گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.
گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

پدر نگفت چه رازی است

به نام عشق که زیباترین سرآغاز است
هنوز شیشه ی عطرِ غزل درش باز است
جهان تمام شد و ماهپاره های زمین
هنوز هم که هنوز است کارشان ناز است
هزار پند پدر به گوشم فشرد و نگفت
که عشق حادثه ای خانمان برانداز است
پدر نگفت چه رازی است این که تنها عشق
کلید این دل ناکوک ِ ناخوش آواز است
به بام شاه و گدا مثل ابر میبارد
چقدر عشق،شریف است و دست و دل باز است
بگو هر آنچه دلت خواست را به حضرت عشق
چرا که سنگ صبور است و محرم راز است
ولی بدان که شکار عقاب خواهد شد
کبوتری که زیادی بلند پرواز است

  " سعید بیابانکی"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد