گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.
گلباغ شعر

گلباغ شعر

روح "پدرم" شاد که فرمود به استاد ..... پسرم را "عشق" بیاموز و دگر هیچ.

تنها ماندیم

هم پنجره خانه تو باز بود
هم پنجره خانه من
اما چه فایده
همدیگر را نتوانستیم ببینیم

روبه روی هم
 تنها ماندیم
مثل دو درخت در زردی و باد
ما از درون
پنجره هایمان را
به روی هم بسته بودیم 

  "رسول یونان"

نظرات 1 + ارسال نظر
s@rv یکشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 01:16 ق.ظ http://sarvenaz.blogsky.com

درودبرشما
اشعارزیبائی دروبلاگتان است
شادزی

با سلام خدمت استاد گرامی جناب آقای لقمانی.باعث افتخار حقیر گردید که حضرتعالی قدم به گلباغ نهادید.که در واقع قدم بر چشمم بود.سایه عالی مستدام.انشاالله این آمدن واین بنده نوازی همیشگی باشد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد