گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.
گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

کوتاهی از من است

سنگم
آرام آرام می نویسم و خود را می تراشم
تا به شکل مجسمه ای در آیم
که تو بودایش کرده ی

از دهان من اگر حرفی نیست
کوتاهی از من است
نمی دانم چگونه از تو سخن بگویم
با دهانی از سنگ

    "شمس لنگرودی "

نظرات 1 + ارسال نظر
maed جمعه 16 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:57 ب.ظ

چند روز پیش حافظ باز کردم این اومد... گفتم واسه شما بنویسم شاید خوشتون بیاد

باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش

ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش

رند عالم سوز را بامصلحت بینی چکار
کار ملک است ان که تدبیر و تامل بایدش

تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

با چنین زلف و رخش بادا نظر بازی حرام
هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش

نازها زان نرگس مستانه اش باید کشید
این دل شوریده تا ان جعد و کاکل بایدش

ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند
دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش

کیست حافظ تا ننوشد تاره بی آواز رود
عاشق مسکین چرا چندین تجمل بایدش

سلام. من همیشه عاشق شعر های حافظم.اصلا شعر را با حافظ شناختم. از زمانی که در دیوانش خواندم "که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها" فروزان باشید دوست خوبم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد