گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.
گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

دل بیچاره من

دل بیچاره من،
کاش کسی در فکر تو بود سالهاست که میشناسمت،سالها با تو زیستم،سالها تو قفس تنگ سینه پر شراره ام را تحمل کردی ومن سالها خون گریه کردنت را، چه زندگی مسالمت آمیزی بین ماست.
دل بیچاره من،
گمانم بود سالهای دور،سالهایی که در رویای عاشقانه شبها تا سپیده دمان شعر بود و دود سیگار،شعر بود و مشاعره،شعر بود و نوای پیانوی استاد معروفی،شعر بودو صدای شاملو،تو به رویای خود رسیده ایی،گمانم بود مقصد و مقصود را دیده ای، ای دریغ ،ای دریغ از عمری که رفت،میدانم سخت است که سالها با گمانهایت بگذرانی،همه عمر بر این تجربه گذشت که اکنون بدانیم رویا دست یافتنی نیست،رویا رویاست،هرچند سالها با اسب سفید بالدار با سرعتی چون نور بتازی ،او سریعتر از توست هیچگاه به او نخواهی رسید در هفت خان خود چندین سراب بر سرراهت میگذارد و چنان میفریبدت که بر هر سراب که بیفتی گمان رسیدن به مطلوب تو را از ادامه راه باز خواهد داشت.
دل بیچاره من، 
تو بامنی و من با تو،یاد شبهای دراز عاشقی شبهای بلند تابستان با عطر گل شب بو و نوای راست پنج گاه استاد شجریان،یادت می آید شبهای کوتاه زمستان و کومه های صیادی مرداب با آهنگ "بت چین" استاد،یادش بخیر.در هر صید که تور را جمع میکردیم شادمان بودیم از صید، اما غافل از این که خود صید، صیاد دیگریم هرگز گمانمان نبود که به دام دیگری بنام "زمانه" افتاده باشیم.
دل بیچاره من،
تا کجاها که با من نبودی،جفیر،پاسگاه زید،خرمشهر،آبادان،امیدیه،دشت عباس،هور الهویزه،آه از هور الهویزه...
یا پیرانشهر،سر دشت،جنگل های آلواتان،مهران یا... بقیه را در خودت چون رازهای شیرین دیگراین دوران حفظ کن ودر صندوقچه ات به امانت نگه بدار.چون رازهایست در این دوران که باید تا ابد سر بسته بماند از این دوران بگذر...
دل بیچاره من،
 آیا من باید تورا ببخشم یا تو مرا؟بهتر است هر دو همدیگر را حلال کنیم.سختیهای ما باهم بود،عشقهای ما با هم،بر سراب رفتن ما هم با هم،وعاقبت خفتن ما با هم،در مکانی که این روزها به بهانه کمبود زمین یا کوچکتر میشوند یا چند طبقه ،در آنجا هم فقط ما همدیگر را خواهیم داشت ودر آغوش هم ،دیگر نه یادی از توست نه صدایی از من، چنان که گویی هرگز نیامده بودیم...بیا از یکدیگر حلالیت بطلبیم تا زمان باقیست به گذشته بر نگردیم چون هردو شریک جرمیم و هر دو چون آینه در مقابل همیم.بیا یکدیگر را حلال کنیم دوست ساده من...

      "محسن کاجاوی" ۳۰/09/1393

نظرات 1 + ارسال نظر
محبوبهم دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1393 ساعت 02:06 ب.ظ http://pesaremaghror.blogfa.com

سلام دوست عزیز خوبی؟گفتم یه احوالی بگیرم مدتی بود نبودین.امیدوارم شاد وسرحال باشی.

سلام محبوبه خانم.ممنونم از اینکه بیادم هستین.شکر خدا خوبم.
سبز باشید وشاد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد