گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

امام علی (ع) انسان کامل(4)

امشب شب بیست ویکم ماه مبارک،وشب شهادت مولا و شب قدر است از همه دوستان التماس دعا دارم.

شهادت على علیه السلام

مقدمه

سال چهل و شب 19 ماه رمضان را امام از زمانهاى بسیار دور انتظار مى‏کشید.رسول خدا صلى الله علیه و آله او را از واقعه شهادتش خبر داده بود و امام علیه السلام غافلگیرانه و بى‏خبر با مرگ مواجه نشده بود.ما از پیش هم گفته بودیم چه بسا ایام امام علیه السلام دستى به سر و آنگاه به محاسن خود مى‏کشید و از خضاب محاسن خود با خون سر خویش خبر مى‏داد.و یا گاهى که اندوه و غم بر او مستولى شده و شوق دیدار پروردگار در دل او زنده‏تر مى‏شد دست‏به دعا بر مى‏داشت که خدا شقاوت پسر مرادى (ابن ملجم) را برسان.

سال چهل هجرى،سال نکبت‏بار براى امت اسلام و براى امام سالى پربرکت و راحت افزا بود.فوز عظیمى را که امام طالب آن بود.یعنى شهادت،در این سال نصیب او شد و نداى فزت و رب الکعبه را امام علیه السلام در این سال در محراب عبادت،آنهم با چهره‏اى خون آلود سر داد.

چه زیباست آن لحظه و ساعتى که آدمى احساس مى‏کند همه برنامه و تکالیفش را در زندگى انجام داده و اینک فارغ البال با چهره‏اى سرخ و با غرورى الهى به وعده‏گاه موعود و بجوار حق بشتابد و دفتر زندگیش را در بعد انجام وظیفه بسته مى‏بیند.

برنامه دوره‏اى

ماه رمضان سال چهلم فرا رسید.او براى دیدار و وداع،و هم انجام صله رحم هر شب میهمان یکى از فرزندان و در کنار آنها بود.افطارى مختصرى که بنا به دستور او مختصر بود برایش مى‏آوردند و بر اساس اسناد نوشته‏ها او بیش از سه لقمه تناول نمى‏کرد.بهنگامى که فرزندان به علت محبت و خیرخواهى،پدر را به خوردن بیشتر تشویق مى‏کردند.امام علیه السلام مى‏فرمود نه،نمى‏خورم،دوست دارم خداى را در حالت و وضعیتى ملاقات کنم که شکم من به پشت چسبیده و در شرایط خالى و گرسنه مانند باشم احب ان القى اله و انا خمیص (1) .

پس از افطار سرگرم عبادت و ذکر و مناجات مى‏شد.خوابى بس محدود و مختصر داشت،نگاهش به آسمان بیشتر از دیگر ایام بود.توصیه‏هاى لازم را به هر یک از فرزندان مى‏کرد،آنها را به رعایت تقوا و پرهیز از گناه سفارش مى‏کرد.

شب شهادت

شب شهادت بر اساس اسنادى که در دست است او در خانه ام کلثوم بود.اما این کلثوم کیست جاى بحث و سخن است.ظاهرا سه دختر امام کنیه ام کلثوم داشتند دو دختر از فاطمه و دخترى هم از همسرى دیگر.

بر اساس شواهدى که در دست است‏شب آخر زندگى در خانه ام کلثوم اول،یعنى زینب کبرى بود و این از سخنان رد و بدل شده فیما بین آنها و برادران،مخصوصا پس از ضربه خوردن بدست مى‏آید.طبق روال سه لقمه‏اى افطار کرد و به عبادت پرداخت.ولى بسیار مضطرب و مشوش بنظر مى‏رسید.و دخترش از او علت آن را پرسید.ظاهرا چنین جواب شنید:احساسم این است که امشب شب لقاى حق است.در آن شب زیاد از اطاق بیرون آمده و به آسمان مى‏نگریست و مى‏فرمود به خدا قسم به من دروغ نرسانده‏اند و داستان دروغ نیست،امشب همان شبى است که خداى وعده داده است.و الله ما کذبت و ما کذبت و انها اللیلة اللتى وعد الله... (2) .

تفکر در شب مرگ

بگفته جرج جرداق امام علیه السلام در شب مرگ ساعتى زانوها را در بغل گرفت و لحظاتى به فکر فرو رفت.گذشته حیات خود را از روزگاران دور بنظر آورد.بیاد آورد:

-روزگار کودکى و حیات خود را در خانه پیامبر صلى الله علیه و آله که سایه او را بر سر داشت و دست پر مهر او را در بازوگیرى از او.

-روزگار قبول اسلام و رنج‏ها و مرارتهائى را که در دوران قبل از هجرت متحمل شده و شاید زجرها و شکنجه‏هاى یاران و مؤمنان اولیه بود.

-شب هجرت و ساعات پر هراس شب را که به اتکاى پروردگار در بستر رسول خدا صلى الله علیه و آله خوابید تا او جان سالم را بدر برد و در خدمت رشد بشریت‏باشد.

-دوران پس از هجرت تا زمان مرگ رسول خدا صلى الله علیه و آله که سراسر آن به جنگ و درگیرى با جاهلان و مشرکان گذشت و در فاصله 10 سال 84 غزوه و یا کمتر را پشت‏سر گذارده بود.

-دوران سقیفه و پایه گذارى‏ها و صدمات و لطمات ناشیه از آن و غصب خلافتى که سبب شد او 25 سال از دوران عمر خود را بدور از اعمال قدرت اسلامى بگذراند.

-یاران و دوستان و وفاداران که هر کدام یا در میدان به شهادت رسیدند و یا ترور شدند و یا با مرگ طبیعى رخ به نقاب خاک کشیدند (3) .

نگرانى و دلتنگى

از آن همه رنجها و افسردگى دلش گرفت،بویژه از آن بابت که خود را تنها یافت.با قلبى پر از تاثر آماده مرگ شد.بویژه از آن بابت که او زحمات پیامبر و مجاهدان و شهداى اسلام را در معرض هدر و تلف مى‏دید.

او متاثر است از اینکه دوستان وفادارى چون مالک اشتر،محمد بن ابى بکر،سلمان فارسى،ابوذر،عبد الله خباب و...را از دست داده و برخى از اینان به حیله و نیرنگ کشته شده‏اند و یا با رنج و تاسف از دار دنیا رفته‏اند.

او در ذهن خود خیانتکاران و خائنان را به محاکمه مى‏کشد و بدکاران را نمى‏بخشد،بویژه آنها که لطماتى بر پیکر اسلام وارد آورده و زحمات رسول خدا صلى الله علیه و آله را نادیده گرفته‏اند.در پیشگاه خدا به شکایت مى‏پردازد و...

اضطراب سراسر وجود زینب را گرفته و نگران است.بنزد پدر مى‏آید که بابا،امشب تو به مسجد مرو،که دلم نگران است.بگذار دیگرى بجاى تو رود.فرمود لا مفر من القدر.گریز از قدر و قضاى خدا ممکن نیست.اگر بلاى زمینى باشد بر رفع آن قادرم اگر بلاى آسمانى (مرگ) باشد که باید جارى گردد.  

 

منبع:http://www.imamalinet.net

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد