گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.
گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

به تو گفته بودیم

به تو گفته بودیم :

گاهی برای ادامه ی روز های تو

سکوت کردیم

هر جا باران بارید

ما در کنارت ایستاده ایم

و برای مرگ و تاریکی که به دنبال تو بودند

گلی پرتاب کردیم

که تو را از یاد ببرند

به تو گفته بودیم :

درختان در تنهایی می رویند

و در باد نابود می شوند

اکنون پیری ما را احاطه کرده است

و مرگ آماده است هر لحظه ما را تصرف کند

یک بار دیگر برای همیشه نامت را به ما بگو

بگو هنوز باران می بارد

و تو هنوز راه رفتن در باران را دوست داری


   "احمدرضا احمدی"


من و تو و عشق

آغاز را با بوسه ای که طولانی ترین راه هاست
در می نوردیم
با بوسه ای
از من ، تا تو
ای عشق من
در آمیخته از ساقه ها تا ریشه هامان
در پیوند یکی نگاه
از اعماق تو
تا ژرفنای من
و این چنین
من و تو و عشق
هر سه با همیم
تا بتوانیم هر سه با هم باشیم
تا بتواند
فقط من
فقط تو
تنها عشق باشد
 
ما دردهایمان را حمل کردیم
چونان سنگی بیشمار
تا دلتای هم
و به گل نشستیم
چونان دو کشتی
به آغوش خلیجی خاموش
در فصلی که گل میخک شکوفه می داد در زمین
جدامان کردند
به واسطه ترن ها و ملت ها
به واسطه مرز ها
ولی انگار
دلتای "بوروا"
می دانست که ما چقدر همدیگر را دوست می داریم

         "پابلو نرودا "
 ترجمه : شاهکار بینش پژوه 

من فقط عاشقم

 

تو محبوب منی
اما اینها نمی دانند
گناه من چیست نام تو هم نام وطنم است
گناه من چیست پدرت تو را هم نام وطن گذاشته
وطنی با چشمان سیاه
لبهای سرخ و
لبخندی جادویی
برای همین به اینها می گویم : من سیاستمدارنیستم
مبارزات من سیاسی نیست
من یک عاشق تنها هستم
که برای رسیدن به معشوقه ام شعر نوشته ام
مقاله های انتقادی نوشته ام
مانیفست صادر کرده ام
وهنوز اسیرچنگال عشیره اش است
چقدر به اینها بگویم
تازیانه سزای عاشقی نیست
انفرادی سزاوارعاشق نیست
من نه حکومتی می خواهم
نه می خواهم جهان را تغییر دهم
من تیتر روزنامه صبح را نمی خواهم
نمی خواهم سیدالقائد صدایم کنند
من تنها عاشق دختری هستم سیاه چشم
انگارخداوند متعال چشمانش را سرمه کشیده است
چقدر بگویم به اینها چقدر
و باورم نکنند

  "سعدی یوسف شاعر عراقی" 
        مترجم : بابک شاکر

کودکی هایم

 

 

هنوز

با کودکی هایم

خیلی آشنایم

اگر دنیایم را

در چشم های تو می جویم

اگر به سادگی سخن می گویم

کودکی های مرا ببخش

هنوز

با خنده های راستین

میانه خوبی دارم

اگر به چشم های تو می خندم

اگر نگاهم می کنی ، به نگاهت دل می بندم

مرا به خاطر سادگی هایم ، به خاطر وابستگی هایم

مرا به خاطر کودکی هایم ببخش


  "کاظم خوشخو"

 

پیش از تو ...

پیش از تو ...

سنگ بودم ؛

دست هایت

کبوترم کرد ، جلد نگاهت !

پیش از تو ...

درخت بودم ؛

نگاهت

تبر به جان من انداخت

پیش از تو ...

ابــر بودم ؛

چشم هایت

قطره قطره آبم کرد ...

 

   "کامران فریدی"