیم و حسودان جهان شاد شدند
دلمان تنگ شد وُ قافیــه ها ریخت به هم

من که هرگز به تو نارو نزدم حضرتِ عشق!
پس چرا زندگیِ ساده ی ما ریخت به هم؟ 

نظرات 1 + ارسال نظر
سجاد سه‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:35 ب.ظ http://www.forum.no1-phone.ir

سلام وبلاگ قشنگی دارین..
ممنون میشم به انجمنم سری بزنید و توش عضو شین http://www.forum.no1-phone.ir
:)

سلام. ازحضورتون ممنونم. دراولین فرصت درانجمن تون خدمت میرسم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد