گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.
گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

ایستگاه عشق

 

 

دیشب در جاده های سکوت
در ایستگاه عشق
هرچه منتظر ماندم
کسی برای لمس تنهائی ام توقف نکرد
و من تنهاتر از همیشه به خانه برگشتم

صورتم را به شیشه چسباندم
آن طرف شیشه ابرها گرفته بود
این طرف شیشه باران باریدن گرفت
باران که می بارد
همه چیز تازه می شود
حتی داغ نبودنت

"شهریار شفیعی"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد