گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.
گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

ﮐﺠﺎ ﺑﺮﺩﯼ ﺩﻝ ﺑﯽ ﺻﺎﺣﺐ ﻣﺮﺍ

ﺍﺯ ﺳﯿﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺩﻭﺭ
ﺩﻭﺭ
ﺩﻭﺭ
ﺑﺎ ﺗﻮ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ
ﮐﺠﺎ ﺑﺮﺩﯼ ﺩﻝ ﺑﯽ ﺻﺎﺣﺐ ﻣﺮﺍ

 

  "شهاب مقربین"

میان ما هیچ نیست

اگر دری میان ما بود

می‌کوفتم

درهم می‌کوفتم

 اگر میان ما دیواری بود

بالا می‌رفتم  پایین می‌آمدم

فرو می‌ریختم

 اگر کوه بود   دریا بود

پا می‌گذاشتم

بر نقشه‌ی جهان و

نقشه‌ای دیگر می‌کشیدم

اما میان ما هیچ نیست

هیچ

 و  تنها با هیچ

هیچ کاری نمی‌شود کرد 

 

  "شهاب مقربین"

من قدیمی بودم

 

 

 

من قدیمی بودم
پلی
با سی و سه چشمِ گریان
وقتی از من می‌گذشتی

قصری آتش گرفته
که ویرانی‌اش را تماشا کردی و رفتی

مقبره‌ی پادشاهان
که هُرم سینه‌ی برده‌ها هنوز
درونش زبانه می‌کشد

دیواری
چین‌خورده دور خودم
کناره جاده‌ی مفروش پروانه‌های مرده

افسوس
حتی نسیم بال پروانه‌ای می‌توانست
به حالم بیاورد

من قدیمی بودم
تو فردا
از من که می‌گذری
از حالم چه می‌دانی ؟

   "شهاب مقربین "

جوانی ام

 

جوانی ام
گوشه‌ی آغوش تو بود
لحظه‌ای صبر اگر می‌کردی
پیدایش می‌کردم

آغوشت را  باز کردی
برای رفتن‌ام
شاید حق با تو بود
من دیر شده بودم

 "شهاب مقربین"

فریب نگاه تو

 

بیا باز فریب بخوریم
تو فریب حرف های مرا و
من فریب نگاه تو را ...
مگر زندگی چه می خواهد به ما بدهد
که تو از من چشم برداری و
...من نگویم
که دوستت دارم

 

    "شهاب مقربین"

برفی که می بارید من بودم

 

   برفی که می بارید من بودم 

    تو را احاطه کردم 

    در برت گرفتم 

    گونه هایت را نوازش کردم 

    شانه هایت را بوسیدم 

    و پاره پاره ریختم 

    پیش پای تو 

 

    بر من پا گذاشتی 

   کوبیده تر سخت تر محکم تر شدم 

   تابیدی به من 

   آب شدم 

 

      (شهاب مقربین) 

دور گلم می‌گردم

 

 همه‌ی کلمات
 

 معنای تو را می‌دهند
 

 مثل گل‌ها همه
 

 که بوی تو را پراکنده‌اند . 

 

 سکوت کرده‌ام
 

 که فراموشت کنم
 

 اما مدام
 

 مثل زنبوری سرگردان ،
 

 رانده از کندویش
 

 دور گلم می‌گردم .         

                    

     "شهاب مقربین"